دوشنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۹۶

مرگی با نگاه تاریک-ع. طارق


«باش تا نفرین شب از تو چه سازد
که مادران سیاهپوش
-داغداران زیباترین فرزندان آفتاب و باد-
هنوز از سجاده‌ها
سربرنگرفته‌اند!» 
[احمد شاملو] 

در این نگاه تاریک
این دو سرداب استخوانی سرد
مرگ با وقاحتی چرکین
با آرواره‌های آوار
بر شریان جویده نور
زندگی را هنوز حلق‌آویز می‌کند
 
هرگز ندوانده انگشتان آفتاب
بر خزه‌های زنگ‌خورده ذهنش
زرتار نرمینه نوازشی
 
انزوای عنکبوتی چوبین را ماند
بر تنیده‌های کشنده انتظار
و دقیقه‌های خالی دق؛ 
خزشی زرد بر ساقه چندش
معنای رتیل در ذهن کودکانه شبنم
 
در افعی کبود دستارش، 
حلق‌های متشنج
در حلقه‌های دار
مرگ را فریاد می‌کشند
 
شقاوت با چکمه‌های خون‌آلود
از شقاوتش به شرم می‌گریزد
و طناب قاتل دار، از همفرجامی با او بیزار
 
گو آرواره مجنبان
که دقادق دارکوب تبر
بر کتف کلمات گوش‌آزار است
 
تو را نفرت کدام دوزخ نفرین‌تبار
برای «کباب قناری
برآتش سوسن و یاس» 
به کرانه‌های پرنده و انسان تبعید کرد؟ 
 
چگونه توانی پلک به هم بربنهی
سکوتها و ثانیه‌های مقتول به جستجوی تواند
کهکشانی از چشمان انتقام 
دقیقه پادافراه تو را سوسو می‌زنند

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر