غروب و اشک و آه و همیشه رشک راه و ببین تویی و کفشهای پاره
شبانه دارکوب درد در سرت در این هوای سرد ضربه میزند دوباره
همیشه رنگ محیط باشغروب و اشک و آه و همیشه رشک راه و ببین تویی و کفشهای پاره
شبانه دارکوب درد در سرت در این هوای سرد ضربه میزند دوباره
همیشه رنگ محیط باش
اسیر سردر گمیت باش
تمام حرفها نشستن است و بستن دهان وگرنه مشت توی آرواره
بسه این جبر کور و ظلم و زور و
بسه این بار غم بر پشت خم
دیگه بسه
مدافع حقوق حیوان که حق آدمی گران تمام میشود ما را
و کودکان ِ نان نخورده دیده اند روز توزیع گوشت بین گربه ها را
بیاویز از قوم جانی
به دیوار مهربانی
که راضی شوی کمی و زندگیت بگذرد به سازش وسکوت و مدارا
بسه این خود فریبی بزن نهیبی
بسه در خود شکستن پس نشستن
بسه
و هم تفکری که میگه تنها «عشق وحال» کن و عشقو چال کن، برقص در لجنزار!
با آزادی ِ مجازی روی اینستا واقعیش که نیستا، فضای بیمار
به من چه ریحانو کشتن
شبونه ستارو بردن
اگه میگی سیاسی نیستی چرا دوزیستی کنار صندوق میشوی پدیدار
بسه این توالی…. بی خیالی
بسه این خواب و مستی٬ خود پرستی
بسه
ز سردرگمی پناه به گذشته بعد لابلای تاریخ بازی بازی
پز نژاد برتر و فحش به عرب، در حسرت سلاطین ماضی
به سمت عقب عقب گرد
جلو نرو نرو تو برگرد
دموکراسی وفاشیزم وآتئیزم و نوستالژی
بسه بسه