چه تفاوتی، چه تفاوتی
در حالیکه داشتم از صندلی خودم به شما نگاه میکردم، به آن سالها فکر میکردم که برای 8مارس تشکیل جلسه میدادیم تا روز جهانی زن را گرامی بداریم. اما قلوب ما شکسته بود. قلوب ما شکسته بود چرا که داشتیم با شما صحبت میکردیم، اما شما با ما نبودید. شما میدانید بعد از این همه سال درد و رنج، بهعنوان یک زن آموختهام که میتوانم قلباً آن بدی که نثار من شده را ببخشم. گاه میتوانم آن را فراموش کنم. اما نمیتوانم بدیهایی را که نثار افرادی که به آنها عشق میورزم شده، فراموش کنم. بنابراین به این علت است که وقتی به تیرانا رسیدم، با قلبی پر از قدردانی و احترام آمدم
میدانید، امروز وقتی چهره مریم را میبینم که بسیار درخشان است، خوشحال است، پیروز است. من تفاوت آن را میدانم. همین مریم در 7سال گذشته در درد و نگرانی بود، در نگرانی از آنچه ممکن بود برای تکتک شما اتفاق بیفتد
همواره از او در مورد فرزندان خودش سؤال میکردم. او همیشه با درد به من میگفت که دختر من حالش خوب است. اما باید بدانی که من تنها یک دختر ندارم، بلکه یکهزار دختر و دو هزار پسر دارم. بنابراین نمیتوانید تصور کنید بودن در این طرف جهان چگونه بود، در حالیکه شما زیر حملات و اذیت و آزار در آن طرف جهان بودید، اول در اشرف و سپس در کمپ لیبرتی. وقتی که با شما در روز گذشته صحبت میکردم، اولین چیزی که میخواستم بدانم از شما سؤال کردم. ما دور میزی نشسته بودیم و بر روی یک دستمال کاغذی طرح اشرف را کشیدیم چون میخواستم بفهمم آن حوادث چگونه رخ داد، وقتی که سربازان آمدند و به کمپ نفوذ کردند، با زرهپوشهای خود، و به یکایک شما شلیک کردند، این حوادث چطور اتفاق افتاد؟ شما کجا بودید؟ چه در ذهنتان میگذشت؟ چه احساسی داشتید؟ و بعد این پاسخهای خارقالعاده را دریافت کردم. یکی از شما به من گفت ما نگران شما بودیم که این تصاویر را میدیدید و نگران حالمان میشدید. جالب است. تصور کنید که شما داشتید به این فکر میکردید که ما نگران هستیم، و ما واقعاً خیلی، خیلی نگران بودیم
شما گفتید که بیرون آمدیم تا با زرهیها مقابله کنیم تا بیشتر نتوانند پیشروی کنند چون میدانستید که قصد نفوذ به کمپ و قتلعام تک به تک شما را داشتند. بنابراین، شما، زنان با بدنهایتان یک سپر انسانی تشکیل دادید. بنابراین امروز که داریم روز جهانی زن را جشن میگیریم، داریم مسأله رهبری زنان را جشن میگیریم. اما باید بگویم در نقطهیی خیلی فراتر از مسأله رهبری زنان هستیم. امروز ما داریم حضور شما زنان شجاع را جشن میگیریم. شما قهرمانان ما هستید. همه آن داستانها که برایم گفتید و امروز نمیتوانم خلاصه کنم، همه آن موضوعاتی که به من نگفتید که در قلبهای شما است، آنها مسائلی هستند که باید نوشته شوند چرا که میراثهایی هستند که در نسلهای آینده در ایران گفته خواهند شد، داستانهای این مقاومتی که آزادی، برابری و عدالت را به کشور شما خواهد آورد. من باید به شما بگویم وقتی میگویم شما قهرمانان هستید، منظورم همه شما زنان و مردان است، و همچنین مریم، چرا که نمیتوانستم شاهد درد و رنج شما در آن روزهای سخت باشم، وقتی که زیر حملات بودید، وقتی که مجروح بودید، وقتی که بهنحوی معجزهآسا نجات پیدا میکردید
اما میتوانم در مورد شجاعت مریم شهادت بدهم. وقتی برای اولین بار با او آشنا شدم، وقتی که به کنفرانسی دعوت شده بودم و در آن زمان شما هنوز در اشرف بودید. در کامپیوترم نگاه کردم، ناگهان مملو از اطلاعات شد. انبوهی اطلاعات علیه مجاهدین خلق بر سر من آوار شد. چطور این کار را میکنند، من نمیدانم. اما واقعیت این است که هر وقت کامپیوتر را باز میکردم و به اینترنت مراجعه میکردم، انبوهی اطلاعات در مورد مجاهدین خلق و اینکه این یک گروه تروریستی است، دریافت میکردم
من نزدیک به 7سال نزد تروریستهایی گروگان بودم. بنابراین، وقتی آن چیزهایی را که تقریباً داشت با بیل برای من فرستاده میشد میخواندم، گفتم به من نمیتوانند بگویند چه عقایدی داشته باشم. میخواهم بروم آنها را ببینیم و با آنها آشنا شوم، و بعد بر اساس احساس خود و آنچه که در زندگی آموختهام تصمیم خود را اتخاذ میکنم
بنابراین، باید به شما بگویم وقتی با مریم آشنا شدم همدیگر را در آغوش گرفتیم و فهمیدم آنها میتوانستند خیلی چیزها در مورد مریم بگویند، اما نه اینکه او تروریست است، از آن روز به بعد شما اعضای خانواده من هستید. شما خواهران و برادران من هستید، و من میدانم چقدر اتحاد شما کار دشواری بوده. میدانم چقدر سخت است مکانی مانند این را بسازید، آن هم در چهار ماه، در حالیکه قبلش هیچ نبود. این کار، شما را نمایندگی میکند. اگر میتوانید چنین کاری در اینجا بکنید، که مانند معجزه است، تصور کنید وقتی به تهران برسید چه کارها خواهید کرد
وقتی که کودکی بودم پدرم یک قهرمان آمریکای لاتین داشت. یک سرباز جوان که بابت شجاعت خود در صحنه نبرد به ژنرالی ارتقا یافته بود. این سرباز جوان به مردمان خود گفت باید به تلاش برای رسیدن به پیروزی تا به آخر ادامه دهیم. بنابراین، من به شما میگویم ما همگی از مریم حمایت خواهیم کرد چرا که او بهترین رهبر ما است و ما به تلاش خود ادامه خواهیم داد، برای رسیدن به پیروزی، و تا وقتی که پرچم برابری جنسی را در میدان آزادی به اهتزاز درآوریم
https://www.mojahedin.org/news/194832
در حالیکه داشتم از صندلی خودم به شما نگاه میکردم، به آن سالها فکر میکردم که برای 8مارس تشکیل جلسه میدادیم تا روز جهانی زن را گرامی بداریم. اما قلوب ما شکسته بود. قلوب ما شکسته بود چرا که داشتیم با شما صحبت میکردیم، اما شما با ما نبودید. شما میدانید بعد از این همه سال درد و رنج، بهعنوان یک زن آموختهام که میتوانم قلباً آن بدی که نثار من شده را ببخشم. گاه میتوانم آن را فراموش کنم. اما نمیتوانم بدیهایی را که نثار افرادی که به آنها عشق میورزم شده، فراموش کنم. بنابراین به این علت است که وقتی به تیرانا رسیدم، با قلبی پر از قدردانی و احترام آمدم
میدانید، امروز وقتی چهره مریم را میبینم که بسیار درخشان است، خوشحال است، پیروز است. من تفاوت آن را میدانم. همین مریم در 7سال گذشته در درد و نگرانی بود، در نگرانی از آنچه ممکن بود برای تکتک شما اتفاق بیفتد
همواره از او در مورد فرزندان خودش سؤال میکردم. او همیشه با درد به من میگفت که دختر من حالش خوب است. اما باید بدانی که من تنها یک دختر ندارم، بلکه یکهزار دختر و دو هزار پسر دارم. بنابراین نمیتوانید تصور کنید بودن در این طرف جهان چگونه بود، در حالیکه شما زیر حملات و اذیت و آزار در آن طرف جهان بودید، اول در اشرف و سپس در کمپ لیبرتی. وقتی که با شما در روز گذشته صحبت میکردم، اولین چیزی که میخواستم بدانم از شما سؤال کردم. ما دور میزی نشسته بودیم و بر روی یک دستمال کاغذی طرح اشرف را کشیدیم چون میخواستم بفهمم آن حوادث چگونه رخ داد، وقتی که سربازان آمدند و به کمپ نفوذ کردند، با زرهپوشهای خود، و به یکایک شما شلیک کردند، این حوادث چطور اتفاق افتاد؟ شما کجا بودید؟ چه در ذهنتان میگذشت؟ چه احساسی داشتید؟ و بعد این پاسخهای خارقالعاده را دریافت کردم. یکی از شما به من گفت ما نگران شما بودیم که این تصاویر را میدیدید و نگران حالمان میشدید. جالب است. تصور کنید که شما داشتید به این فکر میکردید که ما نگران هستیم، و ما واقعاً خیلی، خیلی نگران بودیم
شما گفتید که بیرون آمدیم تا با زرهیها مقابله کنیم تا بیشتر نتوانند پیشروی کنند چون میدانستید که قصد نفوذ به کمپ و قتلعام تک به تک شما را داشتند. بنابراین، شما، زنان با بدنهایتان یک سپر انسانی تشکیل دادید. بنابراین امروز که داریم روز جهانی زن را جشن میگیریم، داریم مسأله رهبری زنان را جشن میگیریم. اما باید بگویم در نقطهیی خیلی فراتر از مسأله رهبری زنان هستیم. امروز ما داریم حضور شما زنان شجاع را جشن میگیریم. شما قهرمانان ما هستید. همه آن داستانها که برایم گفتید و امروز نمیتوانم خلاصه کنم، همه آن موضوعاتی که به من نگفتید که در قلبهای شما است، آنها مسائلی هستند که باید نوشته شوند چرا که میراثهایی هستند که در نسلهای آینده در ایران گفته خواهند شد، داستانهای این مقاومتی که آزادی، برابری و عدالت را به کشور شما خواهد آورد. من باید به شما بگویم وقتی میگویم شما قهرمانان هستید، منظورم همه شما زنان و مردان است، و همچنین مریم، چرا که نمیتوانستم شاهد درد و رنج شما در آن روزهای سخت باشم، وقتی که زیر حملات بودید، وقتی که مجروح بودید، وقتی که بهنحوی معجزهآسا نجات پیدا میکردید
اما میتوانم در مورد شجاعت مریم شهادت بدهم. وقتی برای اولین بار با او آشنا شدم، وقتی که به کنفرانسی دعوت شده بودم و در آن زمان شما هنوز در اشرف بودید. در کامپیوترم نگاه کردم، ناگهان مملو از اطلاعات شد. انبوهی اطلاعات علیه مجاهدین خلق بر سر من آوار شد. چطور این کار را میکنند، من نمیدانم. اما واقعیت این است که هر وقت کامپیوتر را باز میکردم و به اینترنت مراجعه میکردم، انبوهی اطلاعات در مورد مجاهدین خلق و اینکه این یک گروه تروریستی است، دریافت میکردم
من نزدیک به 7سال نزد تروریستهایی گروگان بودم. بنابراین، وقتی آن چیزهایی را که تقریباً داشت با بیل برای من فرستاده میشد میخواندم، گفتم به من نمیتوانند بگویند چه عقایدی داشته باشم. میخواهم بروم آنها را ببینیم و با آنها آشنا شوم، و بعد بر اساس احساس خود و آنچه که در زندگی آموختهام تصمیم خود را اتخاذ میکنم
بنابراین، باید به شما بگویم وقتی با مریم آشنا شدم همدیگر را در آغوش گرفتیم و فهمیدم آنها میتوانستند خیلی چیزها در مورد مریم بگویند، اما نه اینکه او تروریست است، از آن روز به بعد شما اعضای خانواده من هستید. شما خواهران و برادران من هستید، و من میدانم چقدر اتحاد شما کار دشواری بوده. میدانم چقدر سخت است مکانی مانند این را بسازید، آن هم در چهار ماه، در حالیکه قبلش هیچ نبود. این کار، شما را نمایندگی میکند. اگر میتوانید چنین کاری در اینجا بکنید، که مانند معجزه است، تصور کنید وقتی به تهران برسید چه کارها خواهید کرد
وقتی که کودکی بودم پدرم یک قهرمان آمریکای لاتین داشت. یک سرباز جوان که بابت شجاعت خود در صحنه نبرد به ژنرالی ارتقا یافته بود. این سرباز جوان به مردمان خود گفت باید به تلاش برای رسیدن به پیروزی تا به آخر ادامه دهیم. بنابراین، من به شما میگویم ما همگی از مریم حمایت خواهیم کرد چرا که او بهترین رهبر ما است و ما به تلاش خود ادامه خواهیم داد، برای رسیدن به پیروزی، و تا وقتی که پرچم برابری جنسی را در میدان آزادی به اهتزاز درآوریم
https://www.mojahedin.org/news/194832
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر