مشکل اصلی نظام ولایت فقیه مقاومت سازمان یافته و در کانون آن شورای ملی مقاومت و اجزاء تشکیل دهنده آن است. از این رو دیر زمانی است که وزارت اطلاعات با شیوه های سخت افزاری و نرم افزاری درصد نابود کردن مقاومت سازمانیافته است. برای این هدف به هر وسیله، حتی طناب پوسیده هم متوسل می شود. در این راستا نابود کردن سازمان ما و برهم زدن اتحاد ما با سازمان مجاهدین خلق در شورای ملی مقاومت ایران یکی از اجزای این هدف است. جزء اصلی نابودی سازمان مجاهدین خلق است.
یکی از آلت دستهای شناخته شده وزارت اطلاعات برای تحقق این هدف، فردی به نام مصداقی است. وی برای انجام این وظیفه به هر خَس و خاشاکی چنگ می زند و این بار با یک مامور شکار و تعقیب و مراقبت و شنود ساواک به نام معتمد همراه شده است؛ کسی که به اعتراف خودش در قتل شمار زیادی از رشیدترین فرزندان این میهن اعم از فدایی و مجاهد شرکت داشته و باید در مقابل عدالت قرار گیرد. او به گفته خودش سالهاست که ارتباطات گسترده ای با وزارت اطلاعات دارد. معتمد پس از قتل عام در اشرف با من تماس گرفت تا به قول خودش پروژه وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی برای «محو و نابود» کردن مجاهدین را فاش کند. اما به سرعت روشن شد که خودش مأمور اجرای بخشی از همین پروژه است. کمااینکه اکنون روشن می شود در همان زمان با مصداقی که جزء دیگری از اجرای همین پروژه بوده، «از نگاهی دیگر» در ارتباط و هماهنگ بوده و به موازات یکدیگر دلسوز مقاومت بوده اند!
پیرامون مطلبی که این دو شاخک حقیر اطلاعاتی با یکدیگر رد وبدل و منتشر کرده اند، توضیح چند نکته را برای آگاهی بیشتر همگان ضروری می دانم:
در حالی که جنایتهای رژیم خونریز اسد در حلب همچنان ادامه دارد، هر روز تصاویر و گزارشهای تکاندهندهیی از این جنایتها منتشر میشود. کانال 4خبری تلویزیون انگلستان گزارشی را از داستان دردناک سه پسربچه در حلب پخش کرد که دوشنبه هفته گذشته اتفاق افتاده است؛ بخشهایی از این گزارش ذیلا آمده است: «کودکان یک روز معمول را در حلب شروع کرده بودند؛ محمد، محمود و عمار سه برادر با هم بازی میکردند. اما اصابت یک بمب زندگی آنها را برای همیشه تغییر داد. محمود و عمار در حالت شوک در انتظارند؛ انتظار در کنار برادری که پزشکان تلاش دارند هر طور شده از مرگ حتمی نجات بدهند.
در تخت مقابل یک دختربچه مجروح به او مینگرد. داروی بیحسی اینجا یافت نمیشود.
یکی از مجروحان: کنار پنجره بودیم و من به برادرم گفتم که به داخل بیاید؛ موشک همان موقع اصابت کرد. خونه عمار طاهر بود.
سرانجام محمد بر اثر جراحت جانش را از دست میدهد. پزشکان بیهوده تلاش دارند به برادرانش دلداری بدهند. این آخرین فرصت عمار و محمود برای دیدن چهره برادر کوچکشان است. و بعد مادر محمد از راه میرسد.
مادر محمد: آه عشق من، این محمده! نه، نه خودم بلندش میکنم. او پسرمه، او عشقمه. مادر حاضر نیست جسد پسرش را به کسی دیگر بدهد و باور ندارد که او را از دست داده است. بگذار من او رو برایت حمل کنم. مادر: نه، نه، اون رو از من نگیر. اگر بگیری، هرگز تو را نخواهم بخشید.
مادر او را همچون یک کودک زنده بغل کرده و برای دفن منتقل میکند؛ یک کودک دیگر حلب جان خود را از دست داده است.
هزینهیی که یک نفر در ماه رمضان برای انداختن سفر افطاری که دارای حداقلها باشد میبایست بپردازد حدود 13000هزار تومان است.
بر این اساس هر فرد بهطور معمول در وعده افطار خود یک پرس حلیم به ارزش 7هزار تومان میل مینماید همچنین هزینه خرما، گردو، قند و چای حدود 2هزار تومان برای یک نفر تمام میشود.
حالا اگر سایر اقلام پر مصرف در این ماه مانند یک پرس کله پاچه، میوه و آش نیز در کنار این سفره باشد باید به ترتیب حدود 10هزار تومان، 2هزار تومان و 7هزار تومان نیز برای آنها پرداخت کند که به این ترتیب هزینه سفره فرد به 32هزار و 500 تومان افزایش مییابد.
رئیس اتحادیه طباخان گفت: ”قیمت یک دست کله پاچه کامل مناسب برای 5نفر به همراه آب گوشت بین 40 تا 45هزار تومان تعیین شده است که این قیمت صرفاً در صورت ارائه خدمات بیشتر از سوی طباخی برای مشتریان حاضر در محل میتواند تا حد اندکی افزایش یابد“.
خانم انسیه خزعلی "رییس دانشگاه الزهرا" و فرزند آیت الله خزعلی،..... در پاسخ به آن همه توهین و تحقیر و اخراج اینجانب از دانشگاه، تنها هدیه ی مناسبی که توانستم برای شما فراهم کنم، طراحی آن چیزی بود که سالیانیست در درون شما خفته است و گویا از آن بی خبر هستید!!!!! باشد که روزگاری از خوف این چهره ی واقعیتان، به خود انسانی بازگردید و در هیبت
محمدعلی کلی بوکسور افسانهای جهان و چهره سرشناس جنبش مدنی سیاهپوستان آمریکا در سن ۷۴ سالگی بر اثر اختلالات تنفسی درگذشت محمدعلی کلی که از سال ۱۹۸۴ با بیماری پارکینسون دست به گریبان بود، از روز جمعه 14خردادماه حالش رو به وخامت گذاشت و شب گذشته بر اثر تشدید بیماریاش درگذشتاین ورزشکار آمریکایی از دوازده سالگی مشتزنی را شروع کرد و تنها ۱۰ سال بعد (۱۹۶۴) قهرمان بوکس جهان شد. سه سال بعد از کسب عنوان قهرمانی جهان، در اقدامی جنجالی، محمدعلی از خدمت در ارتش آمریکا سر باز زد. این فعال جنبش مدنی سیاه پوستان در جریان جنگ ویتنام حاضر نشد در ارتش خدمت کند و پلیس آمریکا به همین علت محمدعلی را بازداشت کرد و عناوین قهرمانیاش هم از او سلب شد وی در یک اقدام قضایی در ابتدای دهه 70 میلادی به دادگاه عالی آمریکا شکایت کرد و النهایه موفق شد این حکم را لغو کند. در نهایت نیز کاخ سفید در سال 2005 بالاترین مدار افتخار را به او اهدا کرد
. پییر کوری هرگز از ماری نخواست تا کار علمی را رها کرده و به خانه داری یا بچه داری بپردازد
.در اولین سالهای ازدواج ماری و پییر کارهای تحقیقاتی خود را در رشته های علمی دنبال کردند
سپس ماری ضمن جستجوی موضوعی برای تز دکترای خود به رساله های فیزیکدان فرانسوی هنری بکورل دسترسی پیدا نمود که به تصادف پی برده بود ماده اورانیوم بدون تأثیرپذیری از خارج، از خود اشعه ساطع می کند اما نتوانسته بود منشاء و چگونگی تولید آنرا توضیح دهد. ماری کوری تصمیم گرفت در باره این پدیده نو و نهان تحقیق کند. پییر در آن موقع در یکی از مدارس تخصصی، فیزیک و شیمی تدریس می کرد و مدیر مدرسه برای انجام آزمایشات یک انباری .در اختیار او قرار داده بود که ماری هم می توانست از آن استفاده کند
این انباری سابقاً سالن تشریح بوده و از سقف شیشه ای آن آب باران سرریز می شد. تابستانها بی اندازه گرم و زمستانها آب در آن یخ می زد. هیچ دودکشی در آن تعبیه نبود و زوج جوان مجبور بودند بسیاری از آزمایشات خود را در فضای آزاد انجام دهند که به این ترتیب مواد حساس مورد آزمایش نیز مرتباً در معرض آلودگی به ذرات گردآهن و ذغال سنگ قرار می گرفت . با این همه ماری و پییر در این انباری و در چنین شرایطی، آزمایش و کاری را به ثمر رساندند که تمام تصورات علمی قبلی ازفیزیک را درهم ریخت
من گوهر عشقی، سکوت شکنجه را در هم مي شکنم! زندگی را به مردم باز گردانید.حاکمی که فکر میکند با ایجاد رعب و وحشت میتواند مردم را ساکت و دین خدا را گسترش دهد نه دین دارد و نه عدالت برای ادامه حاکمیت .زمانهی عجیبی است! پول نفت و مالیات مردم را خرج خرید شلاق میکنند تا فرزندان این سرزمین را به جرم شادمانی حد زنند! دکتر معالج فرزندم را که در زندان آثار شکنجه را تأیید کرده بود،به جرم صداقت و داشتن شرافت محکوم میکنند.بی شرافتان هم پیاله خویش را که میلیارد میلیارد دزدی میکنند، نه تنها محکوم نمیکنند، بلکه سکوتی عمیق حاکم میکنند تا نکند کثافت کاریهایشان برملا شود.کارگران شریف و .زحمتکش را به جرم طلب حق خود شلاق میزنند تا درس عبرتی باشد برای دیگر حق جویان،اما زهی خیال باطل .بر دستان کارگران بوسه بايد زد نه شلاق بر تن رنجورشان .دين خدا را دستمايه فروتنی کنيد نه فرومايگی .واما فقهای دين شرمتان باد از سکوت ننگين امروزتان .نفرین خدا بر خود فروختگان و ترسزدگاناز ديکتاتوری
هنگامي كه مجاهدين در سال 1367 در يكي از نبردهايشان وارد ايران شدند، من خبر ورود آنها را شنيدم
.اينجا، در پسِ جوانه ها و سرسبزي هاي ليبرتي، من جوانه هاي اميد به ايران فردا را مي بينم. جوانه هاي اميد مردمم و به خصوص خلق كُرد را كه بيش از همه، در اين .سالها سركوب شده اند
اسم من، فرشته است. از كردستان ايران، شهر كرند در استان كرمانشاه، مي آيم.در آنجا از كودكي در چادر و كوهستان و فضايي بزرگ شده ام كه به قول پدرم، «مرد جنگ» مي سازد!ما براي گذران زندگي روزمره مان، بايد تلاشِ بسيار مي كرديم. زمستان ها در يك منطقه زندگي
...مي كرديم و تابستان ها، در منطقه اي ديگر
براي من بعنوان يك دختر، تحصيل، يكي از سخت ترين كارها بود.چون در آن جامعه، زن هويتي نداشت كه بخواهد براي خود تصميم بگيرد، درس بخواند و سرنوشت اش را رقم بزند! از اين رو، اتمام تحصيلات، براي من موفقيت بزرگي مي شد.اما هيچوقت فكر نمي كردم كه روزي مانند امروز، در ميان جمعي از زنان مبارز، خود را بيابم. زناني كه هدفي .مشترك را دنبال كنند
از آنها شناخت كاملي نداشتم ولي علاقه داشتم كه از آنها بدانم.هنگامي كه نيروهايشان از منطقة ما عبور مي كردند، خود را به آنها رساندم و از آنها خواستم كه من را هم با خود همراه كنند. آن همراهي، اكنون 27سال است ...كه ادامه پيداكرده است
هيچوقت فكر نمي كردم كه از آن كوهستان و چادرهايش، از نزد پدرم و خانواده ام، خود را در جايي مانند اينجا- در ليبرتي - بيايم!اما حقيقت اين است كه در مجاهدين ...تماماميدها و آرزوهايم را يافتم و نزد آنها، ماندگار شدم
من در اينجا و در آرمان مجاهدين، آزادي خلق كُرد، رسيدن زنان كُرد به برابري حقيقي و رها شدن از فشارها و سركوب و خودكشي و خودسوزي را يافته ام. من به اين مسير و تمام سختي ها و شيريني هايش، عشق مي ورزم.اينجا در ليبرتي هم درتك تك جوانه ها و درخت هايي كه .روزانه در اوقات فراغتم مي كارم، آينده اي رويان و با طراوت را چشم انداز ميبينم ...آينده اي آزاد، با يك ايران دمكراتيك و رها از همه فشارها و نامردمي ها.قطعاً كه آنروز، دور نيست