در حالی که روز هشتم اسفند ۹۵ روزنامه حکومتی دنیای اقتصاد بهنقل از «محسن طباطبایی مزدآبادی دبیر انجمن علمی اقتصاد شهری ایران و کارشناس مسائل اقتصاد شهری، آمار کودکان کار ایران را بین ۳ تا ۷میلیون نفر اعلام کرد «که متوسط آن ۴ و نیم میلیون کودک کار میشود، خبرگزاری حکومتی ایلنا در یک آمارسازی مسخره، شمار کودکان کار را به ناگهان 37برابر کاهش داد و از ۱۲۰هزار کودک کار خبر داد! البته از خبرگزاری متعلق به باند روحانی و علی ربیعی وزیر کارش و علیرضا محجوب رئیس خانه کارگرش انتظاری جز سفید سازی، سیاهترین کارنامه نظام آخوندی انتظاری هم نیست. . «طبق تحقیقی که توسط سازمانهای مردم نهاد در ابتدای سال ۹۶ انجام شده است؛ بیش از ۱۲۰هزار کودک در ایران فقط به زبالهگردی مشغولند و اغلب این کودکان در خدمت مراکز بازیافت زباله هستند که پیمانکاران شهرداری آن را اداره میکنند. شهرداری برای جمعآوری زباله و تفکیک پسماندها در شهر، مجوزهایی را به پیمانکاران خود داده است و پیمانکاران شهرداری، با توجه به درآمدهای ماهیانه هنگفت با به خدمت گرفتن کودکان، عملاً بدترین اشکال کار کودک را که زبالهگردی یکی از این اشکال است، درباره این بخش آسیبپذیر در جامعه اجرا میکنند». (خبرگزاری حکومتی ایلنا 11مرداد 96)
بیتردید دردناکترین و غمانگیزترین صفحه کارنامه سراسر سیاه آخوندهای ضدبشر اختصاص به سرنوشت اسفبار کودکان دربند میهن اسیرمان ایران دارد. کودکانی که کودکیشان در آماج تهاجم بیوقفهی بهرهکشی و استثمار ناشی از فقر و نابرابریهای اجتماعی به یغما رفته و پیامدهای این چپاول نه تنها امروزِ آنان، بلکه فردا و تمامی زندگی آیندهشان را نیز مورد تعرض و آسیب قرار داده است.
در توصیف اوضاع بهغایت دردناک این کودکان رسانههای حکومتی مینویسند: «هنوز آمار مشخصی از کودکان کار در ایران وجود ندارد؛ این در حالیست که آمارهای رسمی رقم دو میلیون کودک کار را در کشور نشان میدهند اما آمارهای غیررسمی از وجود هفت میلیون کودک کار خبر میدهند که ۵۰درصد آنها را کودکان مهاجر از کشورهای افغانستان، پاکستان و… تشکیل میدهند. بیشتر این کودکان در بازه سنی ۱۰ تا ۱۵سال قرار دارند اما بر اساس شواهد عینی… کودکان زیر پنج سال و حتی نوزاد که درگیر کار اجباری شدهاند را نیز داشتهایم. این کودکان فاقد اوراق هویتی و شناسنامه هستند و اگر ایرانی باشند این مسأله باعث میشود در صورت ایجاد آسیب برای کودک هیچ کمکی به او نتوان کرد. این کودکان بیشتر از خانوادههایی هستند که والدین آنها بیکارند به همین دلیل کودک مجبور است جبران معاش را در خانواده انجام دهد. (خبرگزاری حکومتی ایسنا ۲۲خرداد ۹۶)
روزگار سیاه و فردای بیرویای این کودکان، بیانگر همان تناقض بزرگ و شکاف عمیق طبقاتی در جامعه امروز ما میباشد که در آن اقلیتی وابسته به حاکمیت همه چیز را در اختیار گرفته و اکثریت قریب به اتفاق مردم در محرومیت شدید، فاقد همه چیز و گرفتار بحرانهای آن میباشند تا آنجا که زباله گردی و جستجوی وسایل اسقاطی و مواد غذایی در میان زبالهها، تبدیل به منبع درآمد و شغل رایج برای بسیاری از مردم بیکار و فقرزده شده است.
شاهد بر این مطلب انتشار گزارشی توسط خبرگزاری حکومتی ایلنا 11مرداد 96 «تحت عنوان سود هنگفت کار کودکان برای کارفرمایان» می باشد...
راستی قلب کدام ایرانی آزادهای است که با دیدن این همه توهین، تحقیر و ستم به کودکان میهن بدرد نیاید و در راستای سرنگونی رژیم منحوس ولایت گامی بر ندارد. همان حاکمیتی که در طول ۳۸سال گذشته بجز حاشیه نشینی، کارتن خوابی، رشد اعتیاد، خودکشی، و سایر آسیبهای اجتماعی برای مردم ایران ارمغانی نداشته است اما نهادهای تحتامر آن از طریق چپاول منابع ایران که متعلق به همین مردم محروم است، کلان کلان حقوقهای نجومی به جیب سران و مهرههای بالای حکومتی میریزند، و یا اینکه برای مطامع توسعهطلبانه خود، خرج تنور جنگ کثیفشان علیه مردم سوریه میکنند و یا به جیب گشاد سازمانهای بنیادگرا و تروریستی در کشورهای منطقه میریزند.
در گزارشی دیگر از این دست سایت حکومتی قطره 9خرداد 96 تحت عنوان «گزارشی تکاندهنده از زندگی کودکان زبالهگرد» در توصیف شرایط وحشتناک این کودکان معصوم مینویسد: «بچههای ایرانی و افغان بهطور مستقیم با پیمانکارانی که با شهرداری کار میکنند، در ارتباط هستند و در ازای پرداخت مبالغی قابل تأمل، در مراکز تفکیک زباله استخدام میشوند. این گاراژها فاقد هرگونه امکانات بهداشتی و مملو از جانوران موذی هستند که در میان کوههای زباله موجود در آنها وول میخورند. این در حالی است که از حداقل تغذیه و پایینترین سطح ممکن بهداشت برخوردارند. آنها نمیدانند چه آینده سیاهی در انتظارشان است و وقتی سرانگشتان دست و پاهایشان با اشیای تیز داخل زبالهها زخمی یا طعمه دندانهای تیز موشهای گرسنه میشود، با تکه پارچهای که از دل همان زبالهها پیدا میکنند، زخم دست و پایشان را میبندند؛ غافل از اینکه بهدلیل ابتلا به بیماریهایی مثل ایدز، هپاتیت، حصبه، کزاز، اسهال خونی، انگلهای رودهای، سالک پوستی، زانو درد و کمر دردهای بیامان، فرصت چندانی برای زندگی سالم نخواهند داشت. آرزوهایی مثل «آرزوی داشتن مادر»، «خوردن غذای گرم»، «یک وعده غذای خوب»، «یک بسته مداد رنگی» و... عمده فهرست آرزوهای این بچهها را تشکیل میدهند».
در یک نمونه دیگر خبرگزاری حکومتی ایسنا 8مرداد 96 تحت عنوان آشغالهایی که سفره کودکان گرسنه میشود! در مورد وضعیت تأسفبار یک کودک زبالهگرد مینویسد: «نوجوان چشم بادامی آن چنان سیاه و دودی شده که هر کس نداند گمان میکند ذغال فروش است. شلوارش که حداقل سه سایز بزرگتر از اندازه اصلیاش میزند، چند تای بزرگ از پاچهها خورده و پیراهن بلندش هم تا نزدیکیهای زانو رسیده است و دستان پیر و چروکش از پیری زودرس او خبر میدهند، تا کمر داخل سطلهای زباله خم میشود و کیسهها را یکی پس از دیگری خالی میکند، تا بالاخره نانی که به قیمت جانش تمام میشود را پیدا کند. او میگوید بیشتر وقتها ناهارم را از داخل زبالهها پیدا میکنم، اما شامم را در کنار دوستانم که آنها هم زبالهگرد هستند میخورم. در واقع چند نفری میشویم که مبلغی را جمع و در اطراف شوش اتاقی را اجاره کردهایم».
با این توصیفات است که باید گفت بیتردید ننگینترین فصل زنان و کودکان زباله گرد در نظام قرونوسطایی ولایت همانا غارت و چپاول این محرومترین اقشار مردم بهدست ایادی شهرداریها و یا پیمانکاران وابسته به آنها میباشد. مراجعه به رسانههای حکومتی در عینحال که مشخص مینماید که سرنخ تمامی این باندها در حاکمیت پلید و پلشت آخوندی است تصویر روشنتری از آنچه امروز در میهن اسیرمان ایران میگذرد به ما خواهد داد.
-سایت حکومتی رویداد 24بتاریخ 28مرداد 96 تحت عنوان «پشت پرده زباله گردی کودکان» در توصیف بهرهکشی شهرداری و پیمانکاران خدمات شهری از کودکان زباله گرد این چنین مینویسد: «در حالیکه قائممقام معاونت خدمات شهرداری میگوید: «کار کودکان در تفکیک زباله خلاف است و اگر ببینیم برخورد قضایی میکنیم. تفکیک زباله مناطق مختلف تهران بهصورت جداگانه به مزایده گذاشته میشود، پیمانکاران شهرداری، مزایده را که برنده شدند، کار را به یکی از گاراژهای خصوصی که در همین زمینه فعالیت میکنند، میسپرند و به ازای هر نفری که در این گاراژها کار میکنند، ٨٠٠هزار تومان از صاحبان گاراژها پول میگیرند، فرقی نمیکند، کارگر کودک ١٢ساله باشد یا مرد ٤٠ساله. همه یک قیمت دارند. هر منطقه گاراژهای مخصوص به خودش را دارد، مثلاً پیمانکاری که در مزایده منطقه ٦برنده شده، زبالههای آن منطقه مال خودش است، تفکیکاش را میسپرد به یکی از گاراژها و به این صورت کاسبیاش شروع میشود... کارگران اغلب ١٠ تا ١٢ساله هستند و روزی تا ٦٠کیلو زباله تفکیکشده را جمع میکنند و تحویل صاحبان گاراژها میدهند. آنها در خیابانها امنیت ندارند، برخی از مأموران شهرداری، هر وقت آنها را میبینند، کارتشان را چک میکنند... کارت هم اسم خاص و مهر خاصی ندارد، فقط این بچهها موظف هستند بهصورت فصلی، کارتها را شارژ کنند، هربار شارژ هم ٢٠٠ تا ٤٠٠هزار تومان میشود. این بچهها شارژ کارت را از حقوقشان باید پرداخت کنند و به نوعی این کارتها مجوز فعالیتشان است».
شایان یادآوری است که در حاکمیت پلید و قرونوسطایی آخوندها توهین، تحقیر و ستم نسبت به این کودکان در همین جا پایان نمیگیرد بلکه، این کودکان اغلب اوقات در کنار این وضعیت تکاندهنده و استثمار شدید، از آزار و اذیت و بگیر و ببند مأموران سرکوب رژیم نیز در امان نیستند، و هر از چند گاهی مورد یورش آنها قرار گرفته و مورد انواع توهین و تحقیر قرار میگیرند.
-سایت حکومتی موسوم به رویداد 24 اول شهریورماه 96 در یک اعتراف تکاندهنده فساد نهادینه شده در شهرداری و پیمانکاران وابسته به آن را این چنین برملا مینماید: «زبالهگردی؛ واژهای که در چشم جامعه، به روزمرهای تکراری تبدیل شده است. کودکان زبالهگرد؛ جثههای کوچکی که گاهی تا کمر در سطلهای زباله خم میشوند و گاهی زندگی کمرشان را خم میکند. این تنها یک تصویر دوخطی از زندگی این کودکان در سطح جامعه شهری است. کودکان کار و در بخش کوچکتر، کودکان زباله گرد، پدیده ناخوشایندی است که امروز در جامعه ایران در حال رخ دادن است. ... اما موضوعی که بیش از هر چیز حساسیتبرانگیز و نگرانکننده است، سکوت شهرداری و در مواردی، رد وجود چنین کودکانی در کارگاههای تفکیک و بازیافت زباله است. بنابراین حتی با در نظر گرفتن بیاطلاعی شهرداری، از تخلف کارگاههای تفکیک زباله و بهکارگیری کودکان در آن، باز هم کمکاری شهرداری زیر سؤال میرود».
این منبع در ادامه ضمن استناد به گفتههای بهاصطلاح نایبرئیس انجمن حمایت از حقوق کودکان، به شبکه کثیف مافیایی کودکان زباله گرد در شهرداری تهران اعتراف کرده و مینویسد: «یکی از مشکلات اساسی ما، کودکانی هستند که خانواده ندارند، از مرز رد شدهاند، به کشور میآیند و بعد از مدتی دوباره به قاچاقچی پول میدهند از کشور خارج میشوند. در حقیقت ما با یک چرخه فساد روبهرو هستیم که دائماً تکرار میشود و ما از تعداد ورود خروج این بچهها اطلاعاتی نداریم».
و در نهایت ضمن اشاره به باندهای مافیایی وابسته به شهرداری و پیمانکاران خدمات شهری اضافه میکند: «این بحث، همیشه در نشستهای مشترک ما با شهرداری مطرحشده و همیشه هم شهرداری این موضوع را رد کرده و گفته است که شهرداری هرگز این کار را نمیکند؛ اما چیزی که ما در سطح شهر در رابطه با کودکان زباله گرد و زیر 15سال میبینیم، با آن چیزی که شهرداری اعلام میکند متفاوت است. به نظر من، این یک نوع بردگی است و در بخش اتباع خصوصاً ، به این دلیل که غیرقانونی هستند، کودک نمیتواند شکایتی هم داشته باشد».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر