از بسیجیان سیلی خورده نظام که بگذریم، این روزها «کارشناسان متعهد» و «مکتبی» و «عاشقان ولایت» هم با یک نگاه به سیل اخبار و موضعگیریها در مورد «منافقین» پاک گیج میشوند و بهدنبال برونرفت از این بلبشو مثل پشه گرد شیشه پنجره میچرخند و وزوز میکنند
این «منافقین» که «در داخل ایران هیچ طرفداری ندارند» و «تشکیلاتشان متلاشی» شده و با «تماشاگران اجارهیی» و «سخنرانان اجارهیی» چنان گردهمایی در پاریس راه میاندازند که «صرف اجازه به برپایی این گردهمایی از طرف فرانسه» نه تنها جیغ بنفش ولیفقیه ارتجاع را در تمامی نمایشهای جمعه به آسمان بلند میکند، بلکه همچنان هر روز که رسانههای حکومتی را باز میکنی، عربده نظام از دست آنها به آسمان بلند است
اینها که عمری است دارند همین حرفها را در مورد مجاهدین با همین فرهنگ به قول زنده یاد شاملو «گند گاو چاله دهانی» میگویند، چه شده است این روزها «چاله دهان» شان را باز کرده و اندرون وحشتزده نظام را بیرون میریزند. برای روشن شدن موضوع نگاهی به روزنامههای رژیم در همین روز سوم مرداد کفایت میکند:
سر مقاله حمایت: «تهدید در برابر تهدید: آمریکاییها سیاهترین پرونده را در جهان از منظر حقوقبشری دارا هستند... حمایت بیپرده از سازمانهای تروریستی نظیر... . «منافقین»، ... تنها گوشهیی از پرونده قطور جنایتهای دولت استکباری آمریکاست»
سرمقاله رسالت: «آقای کروبی... و میرحسین با بیانیههای تحریکآمیز دعوت به شورش و آشوب کردند و تا مرز محاربه با نظام پیش رفتند. آیا محاربه با نظام نوعی نقد ولایتفقیه و زاویه داشتن با ولیفقیه است؟ فرضا آنها با ولیفقیه مشکل داشتند، شعار مرگ بر اصل ولایتفقیه، دیگر نقد ولایتفقیه نیست. این یعنی پیادهنظام «منافقین» شدن!... آقای خوئینیها! شما دبیرکل مجمع روحانیان مبارز هستید. یک بار دیگر بیانیه دعوت به اعتراض و راهپیمایی 30خرداد 88 را بخوانید. این نقد ولیفقیه است یا دعوت به شورش علیه نظامی که خود شما برای آن زحمت کشیدید، آن هم در سالروز اعلام جنگ «منافقین» با امام و نظام؟!... چرا شما آن روزگاران، هم در فتنه 18تیر 78 و هم در فتنه 88 از «منافقین»، ضدانقلاب و معارضین نظام تبری نکردید و با انتشار یک بیانیه خشک و خالی، صف خود را از آنها جدا ننمودید؟. دیروز در روزنامه رسالت پس از دو دهه در صفحه اول روزنامه، هم عکس شما را زدیم و هم تیتری از همین پاسخهایی که مرقوم فرمودید. تیتر این بود؛ «جمهوری اسلامی بر پایه اصل ولایتفقیه استوار است». چرا این سخن درست را در پاسخ به منافقین در شورشهای فتنه 88 که شعار میدادند مرگ بر اصل ولایتفقیه، نگفتید؟. چرا فعل و قول و تقریر معارضین با ولایتفقیه و همگرایی و نسبت آنها با دشمنان
این «منافقین» که «در داخل ایران هیچ طرفداری ندارند» و «تشکیلاتشان متلاشی» شده و با «تماشاگران اجارهیی» و «سخنرانان اجارهیی» چنان گردهمایی در پاریس راه میاندازند که «صرف اجازه به برپایی این گردهمایی از طرف فرانسه» نه تنها جیغ بنفش ولیفقیه ارتجاع را در تمامی نمایشهای جمعه به آسمان بلند میکند، بلکه همچنان هر روز که رسانههای حکومتی را باز میکنی، عربده نظام از دست آنها به آسمان بلند است
اینها که عمری است دارند همین حرفها را در مورد مجاهدین با همین فرهنگ به قول زنده یاد شاملو «گند گاو چاله دهانی» میگویند، چه شده است این روزها «چاله دهان» شان را باز کرده و اندرون وحشتزده نظام را بیرون میریزند. برای روشن شدن موضوع نگاهی به روزنامههای رژیم در همین روز سوم مرداد کفایت میکند:
سر مقاله حمایت: «تهدید در برابر تهدید: آمریکاییها سیاهترین پرونده را در جهان از منظر حقوقبشری دارا هستند... حمایت بیپرده از سازمانهای تروریستی نظیر... . «منافقین»، ... تنها گوشهیی از پرونده قطور جنایتهای دولت استکباری آمریکاست»
سرمقاله رسالت: «آقای کروبی... و میرحسین با بیانیههای تحریکآمیز دعوت به شورش و آشوب کردند و تا مرز محاربه با نظام پیش رفتند. آیا محاربه با نظام نوعی نقد ولایتفقیه و زاویه داشتن با ولیفقیه است؟ فرضا آنها با ولیفقیه مشکل داشتند، شعار مرگ بر اصل ولایتفقیه، دیگر نقد ولایتفقیه نیست. این یعنی پیادهنظام «منافقین» شدن!... آقای خوئینیها! شما دبیرکل مجمع روحانیان مبارز هستید. یک بار دیگر بیانیه دعوت به اعتراض و راهپیمایی 30خرداد 88 را بخوانید. این نقد ولیفقیه است یا دعوت به شورش علیه نظامی که خود شما برای آن زحمت کشیدید، آن هم در سالروز اعلام جنگ «منافقین» با امام و نظام؟!... چرا شما آن روزگاران، هم در فتنه 18تیر 78 و هم در فتنه 88 از «منافقین»، ضدانقلاب و معارضین نظام تبری نکردید و با انتشار یک بیانیه خشک و خالی، صف خود را از آنها جدا ننمودید؟. دیروز در روزنامه رسالت پس از دو دهه در صفحه اول روزنامه، هم عکس شما را زدیم و هم تیتری از همین پاسخهایی که مرقوم فرمودید. تیتر این بود؛ «جمهوری اسلامی بر پایه اصل ولایتفقیه استوار است». چرا این سخن درست را در پاسخ به منافقین در شورشهای فتنه 88 که شعار میدادند مرگ بر اصل ولایتفقیه، نگفتید؟. چرا فعل و قول و تقریر معارضین با ولایتفقیه و همگرایی و نسبت آنها با دشمنان
...قسم خورده نظام بهویژه «منافقین» را نادیده میگیرید
اعتماد: مرتضی بختیاری، جانشین لاجوردی در سازمان زندانها در سال ٦٧: «مرتضی بختیاری از دانشآموختگان مدرسه حقانی... این روزها قائممقام ابراهیم رئیسی در آستان قدس رضوی است. درست در اوج روزهای مبارزه با «منافقین»، او در سازمان زندانها و در مواجهه نزدیک با آنها بوده است... گفته است: واقعاً عجیب بود زمانی که من خودم دادستان بودم، خیلی پیچیده عمل میکردند و واقعاً اطلاعاتی در داخل اینها به وجود میآمد که از بیرون زندان به داخل زندان میرفت. آنقدر پیچیده بود که به زحمت میتوانستیم بفهمیم اینها کجا عامل دارند... وقتی عملیات مرصاد به آن نقطه رسید، برخی در داخل زندان پوتین پایشان کرده بودند که به یاری رجوی بروند. اینکه عرض میکنم مستند است... حکم اینها از نظر شرعی چیست؟ نظام هر کاری کرد اینها از موضعشان پایین نیامدند و صریح اعلام کردند میخواهند به افرادی که از مرز رد شدند، بپیوندند. به گفته بختیاری اگر آنها از موضعشان کوتاه میآمدند عفو میخوردند... بختیاری درباره برکناری لاجوردی از دادستانی انقلاب و اختلافاتش با مرحوم منتظری گفت: این مسأله به سادهلوحی مرحوم منتظری برمیگردد. «منافقین» در زندان خودشان را میزدند، عکسبرداری میکردند، بعد این عکسها را برای آیتالله منتظری فرستادند که در زندان با ما اینگونه رفتار میکنند. وقتی اینها را نشناسیم قطعاً فریب میخوریم و تحتتاثیر قرار میگیریم
اگر به صحنه آمدن آخوند جنایتکار فلاحیان در توجیه اعدام زندانیان سیاسی مجاهد (18تیر 96 گفت و گو با حسین دهباشی) را هم در کنار اظهارات آخوند رازینی (روزنامه شرق- 12تیر 96) و آخوند علمالهدی (19تیر-96 در نمایش جمعه مشهد) در کنار مطالب امروز قرار دهیم، کم کم تصویری شکل میگیرد که در آن معنی سوز و گداز روزنامه رسالت از «پیاده نظام منافقین» شدن سران نظام که از تیر 78 بهصورت خط ممتدی در مهرههای دانه درشت نظام شروع شده و تا سال ۸۸ ادامه یافته است را بهتر فهم میکنیم. خطی که اکنون فریاد دژخیم مرتضی بختیاری را به آسمان بلند کرده است. کسی که دست راست لاجوردی و فلاحیان در دوران قتلعام زندانیان سیاسی مجاهد در تابستان 67 و دست راست فعلی آخوند رئیسی جلاد در حال حاضر است هشدار میدهد که اگر از عینک نظام، آنها (مجاهدین) را نشناسیم، «قطعا تحت تاثیر قرار میگیریم». پس ظاهراً موضوع یک چیز نیست لااقل دو مسأله با هم پیوند خورده است. این دو مسأله و پیوندشان را در فریادهای هراسآلود آخوند احمد خاتمی در نمایش جمعه 30تیر به این صورت شنیدیم که «آنها همان «منافقین» دهه 60 هستند، آنگاه به آنها مجوز همایش میدهید؟ عدهیی هم در داخل جای جلاد و شهید را عوض میکنند. برخورد با اینها و کندن کلکشان عمل ارزشمند امام (ره) و پیروان آنها بود که باید به آنها مدال داد نه اینکه در سایتهای خود جای جلاد و شهید را عوض کنند
پس موضوع دو چیز است. یکی از هم وارفتن خطوط قرمز نظام و شخص ولیفقیه ارتجاع در مرز بندی سیاسی با مجاهدین در درون نظامش و دیگری وحشت از اعتلای جهانی مقاومت ایران از یک سو و ترس از پیگیریهای جنبش دادخواهی مردم ایران و حسابرسی جهانی از نظام ولایت فقیه برای قتلعام بیش از سی هزار زندانی مجاهد، از شخص علی خامنهای گرفته تا اعضای هیأت مرگ از جمله آخوند رئیسی و آخوند پورمحمدی و سایر دژخیمان
بیرنگ شدن خطوط قرمز نظام برای حتی مهرههای رده بالایش که به قول روزنامه رسالت «فعل و قول و تقریر معارضین با ولایتفقیه و همگرایی و نسبت آنها با دشمنان قسم خورده نظام بهویژه «منافقین» را نادیده» میگیرند، چه معنایی جز عمیقتر شدن شکاف از صدر تا ذیل نظام در برابر «منافقینی» که این روزها به قول نبی حبیبی سرکرده باند مؤتلفه «نشستهای براندازنه» در پاریس گذاشتهاند، دارد؟
دو وجهه علت آشفتگی نظام یکی بیرنگ شدن خطوط سیاسی خمینی و خامنهای علیه مجاهدین در درون نظام از قضا آنروی سکه اعتلای مقاومت و برگزاری پیروزمند اجلاس «براندازانه» در پاریس، هر دو حاصل ضربات بیامان مقاومت آزادی ستان مردم ایران به نظام ولایت در طی این سالیان است و حال که بوی فاز آخر این نبرد خونبار به مشام بالای نظام رسیده است، برای پارهتر نشدن چتر سیاسی نظام که همان خطوط ولیفقیه علیه مجاهدین است، ناگزیرند هر روز مهرههای آبرو باخته و قاتل را به صحنه بفرستند تا برای خودیهایی نظام خط و نشان بکشند مبادا جای «قاتل» و «شهید» را عوض کنند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر