جمعه، خرداد ۱۴، ۱۳۹۵

مریم رجوی در مصاحبه با رادیو فرانس کولتور: صدای مقاومت ایران




روز ۱۱خرداد ۱۳۹۵ (۳۱مه ۲۰۱۶)، رادیو فرانس کولتور، طی برنامه‌ای با عنوان صدای مقاومت ایران، به نقش زنان در مقاومت ایران پرداخت. در خلال این برنامه مستند که توسط اليويه استنر وآسيا خالد تهیه شده، خبرنگار فرانس کولتور مصاحبه‌هایی با مریم رجوی و تعدادی از اعضای مقاومت ایران و هم چنین برخی شخصیتهای فرانسوی از جمله خانم فرانسواز اریتیه، انسان‌شناس، رامایاد وزير مشاور سابق در امور خارجه و حقوق بشر و فرانسوا كلكومبه، رئيس بنياد مطالعات خاورميانه انجام داد.  در ابتدا خبرنگار با اشاره به اپوزیسیون شورای ملی مقاومت می‌گوید 
اين اپوزيسيون از زمان حاكميت شاه موجوديت دارد و امروز توسط يك زن برگزيده، خانم مريم رجوي رهبري مي‌شود. شوراي ملي مقاومت ايران  يك ائتلاف تشكيل شده از گروههاي اپوزيسيون ازجمله مجاهدين خلق ايران است. در مقر شورا، اليويه استنر با مقاومين بسياري از مرد و زن ملاقات نمود

روز 13 خرداد سال 1368خورشيدي: «خميني» دجال خون‌آشام مرد!

روز 13 خرداد سال 1368 «خميني» ضدبشر مُرد. «روح‌الله خميني» در سال 1279 شمسي در خمين متولد شد. پدرش مصطفي پسر احمد هندي پیش‌تر در كشمير هندوستان زندگي می‌کرد. «خميني» تا سن 60 سالگي در امور سياسي دخالت نداشت. از سال 1341 وارد سياست شد و اعتراضاتي از موضع ارتجاعي به شاه كرد كه شاه نيز محدودیت‌هایی را براي وي ايجاد نمود. در سال 1343 «خميني» به تركيه و سپس به نجف تبعيد شد و مجدداً سكوت و بی‌عملی سياسي در پیش گرفت و به درس و طلبگي مشغول شد. در سال 1356 به دنبال 15 سال مبارزات انقلابي مجاهدين و فدائی‌ها و ديگر مبارزان و فراهم شدن زمينه‌هاي يك انقلاب اجتماعي در ایران، دولت كارتر رئیس‌جمهور وقت آمريكا، شاه را ناگزير از زمين گذاشتن شكنجه و اعدام و رفرم در فضای سياسي كشور نمود. در چنین شرايطي، «خميني» با سوءاستفاده از عدم حضور رهبران مجاهدين و ساير نيروهاي انقلابي كه يا اعدام‌شده و يا در زندان بودند، از فرصت استفاده نموده و به كمك شبكه آخوندي كه در كنجي خزيده بودند، رهبري انقلاب مردم ايران را دزديد و شعارهاي آن را به انحراف و ارتجاع كشيد. «خميني» طي 10 سال سلطة استبدادي و مطلقة ننگينش تحت نام مذهب بر جامعة ايران، بيش از 120000 تن از مجاهدين و مبارزان اين ميهن را به جرم آزاديخواهي به شهادت رساند. 8 سال جنگ خانمان‌سوز و ضد ميهني با كشور عراق را ادامه داد و بيش از هزار ميليارد دلار خسارت به مردم و اقتصاد ملي ايران وارد كرد. بيش از 2ميليون كشته و زخمي تنها در طرف مردم ايران به بار آورد و افزون بر 80 درصد جامعة ايران را به زیرخط فقر كشاند. «خميني» نام خود را به‌عنوان منفورترين ديكتاتور تاريخ معاصر به ثبت داد و در زباله‌دان تاريخ براي هميشه دفن شد

شیما بابایی به قید وثیقه از اوین آزاد شد


شیما بابایی، 21 ساله که روز ۵ خرداد توسط نیروهای امنیتی دستگیر شده بود، روز چهارشنبه ۱۲خرداد به قید وثیقه صد میلیون تومانی از زندان مخوف اوین آزاد شد.نیروهای امنیتی سپاه هنگام بازداشت وی به مدت دو ساعت و نیم اقدام به تفتیش خانه کرده و کلیه گوشی‌های موبایل و لوازم شخصی شیما را ضبط نموده و شیما را به بند ۲ الف در زندان اوین
.منتقل نمودند.اتهام وی «تبلیغ علیه نظام» و «اجتماع و تبانی» اعلام شده بود

سه‌شنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۹۵

به ایران عزیز- م. شوق


آخ ایران عزیزم چه بد از این بدتر
که بیفتی تو به چنگ ددی از دد ددتر
شیخ دجال و ریاکار به تو حاکم شد
گونه شد از غم این اشک که می‌بارد، تر
خوانده‌یی دوره‌ی تلخ مغولان را ای دوست
بود جلادی ازین قافله کارآمدتر؟ 
ننگ بدتر ز چنین ننگ چه باشد به جهان؟ 
خجلت این‌گونه چه کس برد ازین بی‌حدتر
زآنچه پیش آمده در میهن ما دیدی تو؟ 
زشت و منحوس ازین حادثه پیشامدتر
شادتر چیست از آن دم که ورق برگردد
نیست برگشتی ازین واقعه برگرددتر
خواهد آمد! به همه می‌دهم این مژده‌ی خوش
کو کجا «خواهد» ی از آن که رسد خواهدتر
خاک و خلقم به رهایی ز ددان شایسته است
هیچ شایایی ازین نیست به ما شایدتر
آن که داند چه زمان می‌رسد آن روز بزرگ
به یقین هست ز هر دانا، می‌داندتر
می‌توان، باید، و باید بتوان، زیرا که
نیست بایایی ازین باید ما بایدتر

ماری اسکلودووسکا کوری ۱۹۳۴ـ ۱۸۶۷جایزه نوبل فیریک ۱۹۰۳ـ شیمی۱۹۱۱-قسمت دوم(اقتباس و نگارش: ناهید همت آبادی)

 پاییز سال ۱۸۹۱ ماریای ۲۴ ساله در پاریس بود. نیاز درونی، سالهای سخت قبل از سفر که برای کسب پول از سر گذرانده بود،کار را از کوچک و کم آغازکردن و به تدریج گسترش دادن، به تنهایی روی هدف متمرکز شدن و هرگز آن را از نظر دور نداشتن و کشش بی پایان به یادگیری، به ماریا کمک کردندتا در پاریس به مشکلات اولیه غالب آید.زبان فرانسه او زیاد خوب و اطلاعات او در زمینه فیزیک نیز کافی نبود: باید دو برابر معمول کار می کرد اما در خانه خواهر که ازدواج کرده بود برای کار و مطالعه، امکان و آسایش نداشت ناچار به یک اتاق زیر شیروانی نقل مکان نمود تا در آرامش تحصیل کند.این اتاق زمستانها چنان سرد می شد که شیر آب آن یخ می زد. نه پول زیاد داشت و نه می خواست کمترین وقت را صرف پخت و پز کند. فقط با نان، کره و چای تغذیه می کرد و گاهی از شدت ضعف از هوش می رفت. شب و روز کتابی به دست داشت و بدون آرزوی هیچ تنوعی فقط می خواند و می آموخت. بسا روزها که بی هیچ کلام یا سخن با کسی سپری می شد  با این حال از شادی و رضای درون سرشار بود - این همان زندگی بود که او می خواست - اگر هم به ندرت احساس تنهایی می کرد اما حضور در هر جمع یا شرکت در هر شادی را اگر فاقد مباحث علمی بود تنها تلف کردن وقت و انرژی می دانست و این 
...احساس طی تمام دوران زندگی پیوسته با او بود

سالگرد شهادت مجاهد خلق غلامرضا خسروی

بخشي از كتاب «اولين تپش هاي عاشقانه قلبم» نوشته فروغ فرخزاد:


من نمی دانم تودراين باره چه فکر ميکنی ولی من هميشه دوستدار يک زندگی عجيب و پرحادثه بوده ام.شايد خنده ات بگيرد
.اگربگويم دلم می خواهد پياده دوردنيا بگردم.من دلم می خواهد توی خيابان مثل بچه ها برقصم٬بخندم٬فريادبزنم
 من دلم می خواهد کاری کنم که نقض قانون باشد.شايد بگويی طبيعت متمايل به گناهی دارم ولی اين طور نيست. من از
اينکه کاری عجيب بکنم لذت می برم. من دلم می خواهد اين لفظ«بايد» از زندگی دور شود.بايد اين کار را بکنی٬بايد اين
 طور لباس پوشيد٬بايداين طور راه رفت٬بايد اين طور حرف زد٬بايد اين طور خنديد٬آه همه ش بايد ٬همه ش سلب آزادی
 ومحدوديت.چرا بايد؟
می دانم که به من جواب خواهند داد:زيرا قوانين اجتماع اجازه نمی دهد طور ديگری رفتارکنی.اگربخواهی برخلاف ديگران
رفتارکنی ديوانه واحيانا جلف وسبکسرخطاب خواهی شد.من نمی فهمم اين قوانين راچه کسی وضع کرده.کدام ديوانه ای
...بشر رابه اين زندگی تلخ و پراز رنج محکوم کرده

دوشنبه، خرداد ۱۰، ۱۳۹۵

روزگار غريبي است نازنين -شعله پاکروان

هنرمند همواره وظیفه ای سنگین و مهم بر عهده دارد . یکی از مسئولیتهایش پیشگویی و هشدار به توده هاست . امروز مسیر خانه تا بهشت زهرا را با خواندن و تاویل و تفسیر شعری از شاملو طی کردم . پیشگویی های این شاعر ، چنان 
:آشفته ام کرد که تپش قلب امانم را برید 
دهانت را میبویند 
مبادا گفته باشی دوستت دارم 
دلت را میبویند 
روزگار غریبی ست نازنین 
و عشق را 
کنار تیرک راهبند 
تازیانه میزنند 
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد 
هفده کارگر زحمتکش را که به وظیفه ی انسانی شان عمل کرده و به اخراج همکارانشان اعتراض کرده اند ، شلاق زده 
اند  عکسهای دلخراش از این عمل چندش آور در حصار برزنت آبی منتشر شد ، و آدمهایی که با چشم یا دوربین تماشا میکنند تازیانه زدن عشق را . شلاق خوردن کارگران شریفی که اعتراض کرده اند به خالی ماندن سفره های 
:همکاران اخراج شده شان ، کارگرانی که درقلبشان عشق موج میزد 
در این بن بست کج و پیچ سرما 
اتش رابه سوخت بار سرود و شعر 
فروزان میدارند 
به اندیشیدن خطر مکن 
روزگار غریبی ست نازنین 
آنکه بر در میکوبد شباهنگام 
به کشتن چراغ آمده است 
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد 
ساعت یازده و نیم شب به خانه ی شیما بابایی یورش میبرند و دو ساعت و نیم خانه اش را میجورند و اسباب و وسایل و کاغذ و کتابش را میبرند و تن مادر و خواهر مبتلا با ام اس را میلرزانند که جه ؟ که یک دختر 22 ساله ی زیبا و مهربان را با خود ببرند به بند دو الف . خدایا تو بگو تا بفهمیم در مملکت ما چه خبر است ؟ یک دختر 22 ساله چگونه میتواند دستگاه و نهاد دولتی را بلرزاند که نیاز به چنین بگیر و ببندی باشد ؟ آنهم دختری که با لبخند و محبتهایش دل مادران
:سوگوار را شاد میکند تا یادشان برود فرزندشان به جفای روزگار ظالم ازآغوششان رفته ست
آنک قصابانند بر گذرگاه ها مستقر 

با کنده و ساتوری خونالود 

...روزگار غریبی ست نازنین 

حكيمه كريمي: به عهدم وفادار مانده ام...


ضرب، تقسيم...جمع، منها... راديكال، جبر، مثلثات
من با اين مفاهيم، ساليان است كه آشنا هستم. ساليان آنها را خوانده ام، تدريس كرده ام و قانونمندي هايشان را به خاطر سپرده ام.حكيمه هستم، معلمي از تهران كه چند سال پيش به صفوف خواهرانم براي نبرد عليه ديكتاتوري پيوسته ام. معلمي كه دردهاي جامعه را از نزديك ديده و با فقر، آشناست.يادم مي آيد، سالها پيش، در يكي از تابستانها، در خيابان كودكي را ديدم كه مشغول آدامس فروشي بود.بعد از كمي دقت، متوجه شدم كه از شاگردان خودم است! كمي كه با او صحبت كردم و چرايي كارش را پرسيدم، متوجه شدم كه شب ها، سرپناه مناسبي براي خواب، ندارد! شب ها بي پناه است و روزهاي گرم، در خيابان مشغول دستفروشي تا اندكي پول براي خانواده اش به دست بياورد. ديدن مشكلات او و صحنه هايي كه در كلاس درس از نگاهم پنهان مانده بود، مرا به سئوالاتي جدي كشاند. با خود مي انديشيدم، چگونه است كه كودكي با اين سن و سال مجبور به دستفروشي است؟چگونه است كه يك سرپناه مناسب ندارد؟و چرا بايد دنياي رنگين آرزوهايش، اينچنين به سياهيِ فقر و ناداري تبديل شود؟در نهايت و بعد از ديدن نمونه هايي بيشتر به اين يقين رسيدم كه اين كودكان، تك نمود نيستند
...آنها بسيارند و گسترده
دلم از اين بيعدالتي به درد آمده بود و ديگر آرام و قرار قبلي را نداشتم. يادم مي آيد كه همانروز نگاه دانش آموزم، اين ضرب المثل را برايم تكرار كرد كه مي گويد: پايان شب سيه، سپيد است...ضرب المثلي، كه به بهترين وجه دشواريهاي جامعه، مبارزه براي تغيير آن و رسيدن حتمي به هدف و خواست نهايي كه آزادي و عدالت اجتماعي باشد را معنا مي كرد. مسيري كه هيچگاه در آن، اميد به نااميدي بدل نمي گردد. هيچگاه، سپيدي صبح، جاي خود را به سياهيِ ظلمت نمي دهد.و هيچگاه سركوبِ ديكتاتور، در برابر عزم يك ملت براي آزادي، ابدي نمي ماند...با همين انگيزه و با همين هدف، به مبارزين راه آزادي در اشرف پيوستم تا طلوع صبح را در شب تيره ميهنمان نزديك تر كنيم. و اينكه خوشحالم كه عليرغم تمامي سختي هاي اين ساليان، به عهدي كه با چشمان غمگين دانش آموزم كه به ناچار نيمكت مدرسه را به خاطر قرص ناني ترك كرده بود بستم، وفادار مانده ام. عهدي كه يقين دارم تا آزادي ايران و زندگي و تحصيل تمامي فرزندان اين مرز و بوم در شرايط اجتماعي 
برابر با فرصت هاي تحصيلي عالي، پايدار خواهد ماند

مجاهدين كي هستند؟ -چطور تو تاريخ ايران پيدا شدند، چرا با خميني در افتادند و چرا اينقدر طول كشيد؟