سه‌شنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۹۶

یاد مجاهد صبور و پاکباز، محمدرضا سعادتی، که در فرهنگ مبارزاتی مردم ایران، زندانی دو نظام نام گرفت، گرامی‌باد.

۴مرداد۱۳۶۰-۲۶ژوئیه۱۹۸۱:
«وقتی که چشم‌انداز آینده برای ما روشن باشد، وقتی به‌اصالت خود و به‌اصالت مکتب خود معتقدیم و ماهیت تمامی جریانهای ارتجاعی را و سرنوشتشان را می‌شناسیم دیگر چه‌باک. به‌قول برادرمان چه‌کسی می‌تواند از جهاد یک مجاهد جلوگیری کند. تمامی نیروهای جهان بسیج شوند، نمی‌توانند اراده یک مجاهد را برای ایستادن و برگشتن از راهی که در پیش گرفته است بشکنند».
از نامه شهید محمدرضا سعادتی در شکنجه‌گاه اوین
در فاصله‌یی که دیکتاتوری شاه سقوط کرد و دیکتاتوری شیخ شروع شد، فرصتی کوتاه برای آزادی بود. یک زنگ تفریح برای مردم ما. همان که به‌آن بهار آزادی می‌گفتیم. اما برای مجاهدین، همان بهار زودگذر هم، به‌ سرعت به زمستان تبدیل شد. ماجرای دستگیری و شهادت مجاهد قهرمان محمدرضا سعادتی، هیچ‌چیز نبود جز گروگان‌گیری رذیلانه خمینی از مجاهدین تا اینکه آنها را وادار به ‌تمکین از ولایت سفیانی خود کند. به ‌این ‌ترتیب، شهید سعادتی خود شاهد شهیدان و نخستین افشاگر بساط شکنجه و شلاق و سیاهچالهای خمینی دجال گردید.
مجاهد قهرمان محمدرضا سعادتی همرزم گلسرخ انقلاب، مهدی رضایی بود. او در اوایل سال ۱۳۵۱ دستگیر و زندانی شد و تا سال ۵۷ همراه با آخرین گروه زندانیان سیاسی، در زندان به‌سربرد. تا آنكه مردم بیدارشده از خروش مجاهدین، به‌خروش آمدند و امواج قیامشان درهای زندانها را گشود و فرزندان مجاهد و مبارز مردم را از سیاهچالها بیرون آورد. اما همان مجاهدی که بر روی شانه‌ها و دستهای مردم به‌هنگام خروج از زندان استقبال شد، دو ماه بعد از پیروزی قیام مردم، یعنی روز ششم اردیبهشت‌ماه ۵۸، توسط مرتجعین حاکم، دوباره به‌ زندان برگردانده شد. منتها این ‌بار، با اتهام رذیلانه جاسوسی به ‌نفع شوروی که همه نیروهای سیاسی آن‌ زمان را برآشفت و به‌ اعتراض و تظاهرات و محکوم کردن این تهمت آخوندپسند برانگیخت. پدرطالقانی این اتهام را به ‌سخره گرفت و به ‌طعنه گفت معلوم نیست که چرا در این کشور بیش از ۵۰ سال است فقط جاسوس شوروی می‌گیرند‌ !
واقعیت این بود که دزد بزرگ قرن، خمینی دجال با انقلاب و با آرمانها و اهداف آن و با پرچمداران واقعیش دشمنی داشت و کمر به‌نابودی آنها بسته بود. زیرا آنها پرچمدار دفاع از حقوق مردم و دفاع از آزادیها و حقوق دموکراتیک نیروهای مردمی بودند. پس هدف، منزوی کردن و سرکوب مجاهدین در بهار آزادی بود‌. ازاین‌رو در حالی‌که هنوز آثار شکنجه‌های ساواک شاه بر بدن سعادتی باقی بود، به‌وسیله ارگانهای سرکوبگر رژیم خمینی و با همکاری عوامل ساواک شاه در خانه‌های امن، تحت شکنجه قرار گرفت وبوی دیکتاتوری و فاشیسم مذهبی به‌یکباره فضای میهن را آلوده کرد.
جالب توجه این‌که، دستگیری سعادتی درست در شبی صورت گرفت، که مسعود رجوی و موسی خیابانی و دیگر مسئولان مجاهدین در قم با خمینی ملاقات داشتند. پس آیا این دستگیری که کاملاً به‌یک گروگان‌گیری شبیه بود به‌این خاطر نبود که خمینی و دارو دسته‌اش بیهوده می‌کوشیدند مجاهدین را وادار به ‌تمکین و تسلیم کنند؟!
واقعیت این است که مسعود رجوی در آخرین دیدار خود با خمینی، در ۶ اردیبهشت ۵۸، در ‌حالی‌که برخلاف رسم معمول از بوسیدن دست خمینی خودداری و وی را به‌شدت عصبانی نمود، مشخصاً با استناد به‌روش حضرت علی، بر قلب مسأله یعنی اهمیت و ضرورت آزادیهای دموکراتیک از دید اسلام انگشت گذاشت. خمینی نیز (آن‌چنان‌که درصفحه‌ی اول کیهان ۸ اردیبهشت ۱۳۵۸ و دیگر مطبوعات تهران با خط درشت تیتر شده بود) در پاسخ به‌ناچار تصریح کرد: «اسلام بیش از هر‌چیز به‌آزادی عنایت دارد و در اسلام خلاف آزادی نیست الا در چیزهایی که مخالف با عفت عمومی است».‌پس از این ملاقات، دفتر خمینی اعلام کرد که کلیه ملاقاتهای او به‌مدت یک‌هفته متوقف می‌شود...
آری «درحالی‌که مملکت هنوز پر از بقایای ساواک شاه بود، درحالی‌که مملکت پر از جاسوس بود، درحالی‌که در مملکت، کارگزاران خود رژیم از هیچ قتل و جنایتی فروگذار نمی‌کردند، در همان ماههای اول، وقتی نوبت به‌مجاهدین ‌رسید، جاسوس اتحاد شوروی در بین مجاهدین می‌گرفتند.
پدرطالقانی یکی دو ماه بعد وقتی که درگیری بین مجاهدین و رژیم خمینی به‌خاطر سعادتی اوج گرفت، دریک مصاحبه ‌اعلام کرد و روزنامه‌ها از قول ایشان درشت نوشتند که: ”نمی‌دانم چرا همیشه در ایران جاسوس شوروی می‌گیرند و یک بار هم جاسوس آمریکا نمی‌گیرند“. درواقع، رژیم می‌خواست بدین‌وسیله پاپوشی برای مجاهدین درست کند، به‌مجاهدین، فشار بیاورد تا آنها را مجبور کند از پرنسیپها و اصولشان که چیزی جز دفاع از آزادی نبود، کوتاه بیایند.
درواقع از همان روزهای اول یک دعوای اصلی بین مجاهدین و خمینی وجود داشت. مجاهدین می‌گفتند که بایستی از آزادیها دفاع کرد، می‌گفتند مساله اصلی انقلاب ایران، حفاظت از آزادیهای سیاسی است. می‌گفتند دموکراسی خواست مردم ایران بوده، دموکراسی از اصیلترین شعارهای انقلاب ایران بوده، و بایستی از این آزادی و دموکراسی دفاع کرد و آن‌را حفظ نمود. ولی خمینی که با آزادی مثل جن و بسم‌الله بود و می‌دانست که آزادی با ولایت فقیه در تعارض است، و می‌دانست که آزادی اجازه نخواهد داد که آخوندهای بی‌سروپا، در جامعه جوان و متمدن ما ترکتازی بکنند؛ تمام تلاشش را می‌کرد تا شعار آزادی را از اساس مخدوش کند. و حتی تلاش می‌کرد که بگوید آزادی، شعار امپریالیستی است. به‌هر حال با دستگیری سعادتی، خمینی می‌خواست گروگانی از مجاهدین در دست داشته باشد تا متقابلا مجاهدین را تحت فشار بگذارد که آنها در مقابل خلاف‌کاریهای رژیم، در مقابل دیکتاتوریها، انحصارطلبیها و تخلفات وحشتناکی که نسبت به ‌آرمانهای انقلاب ایران داشته‌اند، سکوت کنند. اما خمینی کور خوانده بود. چرا‌که به‌مصداق عدو شود سبب خیراگر خدا خواهد، همان چیزی را که فکر نمی‌کرد از طریق آن می‌خواهد به ‌مجاهدین ضربه بزند، یعنی داستان دستگیری سعادتی، تبدیل به ‌مسأله‌یی شد که از یک طرف موجب شناخت بیشتر توده مردم از مجاهدین شد و از طرف دیگر ماهیت پلید رژیم خمینی را برای مردم برملا نمود».
در تاریخ ششم تیرماه ۵۸، مادران و خانواده‌های شهیدان مجاهد، در دادگستری تحصن خود را آغاز کردند. هم‌زمان محمدرضا سعادتی دست به‌اعتصاب غذا زد. این اعتصاب حدود ۴۰روز ادامه داشت. به‌فاصله کوتاهی قریب ۱۲۰‌سازمان، انجمن، تشکل و شخصیت سیاسی و فرهنگی، خواستار آزادی فوری و بدون قید و شرط محمدرضا سعادتی شدند. یکی از این شخصیتها پدرطالقانی بود که صراحتاً اعلام می‌کرد، جریان سعادتی اصلاً جاسوسی نیست. همزمان، کمیته‌های دفاع ازسعادتی در کشورهای مختلف جهان تشکیل گردید و سازمانهای مدافع حقوق‌بشر و شخصیتهای برجسته سیاسی و پارلمانی ازکشورهای مختلف جهان به‌دفاع از سعادتی پرداختند‌.
سرانجام ارتجاع حاکم ناگزیر از عقب‌نشینی شد و به‌ پزشکی قانونی اجازه معاینه از سعادتی را داد. پزشکی قانونی که هنوز درکنترل کامل آخوندها نبود، آثار شکنجه بر بدن سعادتی را تأیید کرد. این گزارش، واکنش شدید نیروهای مردمی را نسبت به ‌ارتجاع حاکم برانگیخت. روز دوازدهم تیرماه قریب به‌یکصدهزار نفر از مردم تهران در حمایت از سعادتی دست به‌راهپیمایی زدند اعتصاب غذای سعادتی در زندان با دخالت پدرطالقانی پایان یافت
البته رژیم هیچوقت سعادتی را آزاد نکرد. اگر‌چه هیچ سندی علیه او وجود نداشت، در پاییز سال ۵۹، او را محکوم به‌ده سال زندان کرد. اما بعد از سی خرداد، لاجوردی به‌دستور دجال ضدبشر، سعادتی را بدون هیچ توضیحی و بدون هیچ مجوز قانونی در ۴مرداد ۱۳۶۰ در شکنجه‌گاه اوین تیرباران کرد‌. این درحالی بود که سعادتی با معیارهای همین رژیم هم دوران محکومیتش را می‌گذراند. این یک انتقام‌کشی سبعانه از مجاهدین پس از ۳۰خرداد بود‌
سپس وقتی که اعتراضات داخلی و بین‌المللی بالا گرفت، لاجوردی در مقام دادستان تهران و مدیر شکنجه‌گاه اوین، برای مخدوش‌کردن حیثیت و اعتبار مجاهد قهرمان محمدرضا سعادتی، ادعا کرد که سعادتی قبل از اعدام ندامت نموده و در نوشته‌یی، مجاهدین را هم محکوم کرده است‌. اما به‌سرعت آشکار شد که نوشته‌ی کلیشه‌شده در مطبوعات رژیم، یک جعل عجولانه و ناشیانه بیش نیست‌. دژخیمانی که جسم این مجاهد صبور و قهرمان را تیرباران کردند اکنون با این ترفند رذیلانه قصد لجن‌مال‌کردن آبرو و حیثیت او را کرده بودند‌
سازمان مجاهدین خلق ایران در همان‌زمان این ترفند سخیف خمینی‌گونه را به‌سخره گرفت و طی اطلاعیه‌یی از رژیم آخوندی پرسید، اگر این ترفند رسوا واقعیت داشت، چه نیازی به‌تیرباران یک زندانی که به ۱۰‌سال زندان محکوم شده و ۳سال و اندی از آن‌را هم گذرانده است، بود؟! در ۳۰ فروردین ۱۳۵۴ وقتی که رژیم شاه بیژن جزنی و ۶تن از یارانش را همراه با مجاهدان خلق کاظم ذوالانوار و مصطفی جوان خوشدل تیرباران کرد، در مطبوعاتش اعلام کرد که آنها قصد فرار داشته‌اند. رژیم شیخ اما، نه فقط مجاهد خلق محمدرضا سعادتی را درحال سپری‌کردن محکومیتش تیرباران کرد، بلکه بعداً ادعا نمود که از مجاهدین هم قبل از اعدام تبری جسته است‌ !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر