در ادامه جنگ و دعوای باندهای غارتگر آخوندی، بهتازگی رسانههای حکومتی ضمن تهیه یک گزارش تکاندهنده تصویری از زندگی فلاکتبار کپرنشینان جنوب استان کرمان تحت عنوان سفره خالی خالی خالی کپرنشینان کرمان در شب عید، گوشهیی دیگر از اختاپوس مرگ و تباهی حاکمیت ولایت سفیانی آخوندها را به تصویر کشیدهاند. تصاویر آنقدر دردناک و مشمئز کننده میباشد که در ضمیمه آن به طعنه قید شده است که تماشای این تصاویر به مسئولان دولتی توصیه نمیشود
خاطر نشان میشود که این اعترافهای تکاندهنده تنها گوشههایی ناچیز از درد و رنج بیکران مردم در میهن اشغال شده میباشد که در میان جنگ و دعوای باندهای فاسد و غارتگر آخوندی، بهاجبار در روزنامه حکومتی درز پیدا میکند.
-روزنامه حکومتی سلامت نیوز در توصیف وضعیت فلاکتبار کپرنشینان یکی از روستاهای فقر زده جنوب کرمان بهنام ماه مانک مینویسد: «خانهها» توی دره است. روی حاشیه مسطح پایین دامن کوه، ٧، ٨ کپر قوز کرده، مثل تاول، چسبیده به خاک خشک. کپرها، مثل صاحبهایش، مندرس. مجموع این کپرها، روستای «ماه مانَک» است؛ یکی از دهها روستای فقر زده جنوب کرمان. کپرها، هر کدام، ٤، ٥ متر از هم فاصله دارد. هر کپر، یک خانه. خانه که، یک نیمکره از جنس تن نخل، آلونکی با ارتفاع یک و نیم تا دومتر و مساحت١٢متر که در هر طرفش بنشینی و بچرخی، تابستان باشد، هوای «داغ» میریزد روی سرت و زمستان باشد، سوز سرد از روزنههای چوب و سَقف (برگهای نخل) به هم بافته شده میخزد و دور تنت چنبره میزند. کف کپر، خاک سفت با یک لا زیلوی سورمهای فرش شده، داخل کپرها سرد است و بوی نا و خاک میدهد.
پای گوشت و خیلی چیزهای سادهتر از گوشت به این روستا نمیرسد. تمام اهالی، با یارانه زندگی میکنند. چند رأس دام نحیف و رو به موت، تمام سرمایه خانوادههاست. روستا آب لولهکشی ندارد و زنهای روستا، برای شستن ظرف و لباس باید بروند کنار رودخانه پشت کوه. از آب همان رودخانه هم ظرفهایشان را پر میکنند برای خوردن و غذا پختن. روستا حمام ندارد و اهالی روستا، برای حمام میروند کنار همان رودخانه پشت کوه. روستا دستشویی ندارد و اهالی روستا برای قضای حاجت باید بروند... میروند پشت کوه، گوشه زمین را چال میکنند، زیر سقف آسمان.. بدون آنکه آبی برای شست و شو داشته باشند. اگر در طول روز، یا شب و دیر وقت، مریض بشوند و دردی بگیرند، هیچکس باخبر نمیشود. مگر اینکه خودشان را تا بالای جاده بکشند تا اگر ماشینی رد شد، آنها را به نزدیکترین خانه بهداشت روستایی برساند. نزدیکترین خانه بهداشت، ٢٥ کیلومتر دورتر است. نزدیکترین بیمارستان، ١٥٠ کیلومتر دورتر»
همین منبع در ادامه به یکی دیگر از روستاهای محروم دیگر، در این منطقه از میهن اشغال شده بهنام ”مارز ”پرداخته و آن را اینگونه توصیف مینماید: «مارز؛ دهستانی در ١٠٠ کیلومتری شهرستان قلعهگنج؛ جنوبیترین بخش استان کرمان که ٤٠ روستا دارد. روستاهایی که تعداد خانوارش از ١٠٠ و ١٥٠ و ٢٠٠ بیشتر نمیشود. مارز یعنی مرز. مرز سه استان؛ کرمان، هرمزگان، سیستان و بلوچستان. وارد محدوده جغرافیایی مارز که بشوی، وارد محدوده فقر شدهای. هر چه پیش بروی، به اوج و انتها نزدیکتر میشوی. اوج فقر، انتهای فراموشی. در مارز، ٦٥٠ خانوار (٣٢٠٠ نفر) ساکن هستند. مارز، از ماه مانک شروع میشود و با «کَلاهُن» به پایان میرسد. کلاهن، آیینه فقر کرمان است. روستایی که ٨ خانوار در آن ساکنند و با نور فانوس زندگی میکنند».
-روزنامه حکومتی ایرنا 28 دیماه 95 تحت عنوان من از قلعه فقر سخن میگویم در توصیف یکی دیگر از روستاهای محروم منطقه قلعه گنج در جنوب کرمان موسوم به ناهوگان بهنقل از کدخدای روستا (تنها فرد دیپلمه روستا) اینگونه اعتراف میکند: «اینجا ٢٤ خانوار - ١٥٠ نفر – زندگی میکنن که ٥ خانوار، بیسرپرستن و یک خانواده هم شناسنامه نداره. شغل اهالی، قبلاً دامداری و کشاورزی بود. تمام زمینهای اطراف، باغ مرکبات بود و مرتع سبز بود. روستا از ٢٣ سال قبل گرفتار خشکسالی شد و رودخونهها خشکید و نخلها از بیآبی سوخت. اگه هم بارونی بیاد، سیل میشه و رودخونه، زندگی مردم رو با خودش میبره. تنها درآمد مردم، یارانه است و فروش حصیر (حصیرهایی که بهعنوان زیرانداز استفاده میشود). برای حصیر هم، ١٠ نفر، ٢٠ نفر میرن دامنه کوه، ٤ روز، ٥ روز طول میکشه تا داز (نخل ایرانی) و پیش (برگ درخت خرما) پیدا کنن و با داس ببرن و بیارن. زن و بچه ٥ روز مینشینن و با همین گیاه، حصیر میبافن و هر حصیر رو ٤ هزار تومن میفروشن. قیمت یک کیسه ٤٠ کیلویی آرد ٥٠ هزار تومنه. توی کپرها رو نگاه کنی، نیم کیلو آرد نیست، سیبزمینی نیست، عدس نیست، نون و گوشت نیست. هیچ خونهای حموم و دستشویی نداره. همه زیر خط فقرن. همه سوءتغذیه دارن و گرسنه ان. خانوادههایی در این روستا هستن که شاید در روز، بیشتر از چند تا خرما برای خوردن نداشته باشن که اونم باید تصمیم بگیرن، اون چند تا خرما، ناهارشون بشه یا شام. از این روستا کسی دانشگاه نرفته. از اینجا تا نزدیکترین خانه بهداشت ٤ کیلومتر راهه که اورژانس و آمبولانس هم نداره. اگر مردم کارشون به بیمارستان بکشه، یا باید برن کهنوج (١٨٠ کیلومتر فاصله) یا جیرفت (٢٩٠ کیلومتر فاصله). پارسال یک بچهای رو عقرب زد و چون راه دور بود، بچه به دکتر نرسید و مرد»...
-سایت حکومتی موسوم به عصر ایران 28 دیماه 95 در توصیف یکی دیگر از این روستاهای محروم موسوم به راین قلعه این چنین مینویسد: «دیروز، یک کودک یک سال و ٧ ماهه در «رایِن قلعه» مرد. علت فوت؛ اسهال شدید. مادر کودک پول نداشت بچه را دکتر ببرد. نزدیکترین بیمارستان، ٢٠٠ کیلومتر دورتر از روستا بود. .. اینجا آب لولهکشی نداره. خونهها حموم نداره. شاید ١٠ تا خانواده حموم داشته باشن. مردم باید برن لب رودخونه، آب رو بریزن توی دیگ تا گرم بشه و اونجا کنار رودخونه خودشون رو بشورن».
همین منبع در ادامه بهنقل از بهورز حکومتی مستقر در روستا اضافه میکند: «پنج شنبه جمعهها، کنار رودخونه میبینی که داخل این حلب روغنها آب ریختن و بچههای کوچولو رو توی حلب میشورن. .. بیماریهای پوستی خیلی زیاده. سرماخوردگی و آنفلوآنزا خیلی زیاده. بیشتر خانوادهها لباس گرم ندارن. لباس گرمشون کجا بود؟ جورابشون کجا بود؟ کلاهشون کجا بود؟ مردم، درآمدی ندارن، .. بچههای این روستا خیلی روزا بدون صبحانه میرن مدرسه چون پول یارانه به تجملاتی مثل چای و عسل و پنیر نمیرسه. صبحانه کجا بود؟ یه تیکه نون خشک، اونم اگه بتونن، میدن دست بچه. همون، ناهار و صبحانهشه. خانوادههایی اینجا هستن که حتی برای شام شب هم چیزی ندارن. خانوادههایی هستن که زودتر از یک ماه، آردشون تموم میشه و پولی هم برای خریدن آرد ندارن و میرن این خونه و اون خونه برای یک کاسه آرد. همسایه مگه چند بار میتونه کمک کنه؟ وقتی آرد ندارن، یعنی نون خالی، نون خشک هم نمیتونن بخورن. اغلب بچهها با دمپایی پلاستیکی میرن مدرسه، چون خانواده نمیتونه برای بچه کفش بخره. شاید سالی یک بار گوشت گیر این مردم نمیاد. اینجا غذای خیلی خیلی خوب، کشک و پیاز داغه. خیلی خانوادهها همین رو هم ندارن که بخورن و شب، گرسنه میخوابن. ...»
-سایت حکومتی موسوم به رویداد 24 در توصیف زندگی فلاکتبار روستاییان نمگاز در جنوب استان کرمان بهنقل از یکی از ایادی رژیم این چنین اعتراف میکند: «دکتر ماهی یک بار میاد. اونم اگه بهداشت مجبورش کنه. اگه مریض بشیم باید بریم راین قلعه. چند وقت پیش بچه مو عقرب خورد (عقرب نیش زد) ماشین دربست گرفتیم، تا رسیدیم قلعهگنج، بچه سه ساله کف بالا میآورد. هوا که گرم بشه، اینجا پر از عقرب و ماره.» مردهای نمگاز بیکارند. اگر کسی توانسته، آشنایی جور کرده و راهی بندر (بندرعباس) شده برای کارگری در اسکله. سه ماه، ٤ ماه باربری، یک میلیون تومان مزد، دوباره بیکاری تا وقتی یک کشتی چینی یا اوکراینی در بندر لنگر بیندازد. پسربچهها که فقر را بهتر از الفبای فارسی میشناسند، با قدرشناسی کودکانهای که در بازتاب مردمکهایشان مصور میشود، آرزوهایشان را به آینده نمگاز گره میزنند.
وقتی هوای نمگاز خیلی سرد میشه، ماشینی هم نمیاد که آذوقه بیاره. اونوقت اینجا آرد تموم میشه. سیبزمینی هم تموم میشه. آب رودخونه هم یخ میزنه. گرسنگی برای ما، خاطره نیست. ما همیشه گرسنهایم. ولی گرسنگی توی سرما خیلی سختتره. خونهها سرده، شکما خالیه، همه روستا اینطوریه، همه مون مثل هم».
-روزنامه حکومتی ایلنا 28آذرماه 95 در گزارشی تحت عنوان اینجا آب طعم بدبختی و مرگ میدهد بهنقل از اهالی فقر زده روستاهای جنوب کرمان این چنین مینویسد: «باید ماهی ۹۰ هزار تومان قسط بدم که نمیتونم. حالا هر روز از بنیاد مسکن تماس میگیرن و تهدید میکنن که یا قسط رو بدین یا یارانهتون رو قطع میکنیم. ما به بنیاد مسکن گفتیم؛ بدون یارانه از گرسنگی میمیریم. ما خونه نمیخواستیم تو همین کپرا زندگی میکردیم. حالا نه خونه درستی داریم و نه کپر. کپرهامون رو جمع کردیم و فقط تعدادی از کپرهای دیوار گلی باقی موندن که خیلی سردند.»
این گوشهیی ناچیز از نتیجه عملکرد نزدیک به 40سال حاکمیت فساد و چپاول آخوندهاست که به راستی حرث و نسل این میهن بزرگ را به نابودی کشاندند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر