نازلي! بهار خنده زد و ارغوان شكفت
در خانه، زير پنجره گل داد ياس پير
دست از گمان بدار
با مرگ نحس پنجه ميفكن
بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار
احمد شاملو در تاريخ فرهنگ و ادبيات معاصر ايران چهره اي استثنايي، تاثيرگذار و ماندگار است. براي رمزگشايي راز اين ماندگاري مطالعه ي زندگي و شعرهايش و دوره اي كه در آن زيسته است از اهميت ويژه اي برخوردار است. شعر شورانگيز شاملو چكيده ي تاريخ نانوشته ي معاصر اين سرزمين است. شاملو زندگي پرفراز و نشيبي را پيموده است. كوچ پياپي پدرش كه نظامي بود به همراه خانواده اش از اين شهر به آن شهر براي كودكي شاملو زندگي آرامي نبود و شادي و نشاطي كودكانه در برنداشت. زندگي اش از همان آغاز سراسر رنج و تنهايي بود.
احمد شاملو شاعر، نويسنده، فرهنگ نويس، اديب و مترجم ايراني است كه در 21 آذر سال 1304 در خانه ي شماره ي 134 خيابان صفي عليشاه ديده به جهان گشود. پدرش حيدر نام داشت كه تبار او به گفته شاملو در شعري از مجموعه ي«مدايح بي صله» به اهل كابل برمي گشت، مادرش كوكب عراقي است. دوره ي كودكي را به خاطر شغل پدر كه افسر ارتش بود و هر چند وقت را در جايي به ماموريت مي رفت، در شهرهايي چون رشت، سميرم، اصفهان و شيراز گذراند
به همين دليل است كه شناسنامه ي او در شهر رشت گرفته شده است و محل تولد در شناسنامه رشت نوشته شده است. دوران دبستان را در شهرهاي خاش، زاهدان و مشهد گذراند و از همان دوران اقدام به گردآوري مواد فرهنگ عامه كرد. دوره ي دبيرستان را در بيرجند، مشهد و تهران سپري كرد و سال سوم دبيرستان را در دبيرستان ايرانشهر تهران خواند و به شوق آموختن دستور زبان آلماني در سال اول دبيرستان صنعتي ثبت نام كرد. در اوايل دهه ي 30 خورشيدي پدرش براي سر و سامان دادن به تشكيلات از هم پاشيده ي ژاندارمري به گرگان و تركمن صحرا فرستاده شد. او همراه با خانواده به گرگان رفت و به ناچار در كلاس سوم دبيرستان ادامه ي تحصيل داد. در آن هنگام در فعاليت هاي سياسي شمال كشور شركت كرد و بعدها در تهران دستگير شد و به زندان شوروي در رشت منتقل گرديد. پس از آزادي از زندان با خانواده به اروميه رفت و تحصيل در كلاس چهارم دبيرستان را آغاز كرد. با به قدرت رسيدن پيشه وري و جبهه ي دموكرات آذربايجان به همراه پدرش دستگير شد و دو ساعت جلوي جوخه ي آتش قرار گرفت تا از مقامات بالا كسب تكليف شود. سرانجام آزاد شد و به تهران بازگشت و براي هميشه ترك تحصيل كرد. در سال 1330 او شعر بلند«23» و مجموعه اشعار«قطع نامه» را به چاپ رساند. در سال 1331 به مدت حدود دو سال مشاورت فرهنگي سفارت مجارستان را به عهده گرفت. در سال 1332 پس از كودتاي 28 مرداد با بسته شدن فضاي سياسي ايران مجموعه اشعار آهن ها و احساس توسط پليس در چاپخانه سوزانده شد و با يورش ماموران به خانه ي او ترجمه ي طلا در لجن اثر زيگموند موريس و بخش عمده ي كتاب پسران مردي كه قلبش از سنگ بود اثر موريوكايي با تعدادي داستان كوتاه نوشته ي خودش و تمام يادداشت هاي كتاب كوچه از ميان رفت و با دستگيري مرتضي كيوان نسخه هاي يگانه اي از نوشته هايش از جمله مرگ زنجره و سه مرد از بندر بي آفتاب توسط پليس ضبط شد كه ديگر هرگز به دست نيامد. او موفق به فرار شد اما پس از چند روز فرار از دست ماموران در چاپخانه ي روزنامه ي اطلاعات دستگير شد و به عنوان زنداني سياسي به زندان موقت شهرباني و زندان قصر منتقل شد. در زندان علاوه بر شعر به نوشتن دستور زبان فارسي پرداخت و قصه ي بلندي به سياق امير ارسلان و ملك بهمن نوشت كه در انتقال از زندان شهرباني به زندان قصر از بين رفت. در سال 1334 پس از يك سال و چند ماه زندان آزاد شد. در سال 1338 شاملو به اقدام جديدي يعني تهيه قصه خروس زري پيرهن پري براي كودكان دست زد. در همين سال به تهيه فيلم مستند سيستان و بلوچستان براي شركت اينال كونسولت نيز پرداخت. اين آغاز فعاليت سينمايي جنجال آفرين شاملو است. او بخصوص در نوشتن فيلمنامه و ديالوگ نويسي فعال بود. در سال هاي بعد و به ويژه با مطرح شدنش به عنوان شاعري معروف، منتقدان مختلف حضور سينمايي او را كم رنگ دانسته اند. خود او مي گويد:«شما را به خدا اسم شان را فيلم نگذاريد» بعضی شعر معروف او دريغا فقر / چه به آساني / احتضار فضيلت است را به اين تعبير مي دانند كه فعاليت هاي سينمايي او صرفا براي امرار معاش بوده است. شاملو در اين باره مي گويد:كارنامه ي سينمايي من يك جور نان خوردن ناگزير از راه قلم بود و در
در خانه، زير پنجره گل داد ياس پير
دست از گمان بدار
با مرگ نحس پنجه ميفكن
بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار
احمد شاملو در تاريخ فرهنگ و ادبيات معاصر ايران چهره اي استثنايي، تاثيرگذار و ماندگار است. براي رمزگشايي راز اين ماندگاري مطالعه ي زندگي و شعرهايش و دوره اي كه در آن زيسته است از اهميت ويژه اي برخوردار است. شعر شورانگيز شاملو چكيده ي تاريخ نانوشته ي معاصر اين سرزمين است. شاملو زندگي پرفراز و نشيبي را پيموده است. كوچ پياپي پدرش كه نظامي بود به همراه خانواده اش از اين شهر به آن شهر براي كودكي شاملو زندگي آرامي نبود و شادي و نشاطي كودكانه در برنداشت. زندگي اش از همان آغاز سراسر رنج و تنهايي بود.
احمد شاملو شاعر، نويسنده، فرهنگ نويس، اديب و مترجم ايراني است كه در 21 آذر سال 1304 در خانه ي شماره ي 134 خيابان صفي عليشاه ديده به جهان گشود. پدرش حيدر نام داشت كه تبار او به گفته شاملو در شعري از مجموعه ي«مدايح بي صله» به اهل كابل برمي گشت، مادرش كوكب عراقي است. دوره ي كودكي را به خاطر شغل پدر كه افسر ارتش بود و هر چند وقت را در جايي به ماموريت مي رفت، در شهرهايي چون رشت، سميرم، اصفهان و شيراز گذراند
به همين دليل است كه شناسنامه ي او در شهر رشت گرفته شده است و محل تولد در شناسنامه رشت نوشته شده است. دوران دبستان را در شهرهاي خاش، زاهدان و مشهد گذراند و از همان دوران اقدام به گردآوري مواد فرهنگ عامه كرد. دوره ي دبيرستان را در بيرجند، مشهد و تهران سپري كرد و سال سوم دبيرستان را در دبيرستان ايرانشهر تهران خواند و به شوق آموختن دستور زبان آلماني در سال اول دبيرستان صنعتي ثبت نام كرد. در اوايل دهه ي 30 خورشيدي پدرش براي سر و سامان دادن به تشكيلات از هم پاشيده ي ژاندارمري به گرگان و تركمن صحرا فرستاده شد. او همراه با خانواده به گرگان رفت و به ناچار در كلاس سوم دبيرستان ادامه ي تحصيل داد. در آن هنگام در فعاليت هاي سياسي شمال كشور شركت كرد و بعدها در تهران دستگير شد و به زندان شوروي در رشت منتقل گرديد. پس از آزادي از زندان با خانواده به اروميه رفت و تحصيل در كلاس چهارم دبيرستان را آغاز كرد. با به قدرت رسيدن پيشه وري و جبهه ي دموكرات آذربايجان به همراه پدرش دستگير شد و دو ساعت جلوي جوخه ي آتش قرار گرفت تا از مقامات بالا كسب تكليف شود. سرانجام آزاد شد و به تهران بازگشت و براي هميشه ترك تحصيل كرد. در سال 1330 او شعر بلند«23» و مجموعه اشعار«قطع نامه» را به چاپ رساند. در سال 1331 به مدت حدود دو سال مشاورت فرهنگي سفارت مجارستان را به عهده گرفت. در سال 1332 پس از كودتاي 28 مرداد با بسته شدن فضاي سياسي ايران مجموعه اشعار آهن ها و احساس توسط پليس در چاپخانه سوزانده شد و با يورش ماموران به خانه ي او ترجمه ي طلا در لجن اثر زيگموند موريس و بخش عمده ي كتاب پسران مردي كه قلبش از سنگ بود اثر موريوكايي با تعدادي داستان كوتاه نوشته ي خودش و تمام يادداشت هاي كتاب كوچه از ميان رفت و با دستگيري مرتضي كيوان نسخه هاي يگانه اي از نوشته هايش از جمله مرگ زنجره و سه مرد از بندر بي آفتاب توسط پليس ضبط شد كه ديگر هرگز به دست نيامد. او موفق به فرار شد اما پس از چند روز فرار از دست ماموران در چاپخانه ي روزنامه ي اطلاعات دستگير شد و به عنوان زنداني سياسي به زندان موقت شهرباني و زندان قصر منتقل شد. در زندان علاوه بر شعر به نوشتن دستور زبان فارسي پرداخت و قصه ي بلندي به سياق امير ارسلان و ملك بهمن نوشت كه در انتقال از زندان شهرباني به زندان قصر از بين رفت. در سال 1334 پس از يك سال و چند ماه زندان آزاد شد. در سال 1338 شاملو به اقدام جديدي يعني تهيه قصه خروس زري پيرهن پري براي كودكان دست زد. در همين سال به تهيه فيلم مستند سيستان و بلوچستان براي شركت اينال كونسولت نيز پرداخت. اين آغاز فعاليت سينمايي جنجال آفرين شاملو است. او بخصوص در نوشتن فيلمنامه و ديالوگ نويسي فعال بود. در سال هاي بعد و به ويژه با مطرح شدنش به عنوان شاعري معروف، منتقدان مختلف حضور سينمايي او را كم رنگ دانسته اند. خود او مي گويد:«شما را به خدا اسم شان را فيلم نگذاريد» بعضی شعر معروف او دريغا فقر / چه به آساني / احتضار فضيلت است را به اين تعبير مي دانند كه فعاليت هاي سينمايي او صرفا براي امرار معاش بوده است. شاملو در اين باره مي گويد:كارنامه ي سينمايي من يك جور نان خوردن ناگزير از راه قلم بود و در
...حقيقت به نحوي قلم به مزدي
شاملو در سال 1339 با همكاري هادي شفائيه و سهراب سپهري اداره ي سمعي و بصري وزارت كشاورزي را تاسيس كرد و به عنوان سرپرست آن مشغول به كار شد. در سال 1346 شاملو سردبيري قسمت ادبي و فرهنگي هفته نامه ي خوشه را به عهده گرفت. همكاري او با نشريه ي خوشه تا سال 1348 كه نشريه به دستور ساواك تعطيل شد ادامه داشت. در اين سال او به عضويت كانون نويسندگان ايران در آمد. در سال 1347 او كار روي غزليات حافظ و تاريخ دوره ي حافظ را آغاز كرد. نتيجه اين تحقيقات بعدها به انتشار ديوان جنجالي حافظ به روايت او انجاميد. شاملو در دهه ي 1350 نيز به فعاليت هاي گسترده شعر، نويسندگي، روزنامه نگاري، ترجمه، سينمايي و شعر خواني خود ادامه داد. در ضمن سه ترم به تدريس مطالعه آزمايشگاهي زبان فارسي در دانشگاه صنعتي مشغول شد. در سال 1351 به علت معالجه آرتروز شديد گردن به پاريس سفر كرد و زير عمل جراحي گردن قرار گرفت. در سال 1352 مجموعه اشعار ابراهيم در آتش را به چاپ رساند. در سال 1354 دانشگاه رم از وي دعوت كرد تا در كنگره ي نظامي گنجوي شركت كند و از همين رو عازم ايتاليا شد. در همين سال دعوت دانشگاه بوعلي براي سرپرستي پژوهشكده ي آن دانشگاه را پذيرفت و به مدت دو سال به اين كار اشتغال داشت. در سال 1355 انجمن قلم و دانشگاه پرينستون از او براي سخنراني و شعرخواني دعوت كرد و شاملو عازم ايالات متحده شد. در اين سفر او به سخنراني و شعرخواني در بوستون و بركلي پرداخت و پيشنهاد دانشگاه كلمبياي نيويورك براي تدوين كتاب كوچه را نپذيرفت. در ضمن با شاعران و نويسندگان مشهور جهان همچون ياشار كمال، آدونيس، البياتي و وزنيسينسكي از نزديك ديدار كرد. بعد از بازگشت از سفر آمريكا به عنوان اعتراض به سياست هاي دولت ايران كشور را ترك كرد و به آمريكا بازگشت و يك سال در آنجا زندگي كرد. طي اين مدت در دانشگاههاي مختلفي سخنراني كرد. در سال 1357 از آمريكا به انگلستان رفت و در آنجا مدتي سردبيري هفته نامه ي ايرانشهر در لندن را به عهده گرفت. با وقوع انقلاب ايران و سقوط رژيم شاهنشاهي، شاملو تنها چند هفته پس از پيروزي انقلاب به ايران بازگشت. در همين سال انتشارات مازيار اولين جلد كتاب كوچه را در قطع وزيري منتشر كرد. شاملو در ضمن به عضويت هيات دبيران كانون نويسندگان ايران در آمد و به كار در مجلات و روزنامه هاي مختلف پرداخت. او در سال 1358 سردبيري هفته نامه ي كتاب جمعه را به عهده گرفت. اين هفته نامه پس از انتشار كمتر از چهل شماره توقيف شد. شاملو در اين سال ها مجموعه ي اشعار سياسي خود را با صداي خود خواند و به صورت مجموعه ي كتاب و نوار صوتي كاشفان فروتن شوكران منتشر كرد. از جمله اشعار اين مجموعه مرگ وارطان است كه شاملو اشاره مي كند تنها براي فرار از اداره سانسور مرگ نازلي نام گرفته بوده است و در واقع براي بزرگداشت وارطان سالاخانيان، مبارز كمونيست ايراني، بوده است. از سال 1362 با بسته تر شدن فضاي سياسي ايران چاپ آثار شاملو نيز متوقف شد. هر چند خود شاملو متوقف نشد و كار ترجمه و تاليف و سرودن شعر را ادامه داد. وي سال ها به ويژه روي كتاب كوچه با همكاري همسرش آيدا به طور مستمر كار كرد و ترجمه ي رمان «دن آرام» را نيز پي گرفت تا آن كه ده سال بعد در سال 1372 با كمي بازتر شدن فضاي سياسي ايران آثار شاملو به صورت محدود اجازه ي انتشار يافت. شاملو با انتشار دفتري به نام«آهنگ هاي فراموش شده» در سال 1326 كه تنها دفتر شعر او در قالب سنتي و موزون است فعاليت خود در زمينه ي شعر و ترانه را آغاز كرد. وي در مقدمه ي اين دفتر مي نويسد:«قطعاتي كه در اين كتاب جمع شده اند، نوشته هايي است كه در حقيقت مي بايستي سوزانده شده باشد. آهنگ هايي است كه خيلي زود از ياد مي رود… اين قدم هاي اولين كودكي است كه مي خواسته راه بيفتد. ناچار دستش را به ديوار مي گيرد، دستش مي لرزد. سست و مردد است و ناموزون راه مي رود.» سال ها بعد شاملو با انتشار قطعنامه شعر جديدي را پايه گذاري كرد. رضا براهني در اين باره مي نويسد:«در واقع شاملو با قطعنامه شعر جديدي را پيشنهاد مي كند و التزامي بسيار صريح را بر گرده ي شعر مي گذارد كه شايد با ذات شعر به معناي واقعي منافات داشته باشد، ولي ضرورت زمانه، روانشناسي خود شاملو و اعتراض عميق او به قرارداد از هر نوع، نگارش اين شعر را ايجاب مي كرد.» در سال 1336 با انتشار مجموعه ي اشعار هواي تازه، به عنوان شاعري برجسته تثبيت شد. اين دفتر شامل فرم ها و تجربه هايي متفاوت در قالب شعر نو است. در همين سال مجموعه اي از رباعيات ابوسعيد ابوالخير، خيام و باباطاهر را منتشر كرد. در سال 1339 مجموعه شعر باغ آينه منشتر شد. معروف ترين ترانه هاي عاميانه ي معاصر فارسي همچون پريا و دختراي ننه دريا در اين دو مجموعه منتشر شده است. سال های آخر عمر شاملو كم و بيش در انزوايي گذشت كه به او تحميل شده بود. از سويي تمايل به خروج از كشور نداشت كه خود در اين باره مي گويد:«راستش بار غربت سنگين تر از توان و تحمل من است… چراغم در اين خانه مي سوزد، آبم در اين كوزه اياز مي خورد و نانم در اين سفره است.» از سوي ديگر اجازه ي هيچ گونه فعاليت ادبي و هنري به شاملو داده نمي شد و اكثر آثار او از جمله كتاب كوچه سال ها در توقيف مانده بودند. بيماري او نيز به شدت آزارش مي داد و با شدت گرفتن بيماري مرض قندش و پس از آن كه در 26 ارديبهشت 1376 در بيمارستان ايران مهر پاي راستش را از زانو قطع كردند روزها و شب هاي دردناكي را پشت سر گذاشت. البته در تمام اين سال ها كار ترجمه و به خصوص تدوين كتاب كوچه را ادامه داد و هر از گاهي شعر يا مقاله اي از او در يكي از مجلات ادبي منتشر مي شد. او در دهه ي هفتاد با شركت در شوراي بازنگري در شيوه ي نگارش خط فارسي در جهت اصلاح شيوه ي نگارش خط فارسي فعاليت كرد و تمام آثار جديد يا تجديد چاپ شده اش را با اين شيوه منتشر كرد. آخرين مجموعه ي شعر شاملو«حديث بي قراري ماهان است» كه در سال 1379 منتشر شده است. اكنون شاعر سال هاي بيماري، آزردگي، سالخوردگي و تنهايي را مي گذراند. بيشتر شعرها حديث نفس و حكايت بي قراري و حاصل درد و رنج و خستگي است. سراسر زندگي شاملو در نبردي بي امان با برون و جدالي سخت تر با خويشتن خويش و در فاصله اي بين شك و يقين سپري شده است. شاملو تا پايان عمر در شعرش عليه ابتذال، سلطه و اقتدار بومي جهاني، بي عدالتي و ستم، سفاهت و نابكاري جنگيد و عمري دراز در آثارش تلاش كرد تا از زوال سليقه عمومي جلوگيري كند. به راستي شاملو تناقض شفگت انگيزي است. هم در زندگي و هم در آثارش. شعر را از شاعران عرب مي آموزد اما نگاهش به خود و پيرامونش متاثر از شاعران نامي ايران است. شاملو چكيده ي تفكر و انديشه هاي گوناگون در تاريخ ادبيات ايران است. او حماسه را از فردوسي، صلابت، شهامت و شجاعت را از ناصر خسرو، عشق، انسان دوستي و رندي را از سعدي و حافظ، شك، خرد و عصيان را از خيام و سرخوشي و شوريدگي را زماني كه جانش از اميد سرشار است
از مولوي به ارث برده است
شاملو سخنگوي دردهاي جامعه و فراتر از مسلك و ايدئولوژي است و به دغدغه هاي پايدار بشري كه فارغ از زمان و مكان هستند مي پردازد. در كنار شعر كه هنر اصلي او بود، تقريبا در تمام حوزه هاي فرهنگ و ادبيات فعال بود. نوشتن داستان كوتاه و نمايشنامه، ترجمه رمان، نمايشنامه و قصه هاي كوتاه، ترجمه ي شعر جهان، شعر و قصه براي كودكان، صدها مقاله، يادداشت و سخنراني، روزنامه نگاري، تحقيق و تصحيح متون و از همه مهم تر دايره المعارف بزرگ فرهنگ عامه به نام«كتاب كوچه» در كارنامه ي عمر پرثمر او چشم را خيره مي كند. شاملو حتي در سال هاي پاياني زندگي اش در حالي كه يك پايش را از دست داده بود و بيماري، جسم و روحش را مي فشرد، هرگز از كار دست نكشيد و بي رحمانه خودش را مصرف كرد. كسي كه در چنين شرايط دشواري، هفت سال آخر عمرش را به ترجمه ي دو هزار صفحه اي«دن آرام» اختصاص مي دهد و جانش را به تمام، پشتوانه ي آن مي كند، بي شك رسالتي بزرگ را پيش روي داشته است
مرا عظيم تر از اين آرزويي نمانده است
كه به جستجوي فريادي گم شده برخيزم
با ياري فانوسي خرد
يا بي ياري آن
در هر جاي اين زمين
يا هر كجاي اين آسمان
فريادي كه نيم شبي
از سر ندانم چه نياز ناشناخته از جان من برآمد
و به آسمان ناپيدا گريخت…
اي تمامي دروازه هاي جهان!
مرا به بازيافتن فرياد گم شده ي خويش
مددي كنيد
سرانجام در ساعت 9 شب دوم مرداد سال 1379 چند ساعت بعد از آن كه دكتر معالجش او و آيدا را در خانه شان در شهرك
مرا عظيم تر از اين آرزويي نمانده است
كه به جستجوي فريادي گم شده برخيزم
با ياري فانوسي خرد
يا بي ياري آن
در هر جاي اين زمين
يا هر كجاي اين آسمان
فريادي كه نيم شبي
از سر ندانم چه نياز ناشناخته از جان من برآمد
و به آسمان ناپيدا گريخت…
اي تمامي دروازه هاي جهان!
مرا به بازيافتن فرياد گم شده ي خويش
مددي كنيد
سرانجام در ساعت 9 شب دوم مرداد سال 1379 چند ساعت بعد از آن كه دكتر معالجش او و آيدا را در خانه شان در شهرك
دهكده ي فرديس كرج تنها گذاشت، درگذشت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر