يك زخم، يك نگاه پر از اضطراب و ديگر هيچ
يك شهر، يك تكاپوي در التهاب و ديگر هيچ
!سهم من از مصاحبت چشمهاي سردرگم
يك صد سوال لك زده ي بي جواب و ديگر هيچ
وقتي كه جاده خوانده مرا از شما چه مي خواهم؟
جز يك رفيق يكدله و هم ركاب و ديگر هيچ
درگرگ و ميش حادثه وقتي ستاره مي كشتند
خون بود و شرم سر زدن آفتاب و ديگر هيچ
زندان تمام خاطره ي صبحگاهي اش اين بود
لبخند يك شهيد به روي طناب و ديگر هيچ
يك شهر، يك تكاپوي در التهاب و ديگر هيچ
!سهم من از مصاحبت چشمهاي سردرگم
يك صد سوال لك زده ي بي جواب و ديگر هيچ
وقتي كه جاده خوانده مرا از شما چه مي خواهم؟
جز يك رفيق يكدله و هم ركاب و ديگر هيچ
درگرگ و ميش حادثه وقتي ستاره مي كشتند
خون بود و شرم سر زدن آفتاب و ديگر هيچ
زندان تمام خاطره ي صبحگاهي اش اين بود
لبخند يك شهيد به روي طناب و ديگر هيچ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر