روز اول شهریور سال ۱۳۵۰ یادآور ضربه بزرگ ساواک شاه به سازمان مجاهدین خلق ایران است. در ظهر روز اول شهریور موج ضربات گروههای ضربت ساواک شاه علیه مجاهدین خلق ایران آغاز شد. در این روز ساواک شاه در یورش گسترده به پایگاههای مجاهدین در تهران، دهها تن از کادر مرکزی، مسئولان و اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران را دستگیر کرد و مجاهدین اسیر را زیر وحشیانهترین شکنجهها قرار داد.
از کودتای ۱۲۹۹ و شروع سلطنت پهلوی در ایران تا سال ۱۳۵۰، سازمان مجاهدین نخستین سازمان مخفی و مسلحی بود که توانسته بود به مدت ۶سال (ازشهریور ۱۳۴۴تا شهریور ۱۳۵۰) دور ازچشم مأموران رژیم شاه و ساواک به حیات و فعالیت مخفیانه در ایران ادامه دهد.
مجاهدین در شرایط فعالیت مخفی در دوران اختناق رژیم شاه و با وجود سرکوب ساواک، به دور از فرمالیسم و نمودها و نامگذاریهای احزاب سنتی، به مدت ۶سال حتی نامی هم بر خود نگذاشته بود و اعضای آن تشکل خود را فقط با کلمه «سازمان» میشناختند. نام «سازمان مجاهدین خلق ایران» بعدها در زمستان سال ۱۳۵۰در زندان اوین پس از شهادت احمد رضایی در درگیری با مأموران ساواک شاه، بهعنوان نخستین شهید مجاهدین انتخاب شد.
طی ۶سال فعالیت مخفی تعداد اعضای سازمان مجاهدین در سراسر ایران به ۲۱۴نفر رسیده بود. اعضایی که علاوه بر تهران، در تبریز و مشهد، شیراز و اصفهان نیز حضور داشتند. دستیابی به چنین تعدادی از اعضا در یک سازمان مطلقاً مخفی که در شرایط اختناق کامل رژیم شاه به مبارزه اشتغال داشت، بیسابقه بود.
در آن زمان، دیکتاتوری رژیم شاه، در تدارک جشنهای ۲۵۰۰ساله شاهنشاهی در ایران بود. شاه با دعوت از سران کشورهای جهان، درصدد بود تا ثبات پوشالی خویش را به رخ بکشد. لازمه اجرای چنین نمایشی، سرکوب بود و سرکوب! پس ساواک دست بهکار شد و هجوم گستردهیی را به تمام نیروهای مبارز در ایران آغاز کرد.
مجاهدین خلق ایران هم که در آستانه سال ۵۰ با در اختیار داشتن حدود ۱۳-۱۲تیم آماده نظامی، برای انجام عملیات در جریان جشنهای ۲۵۰۰ساله شاهنشاهی آماده شده بودند، در تور ساواک افتاده و متحمل ضربه اول شهریور 1350 شدند.
دستگاه امنیتی شاه و ساواک او، بعد از ماهها شناسایی که بهوجود یک تشکیلات مخفی پی برده بود، سرانجام در روز اول شهریور ۱۳۵۰، موج دستگیری مسئولان و کادرهای سازمان نوبنیاد مجاهدین خلق ایران را آغاز کرد. در جریان این هجوم ساواک، 90درصد از اعضای سازمان مجاهدین و تمام مرکزیت مجاهدین خلق ایران دستگیر و روانه شکنجهگاههای رژیم شاه شدند.
علت این ضربه، ارتباط یکی از اعضای کادر مرکزی مجاهدین، یعنی مجاهد شهید ناصر صادق با یک تودهیی پیشین بود که به استخدام ساواک شاه در آمده بود اما داعیه مخالفت با رژیم شاه داشت. مأموران ساواک آنچنانکه بعداً مقام امنیتی ساواک در زمستان ۱۳۵۰در تلویزیون رژیم شاه فاش کرد، بعضاً با ۲۵موتورسیکلت، ناصر صادق را تعقیب میکردند و از این طریق طی چند ماه، به شماری از پایگاههای مجاهدین و ارتباطات آنها با یکدیگر در تهران، پی بردند.
در جریان دستگیریها و تهاجمات پیاپی ساواک که تا ۲ماه هر روز ادامه داشت، کلیه امکانات و تسلیحات مجاهدین نیز به چنگ ساواک شاه افتاد.
آنچه باقی مانده بود فقط چندتیم یا نفرات پراکنده و تحت تعقیب از مجاهدین بود و تعداد اندکی هم در خارج از ایران که ساواک درصدد به دام انداختن تکتک آنها بود.
شاه پس از دستگیری مجاهدین که با تعقیب و مراقبت پرحوصله و چندین ماهه ساواک بهعمل آمده بود، سپهبد نصیری، رئیس ساواک را به درجه ارتشبدی ارتقا داد.
رژیم شاه و ساواک سلطنتی ابراز اطمینان میکردند که توانستهاند سازمانی چون مجاهدین را که در نیم قرن سلطنت پهلوی در ایران، برای نخستین بار توانسته بود 6سال فعالیت مخفی داشته باشد، ریشهکن نموده و خطر آن را از بین ببرند.
اما بهرغم ضربه سنگین ساواک شاه، این نقطه، عملاً سرفصل اعلام موجودیت سازمان مجاهدین و ورود آن به صحنه نبرد نظامی و سیاسی- افشاگرانه شد.
پس از این ضربه، بهدلیل پایداری بنیانگذاران و مسئولانش، مجاهدین نهتنها مقهور ضربه نظامی نشدند، بلکه سازمان آنها به کانون مبارزه انقلابی و نقطه امید مردم ایران برای سرنگونی رژیم شاه و دستیابی به آزادی تبدیل شد.
برگزاری یک دادگاه علنی و انتشار دفاعیات نیرومند و آگاهیبخش مسعود رجوی و دیگر اعضای مرکزیت مجاهدین خلق ایران، موجی از اقبال اجتماعی به سوی سازمان مجاهدین و مبارزه انقلابی را به همراه داشت. در سالهای بعد از 50 نیز بهرغم ضربه سنگین و دستگیری و شهادت بنیانگذاران و کادر مرکزی مجاهدین، آنها الگویی برای جوانان انقلابی و مبارز شدند.
۷سال بعد در ۲۲بهمن ۱۳۵۷دیگر اثری از رژیم شاه و ساواک و بازجویانش نبود و اعضای مجاهدین در اوج استقبال مردمی از زندانهای سراسر ایران آزاد شدند و سازمان مجاهدین خلق ایران با سرعتی شگفت به یک سازمان بزرگ مردمی در ایران تبدیل شد.
آری حتی ضربه مهیب اول شهریور 1350 نیز نتوانست شجره طیبه مجاهدین را از پا بیندازد. چرا که ریشه این درخت در اعماق جامعه ایران کاشته و با خون و فدیه بنیانگذاران و اعضای مجاهدین آبیاری گشته بود. از آن پس نیز، بسیار ضربات و توطئههای شاه و شیخ، به یمن این ریشهداری و فدای بیکران مجاهدین، نتوانست این سازمان را از مسیر مبارزه برای رهایی مردم ایران، خارج کند. مجاهدین ماندند و هر روز بیشازپیش تنومند و استوار، بر مبارزه برای آزادی ایران پای فشردند.
سازمانی که شالوده آرمانی و سیاسی آن از دل تاریخ و فرهنگ ایران برخاسته و به همین دلیل، همچون بذری اصیل و رویان، بر دل جامعه و نسلهای آینده نشسته و جنگلی سرسبز و انبوه از مجاهدین آزادیستان را در سراسر خاک پهناور ایران و در هرکجا که مجاهدین امکان ظهور و بروز یافتهاند، پدید آورده و شگفتی و شعف تاریخ معاصر را برانگیخت.