شب ايستاده بود به انكار 67
در انتهاي مشرق خونبار 67
خورشيد واره هاي زميني نمرده اند
تا زنده هست آتش تبدار 67
بايد سكوت سنگي 30 ساله را شكست
با همتي سترگ سزاوار 67
وداع عاشقانه كبوتران شصت و هفت
دوباره مي برد مرا به بيكران شصت و هفت
به خون نشسته پشت هر هزار توي فاجعه
تن هزار پاره دلاوران شصت و هفت
اينك آن خون در خيابان مي خروشد گرم و سوزان
اينك اين من روح عصيان بر لبانم نام ايران
كسي نگفت با زمين كه آسمان شب زده
چگونه نقره كوب شد ز اختران شصت و هفت
قرار پا گرفته شبانه را بهم زدند
ميان بهت گزمه ها قلندران شصت و هفت
پلي كشيده شد زخون براي رفتن شهيد
ز كوچه هاي اين قيام به خاوران شصت و هفت
اينك آن خون در خيابان مي خروشد گرم و سوزان
اينك اين من روح عصيان بر لبانم نام ايران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر