گفتا كه مي تواني اين راه تا نهايت
گفتم كه با تو هستم دارم اگر لياقت
گفتا چه شرط باشد دركار دل سپردن
گفتم كه خون ياران بر عهد من ضمانت
گفتا كه تو از حادثه ي عشق چه داني
گفتم ز تو آموختم اين راز نهاني
گفتا كه به دور از تب ميدان بلا باش
گفتم كه به دور است ز ما حاشيه ماني
اي برادر اي برادر
اي سراپا عشق و باور
با تو هستم تا به آخر
از تو دارم اعتبارم
اي هميشه در كنارم
در پي ات من رهسپارم
گفتا چرا نهادي پا در مسير خونبار
گفتم كه تا بگيرم سهمي از آن امانت
گفتا كه تير و دشنه از هر طرف ببارد
گفتم كه از تو دارم تن پوشي از شجاعت
گفتا كه حريف است و كمين هاي نهان
گفتم چه غم از هرزه گياهان خزاني
گفتا كه زند طعنه به آن موي سپيدت
گفتم زتو نوشيده ام اكسير جواني
اي برادر اي برادر
اي سراپا عشق و باور
با تو هستم تا به آخر
از تو دارم اعتبارم
اي هميشه در كنارم
در پي ات من رهسپارم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر