جمعه، مرداد ۰۶، ۱۳۹۶

فرخ فرهنگيان: آرمان و هدف یگانه راهنماست

دوست دارم از من و تجارب زندگي ام، همين تك واژه به ثبت داده شود كه «آرمان و هدف، يگانه راهنماست»؛ در هر سختي، هر شادماني، هر نشيب و هر فراز
مبارزه، هر روز و هر ساعت ظرفيت هاي شما را به چالش مي كشد اما اگر صاحب ايمان باشيد، شكست ناپذير مي شويد
سلام
فرخ فرهنگيان هستم
از نسلي كه در ساليان دهه 60 در ايران، در شهر سنقر از استان كرمانشاه تحصيلاتم را گذراندم
آن زمان، جواني بودم پرتكاپو و پرتپش
آنقدر پرانرژي كه گاه، كسي را ياراي هماوردي ام نبود
15-16ساله بودم كه به اتهام كمك مالي به مجاهدين، بازداشت شدم. خوشبختانه در آن زمان به دليل سرشناس بودن خانواده، توانستم آزاد شوم. اما آزادي، عمري چندان طولاني نداشت
چند ماه بعد مجدداً به اتهام ادامه فعاليت هايم بازداشت شدم
اين بار، محل بازداشت از آينده اي نه چندان روشن، خبر مي داد
كانتينرهاي مخوف در زندان ديزل آباد كرمانشاه - ضربات كابل بر تمام بدنم براي اعتراف اجباري عليه دوستان - و يك فشار روحي و جسمي خرد كننده و دشوار
پس از اين مرحله، من را به داخل زندان منتقل كردند
جايي كه 4سال از عمرم را مي بايست روز به روز و ساعت به ساعت، در آن سپري مي كردم
از سال 60 تا 64
در زندان، اعداد براي من، بر خلاف مدرسه كه مترادف با خلاقيت ذهن براي محاسبه و حل فرمولها بود، با محتواي جديدي ترجمه مي شد
شمار اعدام هاي شبانه و تعداد ضربات كابل و شلاق.... اعدام هايي كه گاه شمارشان، به بيش از حد تصور و سرعت محاسبات من مي رسيد
كاغذ و كلمات، برخلاف مدرسه كه ابزارهايي براي ارتقاي دانش و استعداد ذهني بودند، در اينجا با كاربردي ديگر معنا مي شدند
به ثبت دادن تصميم انتخاب براي ايستادگي يا تسليم و شكست، در لحظات نفس گير بازجويي
و مهر و محبت كه تا پيش از اين، هدية هر روز مادر به من براي ابراز عواطف زلالش بود، اينجا ديگر سلاح و سرمايه اصلي جمع ما زنان، براي ايجاد يقين و پشتگرمي به يكديگر معنا مي شد
بخواهم ساده تر بگويم،
زندان جايي بود كه هر يك از ما زنان را هر روز و هر ساعت، به چالش مي كشيد كه انتخاب مان چيست؟ شكست است و دست بالا كردن در برابر محروميت ها و سختي ها و شكنجه ها، يا مقاومت و اراده براي ماندگاري و ادامه راه؟
يادم مي آيد آن روزي كه بعد از بازجويي، چند تن ديگر از زنان، بدنم را كه بر آن اثار ضربات كابل بود ديدند، سراغم آمدند و به من آنچه را كه بسيار نيازمندش بودم، هديه كردند: «اعتماد»؛ گوهري كه در زندان، بسيار گرانقيمت به دست مي آمد
حكم من، يك سال حبس بود اما عليرغم آن، تا 4سال من را با تمديد حكم، در حبس نگاه داشتند و در نهايت هم برايم «اعدام تعليقي» بريدند. اعدام تعليقي به اين معنا كه اگر بعد از آزادي هم دست از پا خطا مي كردم، جوابم طناب دار بود
سال 64 كه آزاد شدم نيز به يمن تلاش و كوشش خانواده در پرداخت وثيقه سنگين بود
روزي كه بيرون آمدم، ديگر آن فرخي نبودم كه 4سال گذشته وارد زندان شده بود
تصميم ام را براي پيوستن به مقاومت گرفته بودم و از همان روز، تلاشم آغاز شد
خيلي بايد به اين در و آن در مي زدم تا ارتباطم را مي توانستم با سرپل هاي مجاهدين برقرار كنم اما ندايي در وجدان و ضميرم بود كه مرا به تلاش روزافزون، فرامي خواند
همان كه باعث شد تا در نهايت، بتوانم خودم را به اين جمع بزرگ، برسانم
امروز كه برمي گردم و نگاهي به پشت سر مي اندازم، از آن روز كه كمك مالي به اين جنبش را شروع كردم تا امروز كه ساليان تلخ و شيرين زيادي را پشت سر گذاشته ام، مي توانم تمام آن روزها و خاطرات را از زندان و خروج از كشور تا پيوستن به مقاومت و گذراندن دوران استقامت در اشرف و ليبرتي را اينطور خلاصه كنم كه همان اراده اي كه در جواني و زندان، از آرمان و هدف داشتن در مبارزه در من ايجاد شد، راهنماي مسير بود تا به همين امروز
اراده اي كه به شما مي گويد، به جاي تسليم در برابر مشكلات، سختيِ حركت را به جان بخر و براي عبور از مشكلات، نهايت انگيزه و همت را بكار بگير تا ببيني كه پيروزي، در دسترس است
براي من، زندان دانشگاهي بود كه درس مبارزه آموخت و مبارزة پس از آن نيز، بستري براي حركت و تغيير تا رسيدن به آزادي
يقين دارم كه ما زنان مي توانيم ميزبان حقيقي آزادي در كشورمان باشيم و من از هم اكنون، تحقق آرمان برابري را در شادي زنان هموطنم به چشم ببينم
http://women.ncr-iran.org/…/3248-فرخ-فرهنگيان-آرمان-و-هدف-ی…

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر