چهارشنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۹۶

قتل‌عام ۶۷ ـ خمینی و قتل‌عام یک میلیون نفر... ـ شماره 11

خیز اعدام یک میلیون نفره برای حفظ حکومت
امام گفت اگر یک میلیون نفر هم باشند، یک‌شبه دستور می‌دهم همه اینها را به رگبار ببندند و قتل‌عام کنند
آخوند معلوم‌الحال ملاحسنی نماینده خمینی تو ارومیه گفت «حضرت امام خمینی (ره) در جواب برخی از رؤسای دادگاههای انقلاب، که نمی‌خواستند خیلی اعدام بدهند، فرمودند: اگر یک میلیون نفر هم باشند، یک‌شبه دستور می‌دهم همه اینها را به رگبار ببندند و قتل‌عام کنند» (روزنامه حیات‌نو‌ـ 3دی 79)
با همین نسخه در تبریز و ارومیه و اردبیل به صغیر و کبیر رحم نکردند. نه فقط زندانی که خانواده زندانیان سیاسی هم هیچ آرام و قرار و امنیت نداشتن. اکبر چوپانی رو از بند صدا کردن؛ زیر هشت بند بهش شلیک کردن و همون‌جا با ضربات مشت و لگد و چاقو و... کشتنش. همون موقع دهها نفررو تو سرمای تبریز و ارومیه زیر شکنجه زجرکش و مثله کردن
ثریا ابوالفتحی دانشجوی 20ساله رو در حالی که باردار بود با شتاب تیربارون کردند. علت سرعت و عجله این بود که در پاسخ درخواست ر‌ذیلانه آخوند موسوی تبریزی سیلی محکمی بر بناگوش شیخ فاسد نواخت
قتل‌عام ـ اعدام دهها مجاهد در تبریز با فرمان دادستان فاسد
البته موضوع یکی و دو تا و ده تا نیست. دهه شصت همه جای ایران دهه نجابت و صلابت یاران و دهه فساد و بیرحمی و شقاوت مزدوران فقیه خون‌آشامه
تو همین دهه بود که به فرمان خمینی بازجوها رسماً به دختران زندانی قبل از اعدام تجاوز می‌کردن و خون زندانیان رو قبل از اعدام می‌کشیدن. نوزاد یک ماهه بتول عالم زاده‌رو جلو چشمش کشتن تا ازش اعتراف بگیرن. کلیه‌های مریم‌رو از کار انداختن، قبل از اعدام چشم‌هاشم از حدقه درآوردن
قتل‌عام ـ سند کشیدن خون زندانیان سیاسی با فتوای شرعی خمینی
قتل‌عام ـ زجرکش کردن زندانیان
به این گزارش توجه کنین
«پاسداران بعد از به‌شهادت رساندن مجاهد شهید جعفر صمدی تکالو به‌طور مستمر بر سرمزار او حاضر می‌شدند و ضمن توهین به‌او، خانواده‌اش را مورد آزار و اذیت قرار می‌دادند. تا این‌که یکبار خبر تکان‌دهنده‌یی در تمام شهر پیچید. جسد پدر صمدی در حالی که سرش را بریده بودند، در یکی از باغهای اطراف شهر پیدا شد. تحقیقات بعدی نشان داد که پاسداران، ابتدا او را کشته و بعد سرش را بریده در چاه انداخته‌اند و جسدش را در باغی رها کرده‌اند. روستاییان از رد خونی که روی زمین بود، جسد را پیدا کرده بودند
و یک گزارش در مورد مشهدی بهرام آسخ پدر حمید و احمد آسخ در اندیمشک
بهرام آسخ متولی مسجد حسین‌بن‌علی در اندیمشک بود. این مسجد در طول انقلاب محل تجمع جوانان مبارزی بود که علیه شاه مبارزه می‌کردند. از این نظر مشهدی بهرام بسیار مورد اعتماد و احترام مردم بود. دو پسر او را پیش از 30خرداد 60فقط به جرم خواندن و فروش نشریه دستگیر کردند. بعد از دستگیری حمید 15ساله و برادرش، مشهدی بهرام را تحت فشار قرار دادند و از هیچ بی‌حرمتی در حق او دریغ نکردند. کار به‌جایی رسید که او را از مسجد هم بیرون کردند. از او می‌خواستند تا پسران دیگرش را لو بدهد. شدت فشارها آن قدر زیاد بود که بعد از اعدام حمید پدر دق کرد و جان باخت.
حمید آسخ میلیشیای 15-16ساله‌یی بود که در زندان بسیار مقاومت کرد. وقتی او را برای اعدام صدا زدند آن چنان بی‌محابا به‌سمت در دوید و رفت که همه را متعجب کرد. یکی از شکنجه‌گران معروف به‌نام کفشیر، به‌طعنه به‌ او گفت:‌ «لباس گرمت را بپوش تا سرما نخوری» و حمید در جواب گفت: «نیازی نیست. الآن گلوله‌های شما مرا گرم می‌کند»
برادر دیگر حمید به‌نام احمد نیز در جریان قتل‌عامهای سال 67به‌شهادت رسید
ادامه دارد
https://www.mojahedin.org/news/202361

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر