پنجشنبه، مهر ۰۸، ۱۳۹۵

کشتار همزمان دانش‌آموزان ایرانی و سوری


این تصویری از یک مدرسه در سیستان و بلوچستان است، همان استانی که چندی پیش دیوار مدرسه روی سر معلمی فداکار آوار 
شد و باعث جانسپاری آموزگار زحمتکش بلوچ شد
این هم تصویری از دانش‌آموزان حومه چاه بهار است. دانش آموزانی که یکی از همکلاسی‌هایشان همین چند روز پیش موقع ثبت نام در مدرسه روی سرش افتاد و باعث جانباختنش شدسال گذشته که داستان مرگ جانگداز آن معلم فداکار بلوچ رسانه‌یی شد، همه منقلب شدند تا جایی‌که وزیر آموزش و پرورش هم مجبور شد سری به آن دیار بزند و عکسی به یادگار بگیرد


امسال ماجرای کشته شدن دانش‌آموز خردسال زیر در آهنی مدرسه انعکاس کمتری داشت. تا جایی‌که از خلال نامه سرگشاده یک آموزگار زحمتکش کرد دوباره خبر فاجعه دخترک دانش‌آموز بلوچ راه به برخی سایتها پیدا کرد. آموزگار کردمان در بخشی از 
:نامه‌اش این‌گونه نوشته



از کودکان شین آباد در غربی‌ترین نقطه کشور گرفته تا کودکان ”بجار بازار“ در شرقی‌ترین نقطه ایران، همگی مهر تأیید را بر بی‌توجهی فرادستان به مقوله مدارس و دانش‌آموزان می‌زنند و کسی هم ککش نمی‌گزد

:همین آموزگار در انتهای گزارشش، سران خائن نظام را خطاب قرار داده و نوشته


...اینجا نه غزه است و نه عراق و نه سوریهنه جنگی صورت گرفته است و نه انفجارهای انتحاری باعث مرگ دانش‌آموزان و معلمان می‌شود. اینجا سیستان و بلوچستان است و در و دیوارهای مدارس، وظیفه داعش را برعهده گرفته‌اند و یکی پس از دیگری جان دانش‌آموزان و معلمان را می‌گیرند. و ما هم‌چنان در فکر تجهیزات پیشرفته نظامی برای دفاع از این مردم و این آب و خاک هستیم



هم‌صدا با آموزگار کرد باید پرسید: راستی فکر می‌کنید حل مشکل این کلاسهای نیمه ویران یا کلاس‌های زیر سقف آسمان، چقدر کار دارد؟ یا چقدر خرج بر می‌دارد؟ فقط کافیست این همه پول و امکانات مملکتی را که خرج جنگ در یمن و سوریه و عراق و لبنان می‌کنید خرج بچه‌های خودمان کنید در آن صورت نه بچه‌های سوریه اینطوری زیر آوار بمب و موشکهایتان کشته می‌شوند و نه بچه‌های خودمان اینطوری زیر آوار ساختمانهای کلنگی و از دور خارج، له می‌شوند



!حساب کنید
قیمت یک قبضه آر پی جی هفت با فقط یک موشک آن (که روزانه هزار هزار آن را خامنه‌ای با کشتی به یمن قاچاق می‌کند) چیزی حدود 2500 دلار است که با مخارج ارسال، به حدود 3000 دلار بالغ می‌شود



!باز هم حساب کنیدبا یک کشتی حامل فرضا 5000 قبضه آر پی جی که هر هفته یکی دو سه فروندش به یمن قاچاق می‌شود، چند مدرسه می‌توان در گوشه و کنار مملکت ساخت؟ قیمت یک بمب معمولی که خامنه‌ای روزانه بر سر بچه‌های سوریه می‌ریزد، حدود صد برابر یک آر.پی.جی استدر ماه‌های اخیر، روزانه دهها بمب فقط روی سر بچه‌های حلب ریخته می‌شود
با پول هر بمب می‌توان روزانه مدارس یک شهر مانند چاه بهار را آباد کرد. اما این چه سیاست ضدبشریی است که هم بچه‌های 
!چاه‌بهار را زیر آوار مدارس ویرانشان به کشتن می‌دهد و هم بچه‌های حلب را زیر بمباران؟


قاتلان کودکان ۱۳ساله را بشناسید



از خاطرات رفسنجانی: ”ناهار را در منزل‌ آقای موسوی اردبیلی با حضور آقایان‌ مهدوی [کنی] ، خامنه‌ای و احمدآقا بودیم‌. آقای مهدوی [کنی] پیشنهاد داشت‌ به‌ کلی اعدامها قطع‌ شود و با محاربان‌ ملایمت کنیم‌ که‌ تصویب‌ نشد“. (سایت تابناک 6شهریور 95
این روزها یکی دیگر از نامه‌های تکاندهنده آقای منتظری منتشر شده که نشان می‌دهد در سال 60 حتی دختر بچه‌های 13ساله هوادار مجاهدین هم به جرم ”بدزبانی“ توسط دژخیمان خمینی در زندانها اعدام می‌شدند
نقل از تلگرام آیت‌الله منتظری از نامه ‌ایشان به خمینی در تاریخ 5مهر 1360

افراد صادق و متعهدی که خود در متن آنها هستند می‎گویند اوضاع جاری زندان اوین و بسیاری از زندانهای شهرستانها از قبیل اعدامهای بی‌رویه و احیاناً بدون حکم قضات شرع یا بدون اطلاع آنها و گاهی به‌رغم مخالفت با آنها و ناهماهنگی بین دادگاهها و احکام صادره و تاثیر جوها و احساسات و عصبانیتها در احکام صادره و حتی اعدام دختران سیزده چهارده ساله به صرف تندزبانی بدون این‌که اسلحه در دست گرفته یا در تظاهرات شرکت کرده باشند کاملاً ناراحت‌کننده و وحشتناک است، فشارها و تعزیرات و شکنجه‌های طاقت‌فرسا رو به افزایش است
این اعترافها به خوبی نشان می‌دهد، وقتی از این صحبت می‌کنیم که نظام قضاییه در رژیم ولایت‌فقیه ربطی به مسأله قضا و جرم ندارد و هر چه هست از مصلحت نظام آخوندی چیده می‌شود چقدر واقعی و برحق است و این‌که دستگاه قضا در نظام آخوندی تنها بازیچه‌ای برای تأمین منافع و قدرت آخوندها نیست
واقعیت عملی در این نظام این است که یک مشت باند جنایتکار زیر نظر ولی‌فقیه سفاک هستند که تصمیم می‌گیرند چه کسانی را اعدام کنند، یا چه کسانی را زنده بگذارند در حالیکه این اعدامها ربطی به پرونده و میزان جرم و تناسب جرم و جزا و روندهای قضایی ندارد
رفسنجانی جنایتکار که در خاطرات سال 60 خود با وقاحت می‌گوید ”قطع اعدامها تصویب نشد“. اعترافی است آشکار، که روند اعدامها زیر نظر همین جنایتکاران یعنی خامنه‌ای، رفسنجانی، احمد خمینی، موسوی اردبیلی و مهدوی کنی و.. صورت گرفته که همه اینها هم کاملاً زیر نظر خمینی عمل می‌کردند
پیوند این دو موضوع یعنی اعتراف رفسنجانی با نامه آقای منتظری در هر محکمه جنایی بین‌المللی قابل ارائه و بی‌تردید در حکم جنایت علیه بشریت است. هیچ‌کدام در آن نشست در خانه موسوی اردبیلی حتی این سؤال برایش پیش نیامده که خوب مگر شما قاضی هستید؟ مگر شما دادستانید؟ مگر دادگاهید؟ چه‌کاره‌اید؟ آنموقع، خامنه‌ای رئیس‌جمهور، رفسنجانی رئیس مجلس، احمد خمینی نماینده تام‌الاختیار خمینی، موسوی اردبیلی رئیس قوه ‌قضاییه و مهدوی کنی وزیر کشور بوده‌اند. بنابراین کاملاً روشن است این‌که افراد را دسته‌دسته و فله‌ای اعدام کنند، تصمیم حکومتی است و نه تصمیم دادگاه و روند حقوقی
بی تردید، جنایتکارانی که دختران 13ساله را هم اعدام می‌کنند، باید پاسخگوی همه جنایاتشان باشند. نامه منتظری صراحت دارد که دخترکانی که هوادار مجاهدین بودند، فقط جرمشان بدزبانی بوده، یعنی در برابر قضات ضد شرع و بازجویان پلید خمینی می‌ایستادند و به‌صورت آنها تف می‌کردند، اسمشان را نمی‌گفتند و سرتاپای نظام فاسد و جنایتکار ولایت‌فقیه را در خود بیدادگاهها و زندانهایش مورد دشنام قرار می‌دادند و آنها را مرتجع و ضداسلام می‌خواندند. هر اتهام دیگری از محارب و غیره.. تنها و تنها بهانه‌یی برای اعدام است و بس که حتی در دستگاه خودشان به گفته آقای منتظری توجیه قانونی ندارد
اگر جنایتکاران فکر می‌کنند که اعمال ضدانسانی آنها فراموش می‌شود و روزی به محاکمه کشیده نمی‌شوند سخت در اشتباهند

دیدی که خون ناحق پروانه شمع را
چندا
ن امان نداد که شب را سحر کند؟


اعدام جنایتکارانه ۸زندانی در زندان ارومیه از جمله یک زن



دژخیمان خامنه ای سحرگاه امروز پنجشنبه ۸ مهر، ۸ زندانی از جمله یک زن را در یک اعدام جمعی در زندان مرکزی ارومیه به دار آویخت
اتهام برای اعدام این زندانیان مواد مخدر اعلام شده است
اسامی اعدام شدگان عبارتند از: ملوک نوری از بند زنان، بهنام پیرکو زادگان, اسماعیل ایوبی, کرم کلشی, قادر محمودی, افندی عمریi, قیط عبدالی و فرهاد ملکی
دژخیمان خامنه ای روز چهارشنبه ۷ مهر این ۸ زندانی را برای اجرای حکم ضدانسانی اعدام به سلولهای انفرادی منتقل کرده بودند
لازم به یادآوری است که طی روزهای اخیر رژیم ضدبشری آخوندی در وحشت از خیزشهای اجتماعی بر شدت اعدامها افزوده است؛
روز چهارشنبه ۷ مهر، دژخیمان خامنه ای در یک اعدام جمعی حداقل ۹ زندانی را در زندان گوهردشت کرج اعدام کردند
روز چهارشنبه ۷ مهر همچنین دو جوان اهوازی در زندان اوین اعدام شدند
دژخیمان خامنه ای روز سه شنبه ۶ مهرماه نیز در یک اعدام جمعی دیگر ۷ زندانی را در سالن زندان میناب اعدام کردند
لازم به یادآوری است که طی روزهای اخیر رژیم ضدبشری آخوندی در وحشت از خیزشهای اجتماعی بر شدت اعدامها افزوده است؛
روز چهارشنبه ۷ مهر، دژخیمان خامنه ای در یک اعدام جمعی حداقل ۹ زندانی را در زندان گوهردشت کرج اعدام کردند
روز چهارشنبه ۷ مهر همچنین دو جوان اهوازی در زندان اوین اعدام شدند
دژخیمان خامنه ای روز سه شنبه ۶ مهرماه نیز در یک اعدام جمعی دیگر ۷ زندانی را در سالن زندان میناب اعدام کردند


نامه زندانی سیاسی ارژنگ داوودی به هم میهنان و مجامع حقوق‌بشری + نامه ی او به کمیساریای عالی حقوق‌بشر بعد ازتبعید ایشان به زندان زابل


هم میهنان، مجامع حقوق‌بشری جهان
در دوران ستم شاهی معروف بود که شاه هرگز در اتومبیل‌های مربوط به شهربانی کشور (نیروی انتظامی فعلی) نمی‌نشست، چون آنها را ناسالم میدانست. مردم نیز به تحقیر آنها را آجان می‌گفتند. اما اینک 37سال پس از انقلاب 57 در مقایسه شهربانی شاه با نیروی انتظامی شیخ باید گفت که صد رحمت به کفن دزد قبلی
روز پنجشنبه ۹۵.۷.1 از زندان رجایی شهر کرج ساعت 10 صبح به مقصد زابل همراه با مأمور بدرقه به‌نام خزایی خارج شدیم ولی چون حاضر به پرداخت باج تحت عنوان هزینه انتقال نشدم به‌جای حرکت به سوی شهرستان زابل مرا به فرماندهی نیروی انتظامی واقع در میدان سپاه کرج موسوم به قرارگاه استاندارد نمود و پس از اجبار سربازان به بیرون ریختن وسایل ضروری همراه، در مقابل شعبه اعزام، به بهانه بیمار بودن پدرش، از اعزام من به زابل خودداری کرد
در شعبه اعزام نیز چون مدعی شدند که هزینه انتقال من پرداخت شده و در آخرین سطر از حکم اجرای تبعید من به زندان زابل نیز این حقیقت به صراحت درج گردیده است، ر‌ئیس همان شعبه اعزام، به‌نام سروان بهاروند به‌منظور تحت فشار قرار دادن من خودسرانه مرا به کلانتری 15 فرستاد و به‌طور کاملاً غیرقانونی در آنجا عملاً بازداشت بودم
ظهر روز جمعه ۹۵.۷.2 مرا به شعبه اعزام بازگرداندند و این بار فردی لات منش با نام و عنوان سرهنگ پاسدار شکیبا که فرماندهی آنجا را برعهده داشت خیلی قلدرانه گفت: این کتابها چیه که همراه داری و تو اصلاً تو چه‌کاره‌ای که بر علیه نظام ما فعالیت می‌کنی؟! “بعد به سربازان دستور داد که کتابها را در سطل آشغال بریزند و اضافه کرد که: ”ما فقط زندانی را انتقال می‌دهیم و نه وسایلش را، اگر یک میلیون و دویست هزار تومان میدهی اجازه می‌دهم وسایل ضروری ات را همراه ببری! در غیراینصورت همه را در سطل آشغال می‌ریزم 
چون باز هم حاضر نشدم که زیر بار این زورگویی و زورگیری فاحش بروم، عصبانی‌تر شد و ابتدا سبد محتوی داروها و سپس سطل درب دار حاوی وسایل حمام و اصلاح صورت را با چند لگد چنان خرد کرد که تمام محتویات آنها بیرون ریخته شد و به سربازان جوانی که از این رفتار بسیار خشن متعجب مانده بودند دستور داد که همه وسایل مرا در سطل آشغال بریزند
چون اعتراضات شدید من به مشاجره لفظی کشیده شد از کوره در رفت و یک چمدان پارچه‌ای بزرگ حاوی تعدادی ملحفه، دو عدد پتو، سه عدد رو انداز، وسایل خواب، لباسها، بالشتک آرتروز گردن و زانو، دو عدد فلاکس چای و... را خودش شخصاً از صندوق عقب اتومبیل به بیرون انداخت و وقتی دید محتویات آن اکثراً از جنس پارچه هستند، گفت که همه آنها را بسوزانند
بعد از آن این ناجوانمرد فاقد شرف و وجدان چون سگی هار به طرف من حمله‌ور شد و مرا بر روی صندلی عقب اتومبیل انداخت و درب را به‌شدت کوبید و به مأموران بدرقه دستور داد که فوراً حرکت کنند
کراهت‌آور این‌که پس از این رفتار غیراخلاقی و غیرانسانی در حالی که سعی می‌کرد که حقارت خود را با قدمهای مغرورانه بپوشاند به طرف اتومبیل دولتی مخصوص خود رفت و با تلخی از راننده خواست که او را برای شرکت در برگزاری مراسم نماز جمعه به محل مربوطه برساند

در میخانه ببستند خدایا مپسند، که در خانه تزویر و ریا بگشانید

در نهایت پس از 28ساعت تحمل گرسنگی و تشنگی و طی 2000 کیلومتر راه عصر روز شنبه ۹۵.۷.2 دو مأمور بدرقه به‌نامهای کیانوش فرزی و مجتبی‌حسینی مرا تحویل زندان مرکزی زابل دادند و هنوز هم با همان لباسی که از زندان رجایی شهر خارج شدم را بر تن دارم
شهرستان محروم زابل در منطقه‌یی بسیار گرم واقع شده و هوای آن به‌علت توفان گرد و خاک همواره آلوده است و تنها زندان این شهر کوچک که متجاوز از هزار نفر در آن محبوس هستند، حتی فاقد آب آشامیدنی سالم است چه رسد به سایر امکانات بهداشتی، 
...رفاهی یا
ارژنگ داودی زندان مرکزی زابل
سه‌شنبه ۹۵.۷.6

مستند: راهپیمایی بزرگ، قسمت دوم

عفو بین‌الملل تأیید حکم ۱۶ سال زندان برای زندانی سیاسی نرگس محمدی را محکوم کرد


عفو بین‌الملل روز چهارشنبه 7مهر 95 تأیید حکم ۱۶ سال زندان برای زندانی سیاسی نرگس محمدی توسط دادگاه تجدید نظر آخوندها در تهران را محکوم و اعلام کرد: این حکم نشانه آشکاری از قصد مقامهای ژیم ایران برای ساکت کردن مدافعان حقوق‌بشر با هر هزینه‌ای است. عفو بین‌الملل خواستار آزادی بدون قید و شرط نرگس محمدی شده است
بیدادگاه تجدیدنظر رژیم در استان تهران حکمی را که اردیبهشت‌ماه گذشته به زندانی سیاسی نرگس محمدی داده شده بود عینا تأیید کرده است
نرگس محمدی در اردیبهشت‌ماه در شعبه ۱۵ دادگاه ارتجاع تهران به ریاست قاضی صلواتی، به اتهام تأسیس و عضویت در جمعیت لگام (گروهی که برای لغو گام به گام مجازات اعدام فعالیت می‌کند) به ۱۰ سال حبس، و برای اتهام‌های «اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرم علیه امنیت ملی کشور» و «فعالیت تبلیغی علیه نظام»، مجموعاً به شش سال دیگر حبس محکوم کرد
فیلیپ لوتر، مدیر عفو بین‌الملل در خاورمیانه و شمال آفریقا در بیانیه‌یی در واکنش به حکم بیدادگاه تجدید نظر گفته است: این حکم ضربه بی‌رحمانه و ویرانگر دیگری به حقوق‌بشر در ایران است که نشان می‌دهد چگونه مقامهای رژیم ایران عدالت را تحقیر می‌کنند
این مقام عفو بین‌الملل تصریح کرده است: با تأیید حکم دادگاه بدوی برای فعالیت‌های مسالمت‌آمیز حقوق‌بشری نرگس محمدی، مقامهای قضایی رژیم ایران قصد خود برای ساکت کردن فعالان حقوق‌بشر به هر بهایی را نشان دادند
فیلیپ لوتر می‌گوید، در حالی دادگاه تجدید نظر حکم دادگاه بدوی علیه نرگس محمدی را تأیید کرده است که رژیم ایران در حال تجدید روابط خود با اروپا است و یکی از اتهام های خانم محمدی دیدار با مسئول سابق سیاست خارجی اتحادیه اروپا است
مدیرعفو بین‌الملل در خاورمیانه و شمال آفریقا خواستار آزادی فوری و بی‌قید و شرط نرگس محمدی شده و از اتحادیه اروپا خواسته مسأله حقوق مدافعان حقوق‌بشر در ایران را محور اصلی مذاکرات با تهران قرار دهد
نرگس محمدی از اردیبهشت‌ماه سال ۹۴ در زندان اوین به‌سر می‌برد و دادگاه بدوی او اول اردیبهشت‌ماه سال جاری به‌صورت غیرعلنی برگزار شد

تصویب طرح لیست‌گذاری تروریستی سپاه پاسداران در زیرکمیته تروریسم کنگره آمریکا


زیر کمیته تروریسم و منع گسترش تسلیحاتی در کنگره آمریکا به ریاست قاضی تدپو، طرحی را برای لیست‌گذاری تروریستی سپاه پاسداران رژیم ولایت فقیه تصویب کرد
مصوبه این زیرکمیته که وابسته به کمیته امور خارجی کنگره است، وزارت خزانه‌داری آمریکا را موظف می‌کند ظرف سی روز با ارائه گزارشی به کنگره، مشخص کند که آیا سپاه پاسداران مختصات یک نهاد تروریستی را داراست یا خیر
در جلسه استماعی که روز 27سپتامبر به‌ریاست پال کوک درباره این مصوبه تشکیل شده بود، برد شرمن، نماینده ارشد دموکرات آمریکا در این کمیته گفت: سپاه پاسداران به‌روشنی یک نهاد تروریستی است و باید به همین عنوان نامگذاری شود. ما در آینده ممکن است این نهاد را توسط وزارت‌خارجه لیست‌گذاری کنیم
بیل کیتینگ عضو ارشد این کمیته گفت: سپاه پاسداران کماکان به‌عنوان یک نیروی بی‌ثبات کننده کارش را در خاورمیانه و فراتر از آن ادامه داده است
وی با اشاره به این‌که طی سالهای گذشته بخشهایی از سپاه پاسداران مانند نیروی تروریستی قدس و نیز برخی از سرکردگان سپاه پاسداران مورد تحریم قرار گرفته‌اند، افزود: شکی در این‌که سپاه نقشی شریرانه در بی‌ثبات سازی داشته، نیست بنابراین کماکان ایران باید به‌خاطر اعمالش مورد حسابرسی قرارگیرد و مورد تحریمهای ثانویه 
قرار گیرد
کنگره آمریکا: طرح لیست گذاری تروریستی سپاه from Simay Azadi on Vimeo.

ژنو - مقر اروپایی ملل‌متحد - 21سپتامبر 2016: فراخوان چهار سازمان غیردولتی دارای رتبه مشورتی ملل‌متحد برای رسیدگی به پرونده قتل‌عام زندانیان سیاسی سال ۶۷- قسمت پایانی

چهارشنبه، مهر ۰۷، ۱۳۹۵

خانم مریم رجوی on Twitter:


.جنایات جنگی در بمباران مستمر مناطق مسکونی و زنده به گور کردن کودکان را محکوم می کنم 
جهان بايد به بی عملی پايان دهد و براي توقف فوري بمبارانهاي وحشيانه و بزرگترين جنايات جنگي و 
.ضد بشري اقدام كند

دختر دانشجوی مهابادی، کژال حسینی در اسارت اطلاعات سپاه


بنا‌ به گزارشهای منتشر شده کژال حسینی دختر دانشجوی مهابادی ۵ماه است که در بازداشت اطلاعات سپاه است. وی که 38سال سن دارد، دانشجوی مقطع کامپیوتر دانشگاه تبریز است که ششم اردیبهشت سال جاری توسط اطلاعات سپاه دستگیر شد. وی سپس به زندان اطلاعات سپاه منتقل شد. پس از گذشت 5ماه هنوز اطلاعی از وی در دست نیست

«به آرامی آغاز به مردن می کنی...» ـ پابلو نرودا


پابلو نرودا (زاده 12ژوییه1904 ـ درگذشت: 23سپتامبر1973)، شاعر و دیپلومات شیلیایی و برنده جایزۀ ادبی نوبل سال 1971. از خردسالی به شعر و ادبیات علاقمند بود و نخستین مقاله اش در 16سالگی در یک روزنامه محلی به چاپ رسید. در هنگام دانشجویی انتشار مجموعه های شعرش او را به شهرت رساند. هنگامی که کنسول شیلی در مادرید (اسپانیا) بود، جنگ داخلی اسپانیا درگرفت و در جریان این جنگ بود که با سیاست آشناشد و به هواداری از کمونیسم پرداخت. در همین سالها بود که با فدریکو گارسیا لورکا، شاعر نامدار و شهید جنگهای داخلی اسپانیا، دوست شد و این دوستی به پیوندی عمیق راه یافت. زمانی که کنسول شیلی در پاریس شد، در انتقال و یاری رسانی به پناهندگان جنگ اسپانیا به فرانسه فعال بود.
نرودا در سال 1945به شیلی برگشت و در سنای شیلی به عنوان سناتوری کمونیست راه یافت و رسماً عضو حزب کمونیست شیلی شد. در سال 1946 با شروع سرکوبی مبارزات کارگری و حزب کمونیست به زندگی مخفی روی آورد و در سال 1949 مخفیانه به آرژانتین گریخت و چند سال بعد به شیلی بازگشت.
در دهۀ 1960 از مخالفان سیاست آمریکا، به ویژه در جنگ ویتنام بود.
در سال 1970 از ریاست جمهوری سالوادور آلنده در شیلی حمایت کرد.
در سال 1971 برنده جایزه نوبل ادبیات شد.
12 روز پس از کودتای آمریکایی پینوشه در شیلی که به قتل آلنده منتهی شد، در بیمارستانی در شیلی درگذشت. در همان زمان شایع شده بود که مأموران حکومت کودتا به فرمان پینوشه او را به شهادت رساندند.
مجموعه اشعار نرودا و بیشتر آثار او، بارها، به فارسی ترجمه شده است.
شعر «به آرامی آغاز به مردن می کنی اگر...» نرودا، برگردان احمد شاملو را در زیر می خوانید:

«بهآرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی.

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
زمانی که خودباوری را در خودت بکشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند.

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر بردۀ عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی ...
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگهای متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی.

تو به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی‌دارند
و ضربان قلبت را تندتر می‌کنند،
دوری کنی...

تو به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت،‌ یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رؤیاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی،
که حداقلّ یک بار در تمام زندگیت
ورای مصلحت‌ اندیشی بروی...

امروز زندگی را آغاز کن!
امروز مخاطره کن!
امروز کاری کن!
نگذار که به آرامی بمیری!
شادی را فراموش نکن»!

ایران- بیکاری ۶۰ درصدی هم از راه رسید!

درحالیکه دولت آخوند روحانی در تبلیغات مسخره حکومتی ضمن دستکاری، نرخ بیکاری در حاکمیت ولی فقیه را تنها ۱۱ درصد اعلام کرده است، وزیر کشور در کابینه «دولت تدبیر و امید» در سخنانی به گوشه هایی از ابعاد وحشتناک بیکاری اعتراف کرد.
رحمانی فضلی در این رابطه گفت: «در حال حاضر آمار بیکاری در برخی از شهرها ۶۰ درصد است». این سخنان به معنای وجود بحرانی عمیق بنام رکود اقتصادی است که به تبع آن صنعتی بنام تعطیلی واحد های تولیدی و صنعتی و در ادامه به بیکاری و نیزفقر و فلاکت در رژیم آخوندی راه برده است.
این کارگزار حکومتی در ادامه به وجود آسیب های عمیق اجتماعی که اکنون به مانند بختک بر سر میلیون ها هموطن ما فرود آمده است، اشاره کرده و می افزاید: «حدود ۱۱ میلیون حاشیه نشین داریم که در حدود ۷۷ هزار هکتار شامل ۲ هزار و ۸۰۰ محله ساکن هستند... در برخی از استان های کشور حدود ۴۰ تا ۵۰ درصد افراد، کمک بگیر هستند».
(خبرگزاری حکومتی مهر ۵ مهر ۱۳۹۵)
یک نمونه از دستکاری های رژیم آخوندی در آمار و ارقام مربوط به بیکاری و حاشیه نشینی را می توان در این سخنان بخوبی دید؛ زیرا براساس داده های سازمان ملل متحد نرخ حاشیه نشین ها در ایران تحت حاکمیت خامنه ای اکنون بالغ بر ۱۸ میلیون نفربوده و نیز براساس آمار های حکومتی نرخ بیکاری به مرز ۷ میلیون نفر رسیده است. به این رقم نیز باید لشکر ۴ میلیون فارغ التحصیلان و خروجی های دانشگاه ها و مدارس عالی را در آینده نزدیک اضافه نمود تا بدین سان تصویر جامع تری از وضعیت اسفبار بیکاری و فقر در ایران بدست آورد.
همچنین این وزیر حکومتی به فرار روستائیان به شهرهای بزرگ اعتراف کرده و ضمن مقایسه آماری در روند روبه رشد این پدیده، اضافه کرد: «اعتیاد،‌حاشیه نشینی،‌ طلاق،‌ بزهکاری ها و جرایم از اولویت های آسیب ها اجتماعی است. ...جمعیت روستایی کشور از ۶۲ درصد در سال ۱۳۴۵ به ۲۸ و ۶ دهم درصد در سال ۱۳۹۰ کاهش یافت.
وی افزود: ۳۸ درصد جمعیت کشور در سال ۱۳۴۵، شهری بود که این رقم در سال ۱۳۹۰ به ۷۱ و ۴ دهم درصد رسید».
سخنان وزیر کشور رژیم به یقین آینه تمام قد بی برنامگی، بلبشو و نیز سیاست های مخرب رژیم آخوندی در تمامی زمینه های اجتماعی و اقتصادی است که اکنون به بروز بحران های لاعلاج راه برده است. تمرکز قدرت و ثروت در شهرهای بزرگ به موازات نبود امکانات و زیر ساخت های شهری و سرمایه گذاری که به بیکاری و نیز فرار روستائیان راه برده است، از جمله بازتاب های منطقی سیاست های رژیم آخوندی است. سخن از بحران هایی است که با خود لشکر گرسنگان را بهمراه آورده و به گفته متولیان حکومت، بزرگترین تهدید برای شورش عمومی علیه نظام غارتگر و چپاولگر آخوندی است.

طنز نماهنگ بسيجي براي جنگ جهاني/pake shadi-😂😂😂


براي روحيه دادن به بسيجي ها يك نماهنگ درست كردن كه تو قرن بيست و يكم فراخوان به جنگ جهاني و 
...كشورگشايي ميده، بعد زيرنويس عربي هم گذاشتن و توي سايتهاشون پخشش كردند


آهاي هكر، نان آدم فروشی و جاسوسی عاقبت ندارد - از صفحه خانم شعله پاكروان

هم اکنون پیامکی به گوشی م آمد که کد جدیدی برای تلگرام بود . و تقریبا بلافاصله پیامی از سوی تلگرام که : کسی تقاضای دیلیت کردن این کاربری را دارد . اگر تو چنین تقاضایی نکرده ای روی لینک فلان کلیک کن .دانستم هکری بیکار شده و میخواهد بداند با چه کسانی گفتگو دارم و چه میگویم و چه میشنوم .اکنون آشکارا میگویم که بدنبال هر کس به شکلی زخم اعدام و شکنجه بر تن دارد هستم . پیدایشان میکنم و بر زخمهایشان دست میکشم . اشکهایشان را پاک میکنم و آنها نیز متقابلا دلم را گرم میکنند .انسانهای شریف را پیدا میکنم و با هم در باره دادخواهی صحبت میکنیم . من از داغ ریحان میگویم ، آن یکی از داغ شهرام . مهوش از داغ دو پسر و بهکیش از داغ 5 جوان . شهین از درد امیرارشدش ، شهناز از سر خونین مصطفایش . گوهر از شکنجه ستار و حوری از بهنود . دیگران و دیگران هم از لاله هایشان .هکر جان ، لابد جوانی بیکار هستی که جوانی ت را فروخته ای به پولی که بابت فضولی ت میگیری . بهتر نیست راهت را عوض کنی ؟ به حرف مادر ستار گوش کن : نان بازویت را بخور . نان آدمفروشی و جاسوسی عاقبت ندارد . از تو بزرگترهایش یا در سینه قبرستانند با ظرف واجبی ، یا مثل مرتضوی در مسیر . تا دیر نیست حرف گوهر عشقی را بشنو . اگر از تو بازخواست کردند بگو : همه فعالیت و ارتباطات این زن ، علنی ست . لزومی به فضولی و دزدکی سر کشیدن نیست . این حرفیست که جوانان دیگر هم گفته اند به بازجوهایشان .اگر از جانب من پیامی برای کسی رفت ، لطفا چک کند که حتما خودم هستم . اقلا صدایم را بشنود.

اینجا پاکدشت است !


دامنه تهران در جنوبی‌ترین نقطه منتهی می‌شود به جاده خاوران و خاوران که اینک زیارتگاه دل‌های پرخاطره عاشق جوانهای دهه شصتی‌هاست و یکی از شاخصترین اسناد تاریخی قتل‌عام و نسل کشی آزادی‌خواهان جامعه ایرانی است که به دستور و دست کینه توز اهریمن خیانت و خباثت و دجالیت صورت گرفته و در تاریخ شفاهی و مکتوب ایران‌زمین ثبت شده و می‌درخشد
و اگر اندکی در امتداد جاده خراسان ادامه بدهید، به بخش فراموش شده از تهران یعنی پاکدشت می‌رسید، و شاهد قتل‌عام روح و روان و مرگ تدریجی مردمانی از کودک و زن و دختران پاک قلبی می‌شوی که در کوچه پس کوچه‌های این دشت بی‌آب و علف و خشک، میان خاک و لجن جوی‌هایی با گنداب متعفن، کودکی خود را تجربه می‌کنند
اینجا پاکدشت است، بخشی از تهران، پایتخت جمهوری اسلامی ایران
و آخوندهایی که در بلندگوهای رسانه‌یی و وراجیهای هفتگی، در بوق و کرنا یاوه می‌بافند که با اعتیاد و قاچاق مبارزه می‌کنند و در اینجا در دستان کودکان 10 الی 12ساله به‌جای قلم و دفتر سیگار و زرورق و مواد می‌بینی و در چشمان بی‌فروغشان امید، فقدانی آشکار دارد
خانه‌هایی چون زندانهای کوچک که به سلول‌های انفرادی شبیه‌تر هستند. و جمعیتی گرسنه و بی‌لباس و بیمار و بی‌هویت وبی نشان
اینجا پاکدشت است بخشی از تهران پایتخت جمهوری اسلامی ایران
صدها کودک سرگردان که پدرانشان در زندان هستند به جرم داشتن مواد مخدر و نداشتن مواد غذایی و مادران بیمار و مبتلا که تن فروشی و بزه برایشان امری عادی و اجتناب‌ناپذیر شده است
ملیحه دخترک سیزده ساله، با موهای بور و فرفری و چشمانی گود افتاده و رنجور که به سبز و آبی می‌زند و زیر طاق ابروهای خنجری‌اش نشسته، لبان خشکش را با زبانش نمدار می‌کند و خس خس سینه‌اش را با قورت دادن آب دهانش صاف می‌کند، با دامن نیمداری که تازه به او داده‌اند، تا سر زانوانش پایین می‌کشد تا پاره‌گی شلوارش را پنهان کند، نه آن‌قدر که پاهایش را که آغشته به گل و لجن خشکیده در دمپایی‌های پاره‌اش می‌باشد را بپوشاند
ملیحه هق هق گریه‌اش را در گلوی خشکش فرو می‌برد و با ترس و لرز می‌گوید
پدرم بیکار بود و بیمار و معتاد و هر دفعه که مرا به مردی اجاره می‌داد، بابتش پول می‌گرفت و با آن برای خودش مواد و برای من و مادرم نان و پنیر و تخم مرغ می‌خرید 
اینجا پاکدشت است، بخشی از تهران پایتخت جمهوری اسلامی ایران
حالا ملیحه صدایش می‌لرزد و نمی‌داند که چرا امروز آخرین ملاقات او با پدرش بوده است در اوین و این جمله پدرش که ملیحه دعا کن بابات بمیره تو رو خدا دعا کن، من لیاقت بابا بودن را ندارم، و ملیحه گفته نه باباجون غصه نخور من باز به اجاره می‌روم و پول می‌آورم تا تو درد نکشی، و برای مادرم دارو می‌خرم تا مثل دادشم از بیماری نمیره
اینجا پاکدشت است و بخشی از تهران پایتخت جمهوری اسلامی ایران
ملیحه از پدرش ناراضی نیست، چرا که او زندگی استاندارد و حقوق خود را نمی‌شناسد و نمی‌داند و تجربه‌یی بهتر از زمانی که متولد شده نداشته است، به گمان او زندگی همین است که پدرش او را در دوازده سالگی به اجاره بدهد و بابتش پول بگیرد تا نان بخرد
حالا صبح نشده پدرش را اعدام می‌کنند و او نمی‌داند برای کدامین جرم و گناه و حتی خبر ندارد و ما که می‌دانیم چنگ در صورتمان می‌کشیم و مشت گره کرده‌ایم و خون گریه می‌کنیم
اینجا پاکدشت است بخشی از تهران پایتخت جمهوری اسلامی ایران
ملیحه تنها نیست، زینب و گلی و معصومه و اصغر و محمود و سمیه و نوشین و صدها کودک ایرانی و افغانی هستند که مدرسه نمی‌روند، پدرشان اعدام شده و یا بیمار و بیکارند و نان و لباس و کاشانه ندارند و همه فکر و خیالشان و تلاش و کوشش آنها خلاصه می‌شود در این‌که چگونه امروز شکمشان را سیر کنند
اینجا زندگی گروگان و اجاره یک لقمه نان است برای زنده ماندن
اینجا هیچ کس نمی‌آید، اینجا زندان زندگی است
اینجا جنوب خاوران است و آدمها از تولد تمرین مردن می‌کنند
لقمه نانی به ارزش تمامی رویاها و آرزوهای کودکی معامله می‌شود
اینجا عدالت جمهوری اسلامی محقق شده و اختلاف طبقاتی نیست همه مساوی گرسنه و در حال جان کندن هستند
اینجا پاکدشت است که پاک نیست ولی قلبهای بی‌گناه و معصومی در این دشت مشتهایشان را گره کرده‌اند و خشم هایشان را گلوله، تا در رستاخیز توده‌های ستم دیده و گرسنه عدالت را از حلقوم مثلث زر و زور و تزویر شیخ شاهان ستمکار بیرون بکشند
اینجا مثل همه جاهای میهن مردمانش با پوست و گوشت و استخوانشان لمس و درک کرده‌اند که تنها یک راه برای رهایی وجود دارد، راهی که: می‌توان و باید سرنوشت خویش را از چنگ اهریمن بدخواه و بدخیم استبداد رهانید و این سرنوشت را از نو نوشت
شهریور 1395پاکدشت
 (101)
ف-ج

یک سال تحصیلی آتشین! + کلیپ


در سال تحصیلی جدید، در حالی‌که تنها چند روز از بازگشایی دانشگاه می‌گذرد، شاهد جوش و خروش جوانان در دانشگاهها، در برپایی اعتراض و ایستادن در برابر رژیم و بسیجیهای مزدورش هستیم
برای نمونه، ظهر یکشنبه، ساعت 12 ظهر، بر اساس اطلاع قبلی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف، یک تجمع اعتراضی برپا کردند که تعدادشان به بیش از 500نفر رسید. دانشجویان در برابر فشار و سرکوب رژیم شعار می‌دادند: آزادی اندیشه، زیر فشار نمی‌شه
دانشجویان دانشگاه امیرکبیر تهران هم، یکشنبه در زمین چمن این دانشگاه، تجمع اعتراضی برپا کردند. اعتراض این دانشجویان، به چپاول مزدوران رژیم در دانشگاه، زیر عنوان «طرح سنوات تحصیلی» بود. دانشجویان روی پلاکاردهای خود نوشته بودند: دانشجو عامل درآمدزایی نیست
دانشجویان دانشگاه صنعتی اصفهان هم روز 4مهر، در اعتراض به چپاول مزدوران رژیم در دانشگاه، تجمع اعتراضی برپا کردند
از طرف دیگر، دانشجویان دانشگاه ملی موسوم به بهشتی هم، در اعتراض به نابسامانی استقرار و افزایش شهریة خوابگاه، دست به تجمع اعتراضی زدند. دانشجویان شعار می‌دادند: کسی شرف نداره، دختر تو پارک بخوابه؟
دانشجویان دانشگاه صنعتی کرمانشاه، 4مهر در اعتراض به رفتار یکی از مزدوران رژیم در این دانشگاه، تجمع اعتراضی برپا کردند. این مزدور به بهانه این‌که یک دانشجو، هنگام حضور در دانشگاه، کتاب درسی نیاورده، او را مورد ضرب و شتم قرار داده بود
دانشجویان دانشگاه آزاد مریوان هم، 4مهر در مقابل فرمانداری این شهر در اعتراض به وضعیت بد امنیت جانی دانشجویان، تجمع اعتراضی برپا کردند
از طرف دیگر، روز 5مهر هم، معلمان پیش دبستانی برای دومین روز متوالی، در برابر مجلس ارتجاع تجمع اعتراضی برگزار کرده و نسبت به طرحهای دزدی و چپاول آخوندها، اعتراض کردند
آری، واقعیت این است که این اعتراضها که تنها نمونه‌هایی بود، نشان از یک سال تحصیلی آتشین در دانشگاهها دارد. همان چیزی که رژیم و مزدورانش، به‌شدت از آن در وحشت هستند. برای همین هم مزدوران رژیم پیاپی به صحنه می‌آیند و نسبت به دانشگاه و به‌ویژه نفوذ دشمن نظام، هشدار می‌دهند. برای نمونه، روز 5مهر پاسدار رضا ترابی سرکرده سپاه هرمزگان با دستپاچگی و وحشت گفت: در دانشگاهها بایستی نسبت به سالهای قبل، بیشتر دفاع را در خود تقویت کنیم... یکی از مجراهای نفوذ دشمن که [خامنه‌ای] هم بر آن تأکید می‌کند، دانشگاههاست؛ لذا اگر دفاع را به خوبی انجام ندهیم نمی‌توانیم جلوی دشمن را بگیریم
اما دانشجویان در دانشگاهها، با همین اعتراضهای خودشان در روزهای نخستین بازگشایی دانشگاه، نشان دادند که اتفاقاً امسال یک عزم دیگری برای برپایی تجمعات اعتراضی و فریاد بر ضددیکتاتوری دارند. چرا که آخر دانشگاه سنگر آزادی‌ست و دانشجو با فریادش، اجازه نمی‌دهد دیکتاتوری آرام و قرار داشته باشد
نگاه روز- یک سال تحصیلی آتشین from Simay Azadi on Vimeo.
دانشجو – انعکاس اخبار و اعتراضات دانشجویی from Simay Azadi on Vimeo.

آغاز بزرگترین پدیده حاشیه نشینی در هرمزگان


با آغاز مهر‌ماه بزرگترین جمعیت حاشیه نشین هرمزگان مهاجرت خود را به شهرستان خمیر آغاز کردند.


همه ساله جمعیتی در حدود ۹۰۰ نفر از نیمه دوم شهریور تا نیمه‌های خرداد زندگی حاشیه نشینی را در مجاورت شهر خمیر آغاز می‌کنند و در فصل تابستان به شهرستانهای داراب و ده‌بید استان فارس می‌روند.
 
 
آنچه در ابتدا و انتهای مهاجرت این افراد یعنی نیمه دوم شهریور تا نیمه اول خرداد بیشتر به چشم می‌خورد گرمای شدید هوا است که زندگی چادری و پناه بردن به سایه درختان نمی‌تواند مانع از گرمای شدید شود. تا کنون فقط تعدادی از خانواده‌ها که دانش‌آموز دارند، اقامت خود را شروع کرده‌اند اما دیدن وضعیت فقر و سکونت آنان در این شرایط وجدان هر انسانی را به درد می‌آورد زیرا این روزها هوا به‌گونه‌یی گرم است که باعث تلف شدن یک قلاده سگ نگهبان آنها شده بود.
 
 
در این میان رژیم آخوندی هیچ امکاناتی برای 1000 هموطن در بیابان سوزان و گرمای کشنده فراهم نکرده و این جمعیت 
حاشیه‌نشین که بسیاری جوان و نوجوان نیز بین ایشان هست؛ فراموش شده‌اند.


۵مهر سال ۶۰ – نامه فوق محرمانه آقای منتظری به خمینی: اعتراض به اعدام دختران سیزده چهارده ساله

اعدام نوجوانانی که احراز هویت نشده اند و انتشار تصاویر آنها برای تحویل اجساد به خانواده هایشان در سال 60

بر اساس سند بازنشر شده در سایتهای اینترنتی، آقای منتظری طی نامه فوق محرمانه‌یی به خمینی جنایتکار نسبت به شرایط وخیم زندانها و کشتار وسیع مجاهدین دربند اعتراض کرده است. این نامه دقیقاً در روز 5مهرماه سال 60 که هر شب صدها تیر خلاص در زندانهای کشور به مجاهدان زندانی زده می‌شد نوشته شده است. بخشهایی از نامه و کلیشه آن ذیلا آورده شده است:


گزیده‌یی از نامه آقای منتظری به خمینی جلاد:
(۵ مهر ۱۳۶۰) - «نامه به آیت‌الله خمینی در مورد ضعف عملکرد شورای عالی قضایی و ایجاد گروه گرایی در سپاه پاسداران»
«بسم الله الرحمن الرحیم
محضر مبارک آیت‌الله العظمی امام خمینی مدظله العالی
پس از سلام، با این‌که مدتی است موفق به زیارت حضرتعالی نشده‌ام و تصمیم داشتم برای امور جاریه کشور که طبعاً هر کدام مسئولی دارد مزاحم اوقات شریف نشوم، ولی بر حسب احساس وظیفه شرعی لازم دانستم به نحو اجمال خاطر حضرتعالی را به جریاناتی که در مهمترین ارگانهای ضامن بقاء انقلاب و کشور می‎گذرد جلب کنم:
۱. ضعف شورایعالی قضایی و در نتیجه دادگاههای انقلاب به حدی است که افراد صادق و متعهدی که خود در متن آنها هستند می‎گویند اوضاع جاری زندان اوین و بسیاری از زندانهای شهرستانها از قبیل اعدامهای بی‌رویه و احیاناً بدون حکم قضات شرع یا بدون اطلاع آنها و گاهی به‌رغم مخالفت با آنها و ناهماهنگی بین دادگاهها و احکام صادره و تاثیر جوها و احساسات و عصبانیتها در احکام صادره و حتی اعدام دختران سیزده چهارده ساله به صرف تندزبانی بدون این‌که اسلحه در دست گرفته یا در تظاهرات شرکت کرده باشند کاملاً ناراحت‌کننده و وحشتناک است، فشارها و تعزیرات و شکنجه‌های طاقت‌فرسا رو به افزایش است.
آمار زندانیان به حدی است که بسا در یک سلول انفرادی پنج نفر باید با وضع غیرانسانی بمانند؛ حتی به آنها نوعا امکانات نماز خواندن هم داده نمی‌شود؛ و به تعبیر یکی از قضات شرع هرج و مرج و خود مختاری مسئولان بازجویی و بازپرسی سخت نگران‌کننده است
 زمزمه‌هایی حتی از خانواده‌های متعبد و مذهبی شروع شده که معلوم نیست گسترش نیابد، چون خون طبعاً تحریک کننده عواطف و احساسات است، و بالاخره اموری در زندانها می‎گذرد که اگر حضرتعالی اطلاع داشتید قطعاً به آنها رضایت نمی‌دادید. البته این مطالب را کسی به حضرتعالی می‎نگارد که از اول مخالف گروهها بوده و از آنها هم ضربه خورده و سعی دارد عقل و فکر را حکم قرار دهد و تحت‌تاثیر احساسات آنی واقع نشود.
۲. سپاه پاسداران تقریباً به‌صورت اهرم گروهها و افراد درآمده، در برخوردها و تصفیه‌ها و عزل و نصبها کمتر تقوی و خط اسلام و رهبر مطرح است، و بسا احیاناً به جای تصفیه افراد مشکوک یا مظنون افراد صالح و مفید تصفیه و حقوق آنان قطع می‎شود، و پیش‌بینی می‎شود اگر سپاه به این وضع پیش برود در آینده نزدیکی این ارگان انقلابی متلاشی یا به‌صورت یک ارگان انتظامی بی‌خاصیتی درآید. لازم است به هر نحو ممکن سپاه از گروه بازی نجات یابد و نمایندگی حضرتعالی در آن به شکل فعال و مؤثردر آید.
والسلام علیکم و ادام الله ظلکم
‏۲۸ ذی القعده ۱۴۰۱ ء حسینعلی منتظری» 

شایان ذکر است که در ۵ مهر سال ۱۳۶۰ برای اولین بار میلیشیای مجاهد خلق شعار مرگ بر خمینی را به میان توده‌های مردم برد. در این روز واحدهای میلیشیای مجاهد خلق، در نقاط مختلف تهران به خیابانها ریختند و شعار مرگ بر خمینی را به میان توده‌های مردم بردند و بت خمینی دجال را که زمانی عکس خود را در ماه نشان می‌داد، شکستند. به‌یمن پاکبازی بی‌نظیر مجاهدین و میلیشیای قهرمان، تصویر کریه‌ترین و خونریزترین دیکتاتور معاصر در چهره منحوس خمینی به مردم ایران نشان داده شد.
آن روز صدها رزمنده جان‌برکف و میلیشیای پاکباز مجاهد، با جسارتی ستودنی در خیابانها رودرروی پاسداران مسلح خمینی خروشیدند و با شعار مرگ بر خمینی، زنده باد آزادی، سنگفرش خیابانها را با خون خود رنگین کردند. تصاویر 1142تن از 
این شهدا که فقط در مهرماه سال 1360 بشهادت رسیدند طی ویژه نامه‌ای در نشریه مجاهد منتشر شد.

باز نشر نامه یی از آقای منتظری به خمینی from Simay Azadi on Vimeo.