جمعه، شهریور ۰۵، ۱۳۹۵

پیک شادی – چهارم شهریور

گزارش العربیه :برگزاری نمایشگاه مستند در شهرداری منطقه دو پاریس از‌ قتل‌عام زندانیان سیاسی سال67 در ایران



بگونه : به گزارش العربیه ، شهرداری منطقه دو پاریس روز پنجشنبه بیست و پنجم آگوست نمایشگاه مستندی از جنایت بزرگ اعدام‌های دسته جمعی زندانیان سیاسی ایران را که در سال شصت و هفت به دستور خمینی قتل عام شدند ، را برگزار کرد.
این نمایشگاه مستند ، همراه با مدارک و تصاویری از قربانیان این فاجعه و اسنادی مانند فتوای خمینی در این مورد به نمایش گذاشته شد
این نمایشگاه همزمان با انتشار نوار صوتی آیت الله منتظری که در حضور اعضای «هیئت مرگ» یا آمران و مجریان این قتل عام فجیع برگزار شد
در این نمایشگاه وسایل قربانیان و کارهای دستی آنها زمانی که زندان بودند به نمایش گذاشته شد
ژان فرانسوا لوکاریت ، شهردار اول پاریس گفت : در این سالگرد دردناک باید خوب چشمهایمان را باز کنیم و ببینیم که مرتکبان این جنایت هولناک چه کسانی هستند باید آنها را برای دنیا فاش کرد عاملان این جنایت باید محاکمه شوند زیرا آنها مخالفان خود را اعدام کرده اند، و رژیم ایران هنوز هم این جنایت‌ها را مرتکب می شود
جک بوتو ، شهردار دوم پاریس گفت : ما امروز در شهرداری دوم پاریس جمع شدیم و نمایشگاه مستندی از فاجعه‌ای دردناک که بیست و هشت سال پیش به وقوع پیوست برگذار کنیم. می خواهیم از این طریق سرکردگان رژیم ایران را که عامل این «جنایت هولناک» علیه عاشقان آزادی هستند برای دیگران معرفی کنیم
در این رابطه ، راما یاد وزیر سابق حقوق بشر فرانسه خواستار محاکمه جنایتکاران و عاملان این جنایت در دادگاههای بین المللی شد. وی گفت : اسم این جنایتکاران باید در کنفرانس بعدی سازمان حقوق بشر در ژنو معرفی و برای همه شناسایی شوند




میانپرده – از شهریور ۴۴ تا شهریور ۹۵ / سیمای آزادی تلویزیون ملی ایران

جنبش ضد مجازات اعدام و دفاع جواد لاریجانی از اعدام -زینت میرهاشمی


بر اساس داده های آماری نهادهای بین المللی و مدافع حقوق بشر، ایران تحت حاکمیت ولی فقیه در زمینه اعدام و به ویژه اعدام کودکان یکی از چهار کشور ردیف اول است و نسبت به جمعیت از میان چهار کشور در رده اول قرار دارد. در جمهوری اسلامی کودکان زیادی زیر 18 سال در زندان هستند که به اعدام محکوم شده و برخی از آنان بیش از یک دهه حبس کشیدن و طی کردن دوران جوانی خود زیر آزار و سایه اعدام، سرانجام به چوبه های دار آویخته می شوند

علیرغم اجرای پیوسته، گروهی و پر شمار حکم اعدام زندانیان، وجود تعداد بسیار زیاد زندانیان محکوم به اعدام تبدیل به یکی از چالشهای نهادهای سرکوبگر رژِیم شده است

به دنبال مخالفتهای جهانی با اجرای ممتد حکم اعدام و به ویژه اعدام نوجوانان، موضوع اعدام، تبدیل اعدام یه حُکمهای دیگر، در میان پایوران رژیم مطرح شده است. عضو کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس ارتجاع، روز 2 شهریور در رابطه با تعداد زیاد زندانیان زیر حکم اعدام گفت: «هم اکنون 4 هزار و 500 اعدامی بلاتکلیف در کشور داریم که باید برای حل مشکل آنها نیز چاره ای اندیشید.» وی اعتراف کرد که بسیاری از این جرایم به دلیل «آسیبهای موجود در جامعه از جمله بیکاری» است. (ایلنا 2 شهریور
محمد جواد لاریجانی، دبیر نهاد ضد حقوق بشر، در پاسخ به مشکل 4500 زندانی زیر اعدام، بر اجرای حکم اعدام و کوتاه نیامدن از این مجازات غیر انسانی تاکید کرد. این داعشی معروف مانند همیشه به وجود و اجرای حکم قصاص افتخار کرد. وی بیشرمانه مجازات اعدام را هم کافی نمی داند. او ضمن مخالفت با حذف حکم اعدام، خواستار «تاثیرگزاری بیشتر قانون» ارتجاعی شد
شکتجه، آزار و اذیت و حبس طولانی برای محکومان به اعدام قبل از اجرای حکم، مجازاتهای مورد نظر این پایور مرتجع برای تاثیر گذاری بر قانون فراتر از حکم اعدام است
راه حل دبیر ستاد ضد حقوق بشر مبنی بر اعدام در پاسخ به بلاتکلیفی 4500 زندانی زیر اعدام، از یک سو واکنش به موج گسترده مخالفت با اعدام و از سوی دیگر اعدامهای بیشتری را خبر می دهد


از این زاویه – سرکوب زنان ابزار بقای حاکمیت آخوندی

دلنوشته شعله پاکروان – مزار شهرام احمدی کجاست؟


خانه را آماده‌ی پذیرایی از مهمانان داغدارم کردم. نیمه‌شب بود که رسیدند. ساعتهایی گفتگو کردیم. سپیده زد تا به خواب رفتند.
صبح زود برخاسته و با هم به بهشت زهرا رفتیم. میانه‌ی راه دوستی به ما پیوست. خانواده احمدی می‌خواستند مزار شهرامشان را بخرند. پاسخ مسئول مربوطه حیرت‌آور بود: کسی به نام شهرام احمدی در بهشت زهرا دفن نشده! خانواده‌ای که خود شاهد خاکسپاری بودند هاج و واج نگاه می‌کردند. از مسئول کامپیوتر خواستیم شماره قبر را وارد سیستم کند. قطعه 305 ردیف 215 شماره 50. گفت خالی ست و به نام کسی ثبت نشده. مرتب تکرار می‌کرد که برگه پذیرش را بدهید. خانواده می‌گفتند برگه‌ای ندارند. آخرش گفتند که پیکر عزیزشان را پای قطعه شناسایی کرده و به خاک سپرده‌اند. کارمند اداری گفت چرا از اول نمی‌گویید. بروید پیش فلانی. فلانی هم گفت بروید پیش دیگری. تا این‌که آخرین نفر از سلسله مراتب اداری گفت شما باید بروید نامه‌یی از نهاد مربوطه بیاورید. حتی اسم نهاد را به زبان نمی‌آورد. پرسیدند ایا منظورتان اطلاعات است؟ سرش را به علامت تأیید تکان داد. 


اینجا ایران است و همه‌مان می‌دانیم ترس در کجای جانمان خانه دارد. حتی حق می‌دهیم به همدیگر که بترسیم و بترسند. حق می‌دهیم که در راه ماندگان و بیماران و مستمندان و مظلومان را تنها بگذاریم. اینجا ایران است و سخن پیامبر که می‌گفت هر کس همسایه‌اش گرفتار باشد و او بی‌خبر، مسلمان نیست، فراموش شده است. اینجا ایران است و بسیاری از شهروندان میلرزند از بر زبان آوردن نام نهادی که وزیر دارد. من کاملاً میدانستم چه اتفاقی افتاده و در حال وقوع است. از مدیر قسمت پرسیدند که خودشان شاهد به خاک رفتن شهرام بوده‌اند، آیا او را از گور درآورده‌اند؟ پاسخ داد خیر. محال است. زیرا این عمل غیرشرعی ست و در بهشت زهرا عمل غیرشرعی انجام نمی‌شود. به یاد سخنانی افتادم که از جوانمردی امام علی حکایت داشت. او برای احقاق حق زنی یهودی بالاترین مقامات دولتش را به پاسخگویی وادار کرده بود. اکنون بازماندگان مسلمانی که عزیزشان اعدام شده بود این چنین پاسخهایی میشنیدند. در حالیکه حتی موفق به انجام اعمال مربوط به مذهب خویش برای عزیزشان نشده بودند. 
 
مزار شهرام احمدى - زندانى سیاسى اهل سنت اعدام شده
به قصد دیدار مزار شهرام، اداره مربوطه را ترک کردیم. مزار غریب شهرام با برآمدگی خاک خشک با گلهای رنگین پوشانده شد. خواهران شهرام گریستند. یکیشان زار زد. به او یادآوری کردند که شهرام وصیت کرده صدایشان را بلند نکنند در سوگواری. هم‌چنان که خواسته بود صورتشان را مجروح نکنند و سیاه نپوشند. زیر لب غر زدم که آخر این چه وصیتی است که تو و ریحان کردید؟ وقتی قلب مادرت سیاه شده چگونه سیاه نپوشد؟ وقتی تمام وجودش پر از فریاد است چگونه صدایش را بلند نکند؟ وقتی با تک‌تک سلولهایش می‌خواهد تو را نگه دارد چگونه به‌دست باد بسپارد؟ وقتی باغ بهار مادری آتش می‌گیرد به ظلم، چگونه ساکت بماند؟
غربت شهرام و مزارش مادرانه را آشفته کرد. قرار شد برای دیدار خانواده شهرام به خانه‌ام بیایند. 
 
مزار ریحانه جبارى
همگی به دیدار ریحانم رفتیم. ریحانی که پودر سفیدی روی سنگش ریخته‌اند که گلهای تازه‌اش، چند روز بعد از کاشت، درسته سوختند. چه کسی این کار زشت را کرده فقط خدا می‌داند. اما، برای اولین و آخرین بار می‌گویم دستش قلم شود هر که باغ پرشکوفه‌ام را کشت. باغش بسوزد هر که دستش را به باغچه‌ی کوچک ریحان دراز می‌کند به شر. قلبش بشکند و آشفتگی خانه‌اش را پر کند هر کس به هر بهانه‌یی مرا مجبور کرد در کمتر از دو سال، ده بار گل بخرم و بکارم و فریدون دلسوخته هر روز برود و آبیاری کند و حاصلش را نبینیم. سروی که بالای سرش کاشته بودیم و بلند شده بود و سبز، بی‌آن که شاخه‌اش بشکند، ایستاده و سبز، سوخت و خشک شد. دیروز از خاک درآوردیمش. خاکی که آلوده شده به پودری سفید که دشمن شکوفه‌ها و گلهاست. خاکی که مثل زهر است برای گلهای زیبای من. به سرعت به خانه برگشتیم. 


میهمانهایمان پیش از غروب آمدند. مراسمی کوچک اما صمیمانه برای یکی از فرزندان این آب و خاک برگزار شد. خانواده‌ی شهرام دانستند که بسیارند آدمهای غریبه‌ای که هرگز ندیده‌اند اما در غمشان شریکند. با آنها آه می‌کشند و همراهشان اشک میریزند. دانستند که مادرانه برایش تفاوتی ندارد که فرزند اعدام شده‌اش چه قومیت یا مذهبی دارد. همه‌ی جوانان این سرزمین در قلبش جا دارد. تفاوتی نیست میان شهرام یا هر کدام از جانباختگان و اعدامیان با امیرارشد و مصطفی و بهنود و افشین و ریحانه مان. 
 

صبح روز بعد، خانواده دلشکسته‌ی احمدی خانه‌ام را به مقصد زندان رجایی شهر ترک کردند. ساعتی بعد خبر دادند که مسئولان زندان گفته‌اند نام شهرام احمدی در لیست اعدام شده‌ها نیست و چنین ثبت شده است: شهرام احمدی و همراهانش از این زندان منتقل شده‌اند! به کجا؟ خدا می‌داند.
لابد رئیس سازمان امور زندانها یا دادستان یا مقامات بالاتر و پایین‌تر خبر ندارند که اینگونه با روح و روان خانواده‌ای عزادار رفتار می‌شود وگرنه مأموران خاطی را مجازات می‌کردند. وگرنه هر انسانی می‌داند که خانواده‌ی یک محکوم، شهروند این کشور است و گناهی مرتکب نشده که چنین آزاری ببیند.
 
شهرام احمدى

اکنون می‌دانم که روح شهرام بلندتر از آن است که میپنداشتم. او به شناختی عمیق از سیستم زندان دست یافته بود. برای همین گفته بود نمی‌خواهد قبرش آباد شود. او میدانست که کینه‌ی کسانی آن چنان عمیق است که حتی از سنگی بر گورش دریغ خواهد شد. این چنین شد که شهرام احمدی نیز به خیل جوانان بی‌نام و نشان و ثبت نشده در سیستم گورستان پیوست. 

شهرامی که هرگز از خاطرم نخواهد رفت. پسری نازنین و درستکار که با لهجه کردی به الله سوگند می‌خورد هرگز دست به سلاحی نیالوده. سلاح او ایمانش بود و کتاب آسمانی. او انسانی بود که به دیگران به چشم مخلوقات شریف الله نگاه می‌کرد و قلبش را از کینه پاک کرده بود. جوانی بود که حتی دشمنانش را دوست می‌داشت و برایشان هدایت آرزو می‌کرد. برای روحش شادی آرزو می‌کنم. می‌دانم که در آرامش است. مثل رودی که به مقصدش رسیده. به دریای آرام. به آغوش خدایی که میپرستید و تا پای جان وفادارش بود.
پایان

راز نهايي- روزبه




گفتا كه مي تواني اين راه تا نهايت
گفتم كه با تو هستم دارم اگر لياقت
گفتا چه شرط باشد دركار دل سپردن
گفتم كه خون ياران بر عهد من ضمانت
گفتا كه تو از حادثه ي عشق چه داني
گفتم ز تو آموختم اين راز نهاني
گفتا كه به دور از تب ميدان بلا باش
گفتم كه به دور است ز ما حاشيه ماني
اي برادر اي برادر
اي سراپا عشق و باور

با تو هستم تا به آخر

از تو دارم اعتبارم
اي هميشه در كنارم
در پي ات من رهسپارم
گفتا چرا نهادي پا در مسير خونبار
گفتم كه تا بگيرم سهمي از آن امانت
گفتا كه تير و دشنه از هر طرف ببارد
گفتم كه از تو دارم تن پوشي از شجاعت
گفتا كه حريف است و كمين هاي نهان
گفتم چه غم از هرزه گياهان خزاني
گفتا كه زند طعنه به آن موي سپيدت
گفتم زتو نوشيده ام اكسير جواني
اي برادر اي برادر
اي سراپا عشق و باور
با تو هستم تا به آخر
از تو دارم اعتبارم
اي هميشه در كنارم
در پي ات من رهسپارم


پنجشنبه، شهریور ۰۴، ۱۳۹۵

پاریس – گرامیداشت قتل‌عام شدگان سال ۶۷

سلاح اراده – آشنایی با آستین کارتر ، ورزشکاری شگفت

مریم رجوی خطاب به کنفرانسی در شهرداری پاریس ۲







































جنبش دادخواهی قتل عام‌شدگان، بخشی از جنبش سراسری برای آزادی ایران است.از همه شما و همه مدافعان حقوق بشر می‌خواهم در این دادخواهی، با مردم ايران همراهی كنند.
آقای شهردار،
خانم‌ها و آقایان شورای شهر،
دوستان عزیز!

اجازه بدهید ابتدا در سالگرد آزاد سازی پاریس یاد قهرمانانی را كه زندگی خود را برای آزادی فدا كردند و درس پایداری دادند، گرامی بداریم. آن‌ها نشان دادند كه حتی اگر دشمن به نظر قدرتمند و شكست‌ناپذیر بیاید ما می‌توانیم و باید آن را شكست بدهیم
این نیروی نظامی نبود كه پاریس را آزاد كرد بلكه ایمان به ارزش‌های انسانی بود و همین ایمان است كه كشور من را هم آزاد خواهد كرد. كشوری که توسط دیكتاتوری مذهبی به زنجیر كشیده شده است
در تابستان سال ۱۳۶۷، خمینی شخصاً حکم قتل عام زندانیان مجاهد را صادر کرد و نوشت «كسانی كه در زندان‌های 
«.سراسر كشور بر موضع نفاق خود پافشاری كرده و می‌كنند محارب و محكوم به اعدام می‌باشند
رئیس قضاییه‌اش  از او سوال کرد که آیا  این حكم شامل حال زندانیانی هم می‌شود كه قبلا محكوم به زندان‌های محدود شده‌اند، خمینی پاسخ داد: «هر كس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد، حكمش اعدام است. سریعا دشمنان اسلام را 
«.نابود كنید
در این ماه، ۲۸سال بعد از قتل‌عام، یک فایل صوتی از جلسه منتظری جانشین وقت خمینی با مسئولان این قتل عام در بحبوحه كشتار زندانیان افشا شد. در این جلسه مسئولان قتل‌عام می‌گفتند از یک به یک اعضای مجاهدین سوال می‌کنند که آیا هم‌چنان به‌عقاید مجاهدین وفا دارند؟‌ اگر آن‌ها پاسخ مثبت بدهند اعدام‌ می‌شوند. هم‌چنین برنامه‌ریزی خود برای ادامه کشتار را تشریح می‌کردند
منتظری در این جلسه می‌گوید: «مردم ایران از ولایت فقیه چند‌ششان‌ می‌شود»، و «بعداً خواهند گفت که خمینی یك چهره خونریز و سفاك بود» این «بزرگترین جنایت در جمهوری اسلامی»‌ است. منتظری در این جلسه فاش می‌كند كه خمینی از سه چهار سال پیش، تصمیم گرفته بود  كه «همه مجاهدین از روزنامه‌خوان و مجله‌خوان و اعلامیه‌خوان‌ اعدام شوند
بر اساس این فایل صوتی، در میان قتل‌عام شدگان دختران ۱۵ ساله و زنان باردار نیز بوده‌اند. به‌خاطر این اعتراضات، منتظری از مقام خود عزل و تا پایان عمر در بازداشت خانگی بود
شما ممکن است تعجب کنید که یکی از مسئولان آن قتل عام، یعنی پورمحمدی، امروز وزیر دادگستری دولت آخوند روحانی است
دولت‌های غرب تا‌به‌حال درباره این کشتار سکوت کرده‌اند. در حالی که یک جنایت بزرگ علیه بشریت است. این سکوت برای عموم مردم ایران به‌ویژه خانواده‌های آن شهیدان بسیار دردناک است. ملل متحد هم تا به‌حال حتی از صدور یک قطعنامه معمولی در این مورد طفره رفته است
سیاست مماشات یعنی همین.  یعنی ذبح حقوق بشر در پای تجارت
زمان آن رسیده که سازمان ملل قطعنامه‌یی در محکومیت این جنایت صادر کند. جامعه جهانی باید آخوندهای حاکم بر ایران را محاکمه کند
ما یک جنبش دادخواهی را سازمان داده‌ایم، هم در داخل ایران هم در سطح بین‌المللی. این دادخواهی بخشی از جنبش سراسری برای آزادی ایران است. خانواده شهدا و این جنبش خواهان منتشر شدن اسامی شهیدان و مزارهای آنان و اسامی عاملان این جنایت می‌باشند
 از همه شما و همه مدافعان حقوق بشر می‌خواهم در این دادخواهی، با مردم ایران همراهی كنند. متشکرم

در حال حاضر ما در بیست و هشتمین سالگرد قتل عام ۳۰هزار زندانی سیاسی در ایران هستیم، یك نسل‌كشی وحشتناك كه توسط دیكتاتوری مذهبی انجام شده است. 


مادر و خواهر قهرمان ‌ستار بهشتی یاد او را گرامی می دارند

.روز جمعه 5شهريور، از ساعت 4 تا 6 بعداز ظهر در منزل مادرش گوهر بهشتی(عشقی) برگزار ميشود
آدرس:رباط كريم، شيريندر، خيابان دانش، كوچه بن بست، پلاك 26

...هرگز نميرد آن كه دلش زنده شد به عشق



خانم گوهر بهشتی و دخترش سحر بهشتی سالگرد تولد شهید راه آزادی ستار بهشتی را روز ۵شهریور در منزلشان برگزار می کنند و از مردم آزادیخواه خواسته اند که در این مراسم به آنها بپیوندند
ستار بهشتی، کارگر وبلاگ‌نویس ۳۵ ساله‌ای بود که مطالبی را در مخالفت با رژیم منتشر می‌کرد. او روز نهم آبان ماه ۱۳۹۱ توسط ماموران «پلیس فتا» در منزلش در رباط‌کریم دستگیر و به زیر شکنجه برده شد.  ماموران بعد از چهار روز، در ۱۳ آبان، خبر جان باختنش را به خانواده‌اش دادند
مادر و خواهر ستار بهشتی از بعد از جان باختن او دمی در دفاع از حقوق بشر در ایران و دادخواهی قربانیان اعدام دست برنداشته اند



زنان حقوقدان خواستار محاکمه رهبران رژیم ایران می شوند


فدراسیون جهانی حقوقدانان زن به‌ریاست خانم ماریا النا الوردین از آرژانتین، روز ۲شهریور ۱۳۹همزمان با سالگرد 
قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ اطلاعیه ای صادر کرد
این اطلاعیه با اشاره به اعدام جمعی زندانیان اهل تسنن آمده است: «این اعدامها هم‌زمان با بیست‌وهشتیمن سالگرد بدترین قتل‌عام زندانیان سیاسی در تابستان 1988 در ایران صورت می‌گیرد. پروسه ای که طی آن حدود 30000 زندانی سیاسی از جمله زنان باردار توسط رژیم ایران قتل‌عام شدند. قتل‌عام به دستور و با حکم مستقیم خمینی اجراء شد

بدین‌وسیله ما از خواست خانم رجوی از جامعه بین‌المللی برای ارجاع پرونده آخوندها به شورای حقوق‌بشر ملل متحد و شورای امنیت سازمان ملل‌ حمایت می‌کنیم. ما خواستار محاکمه این رژیم به جرم جنایت علیه بشریت هستیم

دیدار شعله پاکروان با خانواده شهیدان، صانع ژاله و کیانوش آسا - - نه به اعدام


نزدیک غروب بود که به خانه دایه سلطنه رفتیم. کردها به مادر دایه می‌گویند. من نیز به مادربزرگم که ریحانه در کنارش خفته، دایه می‌گفتم. زنی که بیش از فرزندانش، من به او شباهت دارم. خلق و خویم دیگران را به یاد دایه میاندازد.
دایه سلطنه زنی که راست میایستد. بدون کوچکترین خمیدگی. با این‌که دلش خون است اما هیچکس نمی‌تواند او را به زانو درآورد. او سلطان احساسات خویش است. از او درباره نداشتن گوری برای تخلیه‌ی اندوهش پرسیدم. جوابش حیرت‌انگیز بود. راهی برای هزاران نفر که سنگی بر گوری ندارند. هزاران بی‌نام و نشان که یا در میدان جنگ هشت ساله با عراق مفقود شدند یا در میدان اعدام. برای هزاران زن که در آتش فقدان عزیزانشان میسوزند. دایه با دستش روی سینه‌اش زد و گفت قبر فرزاد من اینجاست. فرزاد توی دل میلیونها ایرانی است. 


راست می‌گفت. وقتی کسی را توی قلبت حمل میکنی هیچکس نمی‌تواند از تو بگیردش. تا ابد در رگهایت جاری می‌شود. گاهی ممکن است تو را احضار کنند و بگویند فلان کار را بکن یا نکن تا نشانی قبر عزیزت را بتو بدهیم. تو پاسخ میدهی من نیازی به یک گودال ندارم که تو نشانم بدهی یا ندهی. عزیز من توی تنم جاری ست. همین باعث می‌شود به هزار چون خود پیوند بخورم. از پیش از خاوران تا کنون. این همان بند ناف نامریی ست که از آن زنجیره‌یی ساخته می‌شود به طول سراسر ایران.
از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب. از تاثیر اعدام فرزادش گفت. از زنجیره‌ی انسانی از خانه‌اش در کامیاران تا مدرسه‌ای که فرزاد معلم آن بود. از کوچ اجباری ش به سنندج. از خوابهای شیرین و لبریز از رویای فرزاد. 


فرزاد، معلمی که کمان دانش را به دست گرفته و تیر آگاهی و سواد را برای مبارزه‌اش انتخاب کرده بود. کمانگری که هنوز نامش با آموزش به کودکان کرد عجین است. برای دایه گفتم که چند روز پس از اعدام فرزاد و همراهانش، ریحان چیزی را که از مأموران شنیده بود برایم گفت. شیرین علم هولی در بند نسوان اوین بود. وقتی از میدان اعدام بازنگشت، ریحان شروع به پرس و جو کرد. مأموری برایش گفته بود که هنگام اعدام، فرزاد شروع به بحث درباره‌ی شرایط پرونده‌شان می‌کند. سروصداها بالا می‌رود. شیرین فریاد می‌زند ساکت باشید. رو به همراهانش می‌کند و می‌گوید این اعدام انجام می‌شود. پس جر و بحث نکنید و با آرامش روی سکو بروید. سرود می‌خوانند و طناب به گردن می‌گیرند. مأمور به ریحان گفته بود اول زیر پای شیرین خالی شد. وقتی ریحان گفته‌ها و پیگیریهایش را برایم می‌گفت نمی‌دانستم نداشتن سنگ‌قبر چه اهمیتی دارد. به حرفهایش درباره‌ی پیگیری هایی که می‌کرد تا نشانی از محل دفن بداند توجهی نمی‌کردم. اما نشانه‌هایی از بهشت زهرا را به او داده بودند. 

خوشحال بودم که دایه سلطنه قوی‌تر از آن است که با ندانستن نشان فرزادش به زانو درآید. او نیز چون مادرانی که عزیزانشان اعدام شده و بی‌نام و نشان در جایی از ایران دفن شده‌اند ایستاده بود. روی پاهایی که مثل کوه بود. خودش کوه بود. پیر مثل زاگرس. کوهی که عاشقانه‌های شیرینی در دل دارد. بی‌اغراق می‌گویم که از او نیرو گرفتم. دایه‌ها کوههای پشتیبان جوانترها هستند. وقتی از خانه‌اش بیرون آمدم احساس کردم فرزاد و شیرین و فرهاد و همه‌ی اعدامیان بی‌نام و نشان و حتی مفقودین جنگ در قلب من نیز جایی دارند. مدفون در اعماق قلبم. تنشان در گوشه‌یی از این سرزمین خاک شده اما جانشان با وجودم عجین شده است.
به خانه‌ی شهرام بازگشتیم. با خانواده‌های دیگری قرار داشتیم که به دیدارشان برویم. اما گویا نگرانی‌شان بیشتر از آن بود که تصورش را می‌کردند. شنو آمد و خبر داد که خانواده‌ها عذرخواهی کرده‌اند. آنان نگران پسران باقیمانده‌شان بودند. زنان محافظان زندگی هستند. من و شهناز درک می‌کردیم. تصمیم گرفتیم سنندج را ترک کنیم. از خانواده احمدی خداحافظی کرده و باز به جاده زدیم. در راه به این فکر می‌کردیم که کجای دنیا، این‌که کسی بخواهد به دیدارت بیاید تا در غم از دست دادن جوانت شریک شود، ترس آور است؟ 

اما پاسخمان آشنا بود. ترس در جان ایران رخنه کرده. از بس زخم بر تن دارد. از بس داغ لاله‌هایش بر تنش نشسته. 
جاده میپیچید. مثل رگ در تن. هوا تاریک شده بود که به کرمانشاه رسیدیم. اقوام فریدون میزبانمان شدند. به طاق بستان رفتیم و تا دیروقت شاهد مردمی بودیم که بی‌خبر از دردی به نام اعدام؛ بی‌آن که بدانند این دیو چقدر به خانه هایشان نزدیک است در رفت و آمد بودند. چراغهای روشن، زیبایی شهری بزرگ و تاریخی را در شب، صدچندان کرده بود. پل‌های بزرگی که برای مونو ریل زده بودند مثل هزار پایی غول آسا در اصلی‌ترین خیابانهای کرمانشاه میدوید. شب برایم بی‌پایان بود. در ایوان خانه نشستم و با دوستی صحبت کردم. ساعتها. سپیده زد که خوابم برد. 

ظهر به دیدار خانواده‌ی دو جانباخته‌ی 88 رفتیم. کیانوش آسا و صانع ژاله. ساعتهایی گفتگو اندوه سالها قبل را در وجود شهناز زنده کرد. شهناز زنی که به دیدار بازماندگان کشته گان دشت بلا می‌رفت. با کوششی ستودنی. اکنون نیز در کنار یکدیگریم برای دیدار با بازماندگان اعدام. زنی که دوستش دارم. دوستی که مرگ عزیزانمان باعث آشناییمان شد. می‌گویم: شهناز! کاش در شرایط دیگری با هم آشنا می‌شدیم. کاش شادی و سرور باعث دوستی‌مان می‌شد.
ناگفته‌هایش را از چشمها و لبخند همیشگی ش می‌خوانم که می‌گوید فرزندان جانباخته این مرز و بوم، هر کدام شاهراهی به سوی آزادی و آبادی اند. و ما، بازماندگان، ادامه‌ی آن شاهراهیم.
عصر از کرمانشاه خارج شدیم و به سوی تهران بازگشتیم. بین راه از همدیگر عکس انداختیم. عکسهایی به‌عنوان یادگار از این سفر فشرده اما پربار. هر کدام در دل چیزی برای گفتن داشتیم که عکسها نماد آن گفته‌ها ست. شهناز از مصطفایش که چشمهایش آسمان را در خود جای می‌دهد.
و من که چشم در چشم دیو اعدام ایستاده‌ام. بی‌آشتی. زخم اعدام ریحانم هنوز تازه است. با هر اعدام تازه‌تر می‌شود.
تهران. مرکز سرزمینی که مقام اول در عمل نفرت انگیز اعدام را دارد به نسبت جمعیتش. تهران. شهری که همیشه در تب و تاب است. تب و تابی دوگانه. یا چنان بی‌خیال است نسبت به سرنوشت مردان سرزمینش و یا تا پای کهریزک می‌رود. تهران. شهری آشنا. شهری پر از داغ و درد و خاطره. تهران پیش رویمان بود. سپیده زده بود که در خانه بودیم. آن‌قدر خسته بودم که بیهوش شدم. وقتی بیدار شدم دانستم فردا خانواده شهرام راهی تهرانند برای ساماندهی به مزارش. برای تجدید دیدار. برای آغازی با یاد شهرام. برای برخاستن از زمین. برای تمرین زندگی بی‌شهرام.

چهارشنبه، شهریور ۰۳، ۱۳۹۵

با دروغ و ریا نمی توان جامعه را رام کرد - مهدی سامع


روز دوشنبه 11 مرداد سال جاری خامنه ای به دروغ «مشكلات معیشتی مردم را دغدغه عمیق و مستمر» خود اعلام کرد و در مورد برجام نیز با ریاکاری به گونه ای صحبت کرد که گویا یک ناظر بی طرف بوده و تنها توصیه هایی به مذاکره کنندگان ارایه می داده است. 

آیا مشکلات معیشتی مردم به راستی از «دغدغه عمیق و مستمر» خامنه ای است؟ باید توجه داشت این حرف را کسی می زند که نهادهای تحت امر با صدها میلیارد دلار سرمایه و دارایی نه فقط در جهت بهبود وضعیت فلاکتبار مردم اقدام موثری انجام نمی دهند و تنها دغدغه آنان چگونگی چپاول مردم و کشور است، حتی به دولتی که یکی از اجزای ولایت اش است مالیات بر درآمد پرداخت نمی کنند و کارکرد این نهادهای بزرگ اقتصادی غیرشفاف است. خامنه ای که در مورد تضاد بین فیلم سازان اروپایی با هالیوود هم نظر می دهد، آسمان و ریسمان را به هم می بافد تا با لاپوشانی مسئولیت خود در مورد فجایعی که مردم ایران با آن درگیر هستند، نقش مدافع مردم را بازی کند. برای مثال او در مورد به هدر رفتن حدود هزار میلیارد دلار درآمد ارزی در دوران صدارت محمود احمدی نژاد سکوت می کند. اما مردمی که فقر و بی خانمانی را بر دوش خود حِس می کنند می دانند که مسئول اول  و بدون رقیب این وضعیت فلاکتبار و چپاول میلیاردها دلار درآمد ارزی کسی جز ولی فقیه نیست. 
اگر حساب و کتاب نهادهای تحت امر خامنه ای به شمول بنیاد تعاون و قرارگاه خاتم الانبیاء سپاه از پرده برون افتد، سیه روی می شود مقام معظم که مردم ایران را به چنین فلاکتی گرفتار کرده است.
اگر واردکنندگان اصلی شکر و پارچه و کالاهای بُنجُل چینی و .... معرفی شوند، معلوم می شود خامنه ای پشتیبان کسانی است که اقتصاد و تولید کشور را نابود کرده اند. اگر کانالهای اصلی قاچاق معرفی شوند، مشت مدافع اقتصاد مقاومتی باز می شود. 
اگر مجموعه پولهایی که برای صدور ترور و مداخله در سوریه، عراق، یمن، لبنان، فلسطین و.....هزینه می شود اعلام شود، معلوم می شود که «دغدغه» اصلی خامنه ای نه مردم که تضمین بقای ولایت اش است.
اگر.....

ادعای رشد در برابر لشگر گرسنگان- فقر و بیکاری فشاری بر گرده جوانان و مردم


آخوند روحانی در سفر اخیرش به یاسوج صحبت از رشد اقتصادی بالای 4 درصد کرد و در باغ سبز برای پیشرفت بیشتر رشد
اقتصادی تا پایان سال جاری را نیز داد

مشکل این است که نمی‌دانیم قسم حضرت عباس را قبول کنیم یا دم خروسی که خیلی آشکار از زیر عبای روحانی و دولتش بیرون زده است و هراز گاهی یکی از سردمداران رژیم چه در باند خود روحانی و چه در باند مقابل، دم مربوطه که همان وضعیت اسفناک اقتصادی است را از زیر عبای وی بیرون می‌دهند. اگر ‌چه امروزه فقر و بیکاری آن‌چنان فشاری بر گرده جوانان و مردم این میهن وارد کرده است که برای این ادعاهای پوچ و فریبکاران تره هم خورد نمی‌کنند

علی اکبر سیاری معاون وزیر بهداشت دولت آخوند حسن روحانی، در جلسه موسوم به ستاد ملی سازماندهی امور جوان اعلام کرد که 30 درصد مردم ایران گرسنه‌اند و آنها نان خوردن ندارند، این آمار را نیز وزارت رفاه هم تأیید می‌کند

این مهره حکومتی همچنین اعلام کرده است 25 درصد جمعیت شهری در ایران نیز حاشیه‌نشین و در حال حاضر ده میلیون و 200هزار نفر در سکونتگاه‌های غیررسمی شناسایی شده‌اند. سال گذشته 23خرداد 94 نیز پاسدار قالیباف از وجود 200هزار خانوار در تهران که به نان شب خود محتاجند خبر داد

بنا بر اعتراف مهره و رسانه‌های رژیم در سال 94، 80 درصد جامعه شهری و روستایی کشور زیر خط فقر قرار داشتند و این در شرایطی است که حداقل دستمزد حقوق بگیران آن چنان ناچیز است که حتی برای مخارج 10روز هم دوام نمی‌آورد

معاون وزیر بهداشت رژیم همچنین اذعان کرده است که آسیبهای اجتماعی معلول نابرابریهای اجتماعی است“. خبرگزاری ایسنا25مرداد95) این به‌معنای این است که بحران اقتصادی آن‌چنان گسترده و فراگیر است که به حیطه امنیت و موجودیت نظام راه برده است

بعبارت دیگر رشد آسیبهای اجتماعی ناشی از فقر و ادامه وضع موجود می‌تواند جامعه ایران را در وضعیت بسیار دشوارتری یعنی فروپاشی اجتماعی سوق دهد، این گفته وزیر کشور رژیم مبنی بر این که: ”قطعا با مردم گرسنه و فقیر و بیکار نمی‌توان امنیت را تأمین کرد“ (خبرگزاری حکومتی ایسنا28تیر1395)، ناظر براین واقعیت است

طبعا گرسنگی مردم و محتاج بودن آنان به نان شب آن روی سکه چپاول سردمداران و مهره‌های رژیم آخوندی و فساد نهادینه در اقتصاد آن است. به گونه‌یی که این روزها شاهدیم که چگونه در این حاکمیت، مدیران آن حقوق های نجومی 80 میلیون تومانی دریافت می‌کنند، در حالی که به اعتراف مقام وزارت بهداشت 30 درصد مردم ایران محتاج نان شب هستند

احمد توکلی نماینده پیشین مجلس رژیم در سال94 باره 'فساد سیستمی در ایران' هشدار داد و گفت:مهم‌ترین خطر پیش روی جمهوری اسلامی فساد اقتصادی است که می‌تواند به اسقاط نظام نیز منجر شود

مناسبات اقتصادی فاسد نیز که باعث تعمیق شکاف طبقاتی و فقیرتر شدن دهک‌های بیشتری از مردم می‌شود نیز محصول اقتصاد رانتی و وارداتی و ضدتولید است، یکی از کارشناسان اقتصادی رژیم این واقعیت را این طور توصیف می‌کند:اقلیتی دارا که همه چیز دارند و اکثریتی فقیر که دوزخیان روی زمین‌اند

این درجه از شدت فقر و نابرابری طبقاتی در حاکمیت نظام ولایت‌فقیه که حتی مهره‌ها و کارگزاران رژیم صحبت از لشگر گرسنگان می‌کنند و نسبت به آثار و عواقب اجتماعی و تهدیدات آن برای رژیم ابراز نگرانی می‌کنند، در حالی است که آخوند روحانی در دوره حکومتش در هر نشست و برخاستی با ایادی رژیم در مورد بهبود وضعیت اقتصادی کاهش نرخ تورم، افزایش رشد اقتصادی لاف می‌زند و گزاف می‌گوید. اگر ‌چه حرفهای او دیگر مورد تمسخر مردم ایران قرار دارد زیر را که این بحران کمرشکن را با پوست و گوشت خود لمس می‌کنند و می‌دانند که راه‌حل ایستادگی و اعتراض.. علیه این نظام فاسد و 
چپاولگر است. ازدیاد روزافزون تجمعات اعتراضی مبین این واقعیت است

https://www.mojahedin.org/news/183394/

هدف خطرناک: سرنگونی تمامیت رژیم آخوندی


این روزها، کارگزاران و رسانه‌های رژیم، ترس و وحشت خود را بی‌وقفه و پیاپی، از یک نام تکرار می‌کنند. نامی ممنوعه در رژیم ولایت‌فقیه که طی این سالها، تمام تلاش آخوندها این بود که نگذارند حتی یک بار تکرار شود و حتی در یک مورد، به گوش جوانها برسد. آری، نام 
«سازمان مجاهدین خلق ایران»
برای همین هم روز 30مرداد، خبرگزاری حکومتی دانشجو، در مطلبی، درد و وحشت رژیم را، روی دایره ریخت و گفت: «موج خبری... این روزها پیرامون مجاهدین تراکم بالایی پیدا کرده است... (و) نام مجاهدین در گوش (جوانها) مکرر خوانده شده... پروژه‌یی بر پایه
« بازیابی مجاهدین در بین جوانان ایرانی برنامه‌ریزی شده
اما سؤال این است که تکرار نام مجاهدین در گوش جوانها چه مشکلی برای رژیم ایجاد می‌کند؟ اشکالش را خود خبرگزاری حکومتی دانشجو گفته: «مجاهدین هدف خطرناکی را دنبال می‌کند و بی‌دلیل نیست که فرانسه مکان کنفرانس به این سازمان می‌دهد، محمود عباس و ترکی الفیصل با مریم رجوی دیدار کرده و از بیت شیخ منتظری، صوتی در حمایت از آنها منتشر می‌شود
پس موضوع این است که مجاهدین هدف خطرناکی را دنبال می‌کنند و وقتی نامشان «در بین نسل سوم و چهارم پس از انقلاب» تکرار 

«شود، آن هدف خطرناک در مسیر تحقق قرار می‌گیرد. اما آن هدف خطرناک چیست؟
هدف خطرناک همانی است که مجاهدین از روز 30خرداد60 آن را اعلام کردند، یعنی سرنگونی تمامیت رژیم آخوندی؛ و الآن هم 35سال است با پرداخت بالاترین بها، در راستای تحقق این هدف، به‌طور بی‌امان و شبانه روزی جنگیدند و سرانجام زهر اتمی را به حلقومش ریختند و آن را به باتلاق بحرانها کشاندند. این هدف خطرناک با گسترش روزافزون آگاهی جوانان، روز به روز برای نظام ولایت خطرناکتر و خطرناکتر می‌شود
آری، در تمام این سالها، آخوندها تلاش کردند که با نسل‌کشی و قتل‌عام و هزاران طرح و توطئه برای شیطان‌سازی مجاهدین، رابطه نسل جوان را با مقاومت ایران قطع کنند، اما امروز خودشان شاهد شکست تمامی این توطئه‌ها هستند
واقعیت این است که رژیم طی سالهای متمادی، سعی می‌کرد با اسم نبردن از مجاهدین و به‌اصطلاح بایکوت خبری آنها و.. به خیال خود آنها را از خاطر مردم ایران حذف کند و هرجا هم که مجبور به اسم بردن می‌شد سعی می‌کرد با عنوان گروهک و کوچک جلوه دادن آنها، این سیاست را پیش ببرد. روزنامه آسیا که در یک خبر عکسی از آزادی مریم رجوی رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت از زندان فرانسه پس از کودتای 17ژوئن را درج کرد، بلافاصله نسخه‌های آن را جمع‌آوری و این روزنامه را تعطیل و مسئول مربوطه را محاکمه کرد. بعبارت دیگر هر چه توانست کرد تا به‌زعم خودش این شعله را خاموش کند یا مانع تابیدن نور آن گردد، اما از آنجا که نمی‌توان خورشید را کشت و نمی‌توان مانع تابیدن آن شد، مجاهدین به یمن آرمان آزادی و سیاستهای انقلابی خود و نیز ایستادگی و فداکاری بی‌نظیر و خون جوشان شهدایشان همه موانع را شکافتند تا جایی که امروزه سردمداران رژیم از نفوذ آنها بین جوانان به‌عنوان تهدید اصلی صحبت می‌کنند. آنها نه تنها در ایران بلکه در منطقه و جهان به نیرویی تعیین‌کننده و تاثیرگذار تبدیل شده‌اند و می‌روند که به هدف نهایی خود که رهایی مردم ایران از یوغ فاشیسم مذهبی است نائل گردند



\
نگاه روز – هدف خطرناک from Simay Azadi on Vimeo.