:دودی به چشم استعمار
:بر زمینه آمادهی انقلاب و خروش مردم، اولین رخدادهای انقلاب را باید نظارهگر باشیم. این رخدادها چه بود
نظام فئودالی با هر نوع تغییری که تسلط مطلق آن را ضربهپذیر کند، به ستیزه برمیخاست. از جمله با ایجاد راهآهن، رشد صنعت، برقراری امنیت و قانون مخالفت میکرد. شرایط دلخواه آنان همان شرایطی بود که بر جامعه حاکم بود. یعنی استیلای خوانین و شاهزادگان و روابط ملوکالطوایفی در نقاط مختلف ایران که با اتکاء به ارباب بزرگتر یعنی شاه از روستاییان کار میکشیدند. در این میان، بخش عظیمی از املاک و زمینهای کشور، جزو املاک موقوفه و در مالکیت خصوصی آخوندهای همدست دربار بود
آخوندهای وابسته به دربار، که در حقیقت بخشی از خود حاکمیت فئودالی بودند، توجیهگر ظلم دربار استبدادی، بر دهقانان و پیشهوران محروم بودند. آنها هم با خشنترین شیوههای ممکن، به بهرهکشی از روستاییان میپرداختند، تمامی اقدامات دولت را تأیید میکردند و در راه حفظ استبداد فئودالی حتی از جعل احادیث هم رویگردان نبودند. در حقیقت دین برای آنها وسیلهای برای کسب ثروت و قدرت بود
:غارتگری آخوندهای مرتجع
:از کتاب خاطرات حاج سیاح
در مشهد: در این شهر قریب دو هزار سید و ملای مفتخور به جان مردم افتاده و موقوفات را بالا کشیدهاند، از بس ملک خریدهاند، دستگاه شاهی دارند، هر بنده خدایی اعتراض و پرسش کند، با شمشیر و تکفیر و نیزه و تبر حسابش را میرسند
از این آخوندها در دوران قاجار بسیار بودهاند، کسانی مثل. شیخ محمد تقی آقانجفی، که حتی بانکی راه انداخته بود که با بانک شاهی رقابت میکرد، مجتهد اصفهان که روستاهای حاصلخیز اطراف اصفهان را یکی یکی میخرید و گندمشان را به هر نرخی که خودش میخواست میفروخت، آخوندهای دوران قاجار درآمدهای کلان حاصل از موقوفات، و خمس و زکات و سهم امام را به مصرف خرید زمین میرساندند و یا در امور تجاری بهکار میانداختند ، به این ترتیب در غارت شهر و ده، یا بعبارت بهتر، در غارت روستایی و شهری فقیر، دست داشتند
:از کتاب خاطرات حاج سیاح
در تهران به سال قحطی، حاج ملا علی کنی مجتهد تهران، غله انبار داشت، و مردم از گرسنگی میمردند، روزی دویست، سیصد نفر در کوچه و بازار و محلهها میمیرند، در برخی جاها حتی آدم میکشند و گوشت او را میخورند چه برسد به اسب و الاغ اما مجتهد، غله را به امید گرانتر فروختن نمیداد، و بندگان خدا تلف میشدند
در نیمه دوم قرن سیزدهم شمسی، بافت اجتماعی ایران به این شکل بود که یک شاه مطلقالعنان، با جمع کثیری از شاهزادگان، درباریان، اشراف، ایلخانان (خوانین عشایر) و آخوندهای وابسته، در یک طرف، یعنی در حاکمیت، و در مقابل، توده کثیر دهقانان، صنعتگران، پیشهوران، و قشرهای پایین شهری، قرار داشتند. این تودههای ستمدیده با وقوع هر اعتراض و خیزشی که علیه حاکمیت بود به آن میپیوستند. در این میان، بورژوازی نوپای تجاری هم، که ممانعت ها و اخاذیهای دربار و خوانین را در برابر تجارت و کسب و کار خود میدید، بتدریج، در کنار این اقشار ناراضی قرار میگرفتند
بهرغم فقر شدید مردم، ناصرالدین شاه و سپس مظفرالدین شاه، پیاپی برای سفر به کشورهای اروپایی از دول استعماری وام میگرفتند و در عوض امتیازهای اقتصادی کلانی به آنان میدادند. امری که نارضایتی تودههای مردم را شدت میبخشید
:آغاز شورشها
انقلاب مشروطیت ایران.م.س.ایوانف. ص:18
نارضایتی تودههای مردم، بهصورت شعلهور شدن شورشهای خودبخودی در تهران و در بسیاری از نقاط دیگر کشور اتفاق
...افتاد