پنجشنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۹۶

قتل‌عام ۶۷ :آتش‌بس با عراق و کشتار مجاهدین زندان ـ شماره ۱۷ + فرمان مرگ ـ شماره ۱۸

شاید بهتر باشه تاریخ شروع قتل‌عام زندانیان سیاسی رو 28تیر 67یعنی فردای آتش‌بس در نظر بگیریم چون بلافاصله بعد از پذیرش قطعنامه 598موضوع قتل‌عام زندانیان تو اولویت و دستور کار فوری رژیم قرار گرفت
دیدیم که از ۶ماه قبل، پس از تفکیک و طبقه‌بندی و بعد از جابه‌جایی زندانیان، مقدمات کشتار آماده بود و دادستان و رؤسای زندان و اطلاعات هر شهر منتظر فرمان بودن.
همه چی آماده بود. حتی خیلی از پاسدارها هم می‌دونستن. همه منتظر بودن تا این‌که خمینی، هم‌زمان با سرکشیدن جام‌زهر آتش‌بس، فرمان کشتار مجاهدین زندان رو صادر کرد.
خمینی با عقب‌نشینی از جنگی که بارها گفته بود اگه بیست سال هم طول بکشه ادامه میدم تعادل سیاسی‌ خودشو از دست داد و می‌خواست با قتل‌ عام زندانیان ضمن حفظ تعادلی که از دست داده بود و تزریق انگیزه به نیروهای وارفته خودش، هم از شر مقاومت روزافزون مجاهدین تو زندانها خلاص بشه و هم با این کار خواسته‌ها و مطالبات مشروع مردم بعد از جنگ رو مصادره کنه.
توی اوین _جهت اجرایی کردن پروژه قتل‌عام_ از صبح 28تیر بسیاری از زندانیان بندها رو به سلولهای انفرادی بردن و زندانیان بند یک گوهردشت رو که بعد از تفکیک، بهمن ماه جدا کرده بودن تا برای انکار قتل‌عام استفاده کنن، همه رو روز 28تیر به محیطی خارج از بندهای گوهردشت یعنی به بند جهاد بردن. هدف از تشکیل بند یک، بعد از تفکیک این بود که این تعدادرو که به نظرشون بی‌خطر میومدن نگه دارن تا ثابت کنن زندونیا رو نکشتن و منکر قتل‌عام بشن.
مسعود ابویی که اون زمان اوین بود، میگه با تعجب دیدیم که روز 28تیر یعنی فردای آتش‌بس ما رو بردن تو سلولهای انفرادی و دیدیم ظرف چند ساعت تمام سلولها پر شد.
همین روز یعنی 28تیر غلامرضا کاشانی اقدم رو به همراه چند مجاهد دیگه که زیرحکم بودن، اعدام کردند و اجسادشون رو تو سردخونه تحویل خونواده‌هاشان دادن و هیأتهای مشکوک از تهران عازم زندانهای مراکز استان شدند.
مثلاً یک هیأت بازرسی از اطلاعات مرکز (تهران) به‌طور سرزده و سرپایی وارد زندان ساری شد. مجاهد شهید حسین سروآزاد نوشته:
روز 28تیر هیأتی از اطلاعات تهران سرزده وارد زندان شد. این هیأت شامل 5نفر اطلاعاتی لباس‌شخصی بود که اول به بند 6رفتند و بعد به بند جوانان آمدند. وقتی از زندانیان اتهامشان را پرسیدند، همه گفتند: «ما هوادار سازمان مجاهدین هستیم».
نفرات هیأت خیلی عصبانی شده بودند، گفتند: «مطمئنید پشیمان نمی‌شوید؟ همه‌تان را تعیین‌تکلیف می‌کنیم!»
مجاهد شهید علیرضا اسلامی که خواهرش در جریان قتل‌عام به قتل رسید، در پایان یادداشت و گزارشی از خواهرش نوشته:
مدتی بعد فهمیدیم روز 29تیرماه (بعد از پذیرش قطعنامه) پاسداران، فرح اسلامی، حکیمه ریزوندی، مرضیه رحمتی، نسرین رجبی و جسومه حیدری را به بهانه امن نبودن زندان ایلام و انتقال آنها به جایی امن، از زندان ایلام خارج کردند. آن روز فکر می‌کردیم آنان به زندان کرمانشاه یا تهران منتقل شدند. اما بعد با خبری که از «شباب» یکی از روستاهای اطراف به دستمان رسید فهمیدیم هنگام عبور زندانیان از «شباب» ماشینشان خراب شده و شب را در همان روستا گذراندند و فردای آن روز زندانیان را به تپه‌یی در اطراف صالح‌آباد منتقل و تیرباران کردند.
قتل‌عام ۶۷ ـ‌ فرمان مرگ ـ شماره ۱۸
با این فرمان، 30هزار جوانه در زنجیر به خاک افتادن.
همه حرف در این جمله خلاصه میشه:
«کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می‌کنند، محارب و محکوم به اعدام می‌باشند».
پافشاری بر موضع نفاق یعنی پایداری و پافشاری بر آرمان و اعتقادی که به قانون اساسی ولایت فقیه رأی نداد و در زندان ایستادگی کرد. با این فرمان همه مخالفان ولایت فقیه و مخالفان فکری و عقیدتی نظام مهدورالدم و محارب و محکوم به اعدام هستن. یعنی مطلقاً جرم کسانی که در منتهای ناباوری بعد از هفت سال شکنجه، حلق‌آویز شدن، این نبود که مثلاً با مجاهدین ارتباط داشتن یا شورش کردن یا این‌که دست به اغتشاش یا اقدام مسلحانه زدن.
نه! تنها جرم و اصلی‌ترین گناه زندانیان این بود که «سرموضع» بودن. همین.
پروین پوراقبال که زمان قتل‌عام ۶۷در بند ۳اوین بود میگه:
شب 5مرداد دیر وقت بود که اشرف فدایی، منیر عابدینی، مژگان سربی، فرشته حمیدی و حدود 20نفر از بچه‌ها را برای بازجویی صدا کردند. از بند 3هم تعدادی بردند. هنوز هیچ نمی‌دانستیم. آنها حدود دو تا سه ساعت بعد برگشتند و گفتند همان سؤالهای قدیمی بر سر مواضع و حکممان بود. نیمه‌های شب، زهرا فلاحتی حاج‌زارع را از بند ما را صدا کردند و از سلولهای انفرادی هم دو زن مجاهد به نامهای سهیلا محمد‌رحیمی و خواهری که نامش فروغ بود را برای اعدام بردند. از این لحظه اسامی بچه‌ها را از بلندگوی بند صدا می‌کردند: «فضیلت علامه، شورانگیز کریمیان، منیره رجوی، رضیه. جهت بازجویی به دفتر بند مراجعه کنند».
نیم ساعت بعد بچه‌های بند ما را صدا کردند: «منیر عابدینی، مژگان سربی، اشرف فدایی. جهت بازجویی به دفتر بند مراجعه کنند».
یک گزارش دیگه از بند زنان:
از 11 شب چهارشنبه 5مرداد یه سری اسم از پشت بلندگوی بند زنان صدا کردن. مریم ساغری، زهرا فلاحت پیشه، فریبا عمومی، فرشته حمیدی، هما رادمنش، زهرا فلاحتی. از بقیه بندها و سلولای انفرادی هم بچه‌هایی که از روز 28تیر جمع کرده بودن صدا کردن. تا صبح همه منتظر و نگران بودن. صبح پنجشنبه 6مرداد «هیأت مرگ» تو اوین کارشو شروع کرد. از هر نفر دو سه تا سؤال می‌کردن. اسم؟ اتهام؟ حاضری سازمانو محکوم کنی؟ اغلب بچه‌ها می‌گفتن اتهامم مجاهدینه. نیری یا پورمحمدی هم می‌گفتن پاشو برو.
به همین سادگی حکم اعدام صادر می‌شد!
رحیم تقی‌پور که در بند ابدیهای اوین بود میگه:
علیرضا حاج صمدی را 5مرداد صدا کردند. تا 24ساعت هیچ خبری از او نداشتیم. دوباره یک دسته 15نفره را به بهانه دندانپزشکی از بند بردند. ترکیب نفرات خیلی سؤال‌برانگیز بود. این افراد بارها توسط مرتضوی و دادیار زندان تهدید به اعدام شده بودند. حدس زدیم رفتارشان بوی خون می‌دهد و بچه‌ها را دیگر نمیبینیم: جعفر اردکانی، سعید رئیسی، جابر حبیبی، احمد روح‌پرور، حسین مجدالحسینی، وحید سعیدی‌نژاد، رحیم پورزحمت و....
بله! از صبح پنجشنبه ششم مرداد 67 با استقرار هیأت مرگ در اوین قتل‌عام مجاهدین در تهران شروع شد.
در سایر شهرستانها هم حکم شیطان، توسط هیاتهای مرگ اجرا شد.
https://www.mojahedin.org/News/202709
https://www.mojahedin.org/news/202776

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر