دو روز بعد از شروع اعدامها، از صبح هشتم مرداد هیأت مرگ تو گوهردشت مستقر شد.
کشتار از همون اول صبح شروع شد؛ تا شب حلقآویز کردن. مثل آب خوردن کشتن.
حسن اشرفیان از پنجره مشرف به سولهیی اطراف محوطه بند ۳گوهردشت متوجه انتقال طناب به سوله و ترددات مشکوک پاسداران شده بود. بعد هم مسئول انتظامات زندان داود لشکری و تعدادی از پاسداران را دیدند که عرق ریزان در حال تردد به داخل سوله و پخش شیرینی بین پاسداران هستن. این سولهیی بود که سریع برای اعدامها راه انداخته بودن. روزهای بعد افراد را در محلی موسوم به حسینیه در انتهای بندها در دستههای 10نفره یا بیشتر حلقآویز میکردن.
اولین طنابرو جعفر هاشمی و یارانش (محسن فغفورمغربی، حمید ریاضی، رضا اربابی، غلامرضا، جابر...) بوسیدن. جعفر از زندانیان تبعیدی مشهد بود که ناصریان (آخوند مقیسهای) وحشیرو تو سلولهای انفرادی رام کرده بود. اون زمان که بیان اتهام _مجاهد_ گناه کبیره بود و به کار بردن این واژه صدها تازیانه داشت، به ناصریان گفت مزدور! من مجاهدم هیچ غلطی نمیتونی بکنی. اگه جرأت داری پاتو از حریمت درازتر کن تا نشونت بدم.
یه نفر از بند مارکسیستها که روز هشتم مرداد از پنجره مشرف به هواخواری شاهد انتقال بچههای مشهد برای اعدام بود گفت: اونارو از پنجره دیدیم. همشون لباسهای نوشونو پوشیده بودن، وقتی وارد هواخوری شدن رفتن دم شیرآبِ گوشه حیاط، اول یه کم با هم آب بازی و شوخی کردن، بعد همونجا وضو گرفتن و نماز جماعت خوندن. وقتی هم پاسدارا اومدن ببرنشون، زدنشون کنار، خودشون با اشتیاق در بزرگ آهنیرو باز کردن و رفتن.
بعد از بچههای مشهد رفتن سراغ بند ملیکشها. کسانی که مدت محکومیتشون تموم شده بود و قرار بود آزاد بشن. هیچ کس باور نمیکرد روزی کسانی که مدت محکومیتشون تموم شده و دو ماه قبل به خانوادههاشون قول آزادیشونو داده بودن بیهیچ دلیل و بهانهیی اعدام بشن.
مهشید رزاقی بازیکن تیم هما که 5سال از پایان محکومیتش گذشته بود همین روز اعدام شد! مهشید معروف به حسین رزاقی محبوب جوونهای تجریش تهران بود که بهخاطر هواداری از مجاهدین سال 59دستگیر شد. چند ماه بعد حکمش تموم شد اما
کشتار از همون اول صبح شروع شد؛ تا شب حلقآویز کردن. مثل آب خوردن کشتن.
حسن اشرفیان از پنجره مشرف به سولهیی اطراف محوطه بند ۳گوهردشت متوجه انتقال طناب به سوله و ترددات مشکوک پاسداران شده بود. بعد هم مسئول انتظامات زندان داود لشکری و تعدادی از پاسداران را دیدند که عرق ریزان در حال تردد به داخل سوله و پخش شیرینی بین پاسداران هستن. این سولهیی بود که سریع برای اعدامها راه انداخته بودن. روزهای بعد افراد را در محلی موسوم به حسینیه در انتهای بندها در دستههای 10نفره یا بیشتر حلقآویز میکردن.
اولین طنابرو جعفر هاشمی و یارانش (محسن فغفورمغربی، حمید ریاضی، رضا اربابی، غلامرضا، جابر...) بوسیدن. جعفر از زندانیان تبعیدی مشهد بود که ناصریان (آخوند مقیسهای) وحشیرو تو سلولهای انفرادی رام کرده بود. اون زمان که بیان اتهام _مجاهد_ گناه کبیره بود و به کار بردن این واژه صدها تازیانه داشت، به ناصریان گفت مزدور! من مجاهدم هیچ غلطی نمیتونی بکنی. اگه جرأت داری پاتو از حریمت درازتر کن تا نشونت بدم.
یه نفر از بند مارکسیستها که روز هشتم مرداد از پنجره مشرف به هواخواری شاهد انتقال بچههای مشهد برای اعدام بود گفت: اونارو از پنجره دیدیم. همشون لباسهای نوشونو پوشیده بودن، وقتی وارد هواخوری شدن رفتن دم شیرآبِ گوشه حیاط، اول یه کم با هم آب بازی و شوخی کردن، بعد همونجا وضو گرفتن و نماز جماعت خوندن. وقتی هم پاسدارا اومدن ببرنشون، زدنشون کنار، خودشون با اشتیاق در بزرگ آهنیرو باز کردن و رفتن.
بعد از بچههای مشهد رفتن سراغ بند ملیکشها. کسانی که مدت محکومیتشون تموم شده بود و قرار بود آزاد بشن. هیچ کس باور نمیکرد روزی کسانی که مدت محکومیتشون تموم شده و دو ماه قبل به خانوادههاشون قول آزادیشونو داده بودن بیهیچ دلیل و بهانهیی اعدام بشن.
مهشید رزاقی بازیکن تیم هما که 5سال از پایان محکومیتش گذشته بود همین روز اعدام شد! مهشید معروف به حسین رزاقی محبوب جوونهای تجریش تهران بود که بهخاطر هواداری از مجاهدین سال 59دستگیر شد. چند ماه بعد حکمش تموم شد اما
بهخاطر محبوبیتش تو محل آزادش نکردن. دو سال بعد هم گفتن باید بری تو مسجد تجریش، سازمان مجاهدین رو محکوم کنی.
قتل عام - شروع كشتار در گوهردشت
بالاخره بعد از چند سال ملی کشی به خونوادهاش قول دادن آزادش کنن اما با اولین سری اعدامهای گوهردشت همون روز اول، وحشیانه کشتنش. کی باورش میشد! چند روز بعد، برادر کوچکترش احمد رزاقی هم تو اوین کشتن. خانواده رزاقی خبر اعدام مهشید رو به پدرش که ۵سال برای آزادیش روزشماری میکرد نگفتن و پدر که از درد دوری مهشید و داغ احمد بیمار شده بود و هر روز احول مهشید رو میپرسید وقتی بعد از ۴سال ـ بهطور اتفاقی ـ متوجه شد مهشید هم در جریان قتلعام حلقآویز کردن بلافاصله سکته کرد. بله! خمینی نه تنها احمد و مهشید که پدر هم زجرکش کرد و تقی رزاقی پدر داغدار و بیماری که ۴سال چشمش به در و منتظر بود بهمحض شنیدن خبر مهشید جان باخت.
همین روز بیش از 20نفر از بند فرعی 30نفره شماره 7 که به زندانیای دوبار دستگیری معروف بودن روونه قربانگاه تو سوله مرگ شدن. جواد ناظری، علی آذرش گرگانی، صادق کریمی، حسین شریفی، محمود میمنت، رضا ثابت رفتار، معبود سکوتی، اکبر مشهدی قاسم و علی اکبر ملا عبدالحسینی در شمار اعدام شدگان این روز بودند.
ادامه دارد...
بالاخره بعد از چند سال ملی کشی به خونوادهاش قول دادن آزادش کنن اما با اولین سری اعدامهای گوهردشت همون روز اول، وحشیانه کشتنش. کی باورش میشد! چند روز بعد، برادر کوچکترش احمد رزاقی هم تو اوین کشتن. خانواده رزاقی خبر اعدام مهشید رو به پدرش که ۵سال برای آزادیش روزشماری میکرد نگفتن و پدر که از درد دوری مهشید و داغ احمد بیمار شده بود و هر روز احول مهشید رو میپرسید وقتی بعد از ۴سال ـ بهطور اتفاقی ـ متوجه شد مهشید هم در جریان قتلعام حلقآویز کردن بلافاصله سکته کرد. بله! خمینی نه تنها احمد و مهشید که پدر هم زجرکش کرد و تقی رزاقی پدر داغدار و بیماری که ۴سال چشمش به در و منتظر بود بهمحض شنیدن خبر مهشید جان باخت.
همین روز بیش از 20نفر از بند فرعی 30نفره شماره 7 که به زندانیای دوبار دستگیری معروف بودن روونه قربانگاه تو سوله مرگ شدن. جواد ناظری، علی آذرش گرگانی، صادق کریمی، حسین شریفی، محمود میمنت، رضا ثابت رفتار، معبود سکوتی، اکبر مشهدی قاسم و علی اکبر ملا عبدالحسینی در شمار اعدام شدگان این روز بودند.
ادامه دارد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر