دوشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۹۶

فلسفه شعائر- قسمت اول: قدمت شعائر/ قسمت دوم: رابطه شعائر با جهان‌بینی

مقدمهبحث فلسفه شعائر، در رمضان 1358 توسط سردار شهید خلق موسی خیابانی، طی 6 شب در دانشگاه تهران برگزار شد. سپس، آن سخنرانی از گفتار به نوشتار تبدیل شده، در کتابی با همان نام «فلسفه شعائر». منتشر شد. در این مجموعه، متن پیاده شده این بحث از نظرتان می‌گذرد
بسم الله ارحمن الرحیم
«ومن یعظّم شعائر اللّه فإنّها من تقوی القلوب»
و هر کس که شعائر خدا را گرامی بدارد، این نشانه تقوای دل‌ها است
خواهران و برادران گرامی، پیش از هر چیز به حضورتان سلام عرض می‌کنم و امیدوارم که همه‌مان بتوانیم این ماه را، با توفیق و به مبارکی به پایان برسانیم
... 
بحث شعائر یکی از مباحثی است که ما در درون سازمان، آن را به اعضای سازمان آموزش می‌دهیم. یعنی کلیه اعضای سازمان این بحث را آموزش می‌بینند و اصطلاحاً و به اختصار به بحث «شعائر» معروف شده است. اگر بخواهیم برایش اسم کاملی بگذاریم، بایستی بگوئیم: «فلسفه شعائر مذهبی». همان‌طور که از عنوان بحث پیداست منظور از آن این است که این شعائر مذهبی که ما آن را به‌جا می‌آوریم چه فلسفه‌ای دارد؟ برای چیست؟ و چه مسائلی را از ما حل می‌کند؟ البته بعداً عرض خواهم کرد که منظور از شعائر مذهبی چیست. یعنی ما به چه چیزی «شعائر مذهبی» اطلاق می‌کنیم.
بهتر است اول موضوعات و برنامه صحبت را برایتان بگویم، یعنی این‌که در این بحث ما از چه مطالبی صحبت خواهیم کرد. البته خطوط کلی بحث را عنوان می‌کنم، تا بیشتر ذهنتان در جهت مطالب که مطرح خواهد شد آماده کند
در ابتدا مختصری درباره ضرورت این بحث صحبت خواهیم کرد
به دنبال آن صحبت مختصری خواهیم داشت درباره «تبیین جهان»، یا پاسخ به «مسأله وجود» از دیدگاه توحید. به‌طور خلاصه اشاره به این‌که «مسأله تکامل» و «مسأله وجود» از دیدگاه ما چگونه تفسیر و تبیین می‌شود؟ 
سپس بحث کوتاهی خواهیم داشت پیرامون مسأله «انسان»
آنگاه بعد به‌طور مشخص به مسأله «شعائر» می‌پردازیم. یعنی مسأله شعائر را در رابطه با مسأله انسان مورد بحث قرار خواهیم داد
:بحث شعائر را از 2 جنبه بررسی خواهیم کرد
از نظر انسان شناسی، بعنی ضرورت شعائر در رابطه با ویژگیهای عالی انسان
از نظر کارکردهای اجتماعی
در آخرین قسمت هم بحثی خواهیم داشت در مورد نماز و روزه، به‌عنوان مصادیقی بسیار مشخص و مهم از شعائر مذهبی، در تفکر و مکتب اسلام. این خطوط کلی بحث
اما ضرورت بحث: یعنی این‌که این بحث به چه دردی می‌خورد؟ چه فایده‌ای برایمان دارد؟ چرا این همه وقتمان را صرف آن می‌کنیم؟ خواه در درون سازمان، خواه در جاهای دیگر
اول این‌که همه ما که اینجا هستیم به یک سری شعائر ملزم بوده و به آن عمل می‌کنیم. که این‌ها شعائر مذهبی هستند، یعنی ما به اقتضای ایمان مذهبی‌مان، به اقتضای اعتقادات مذهبی‌مان، به این شعائر عمل می‌کنیم. کارهای هستند که در محیط ما معمول هستند. مثلاً در محیطی که ما در آن به دنیا آمدیم، تربیت شدیم و با آن خو گرفتیم، این مراسم جاری بوده است. از این‌رو، ما هم همانند پدران و مادرانمان آنها را به‌جا می‌آوریم. ما در خانواده‌های مذهبی و معتقد به مبانی و اعتقادات اسلامی به دنیا آمده‌ایم که در بیشتر این خانواده‌ها به آداب و شعائر مذهبی توجه می‌شود. ما در این محیط‌ها تربیت شده‌ایم. کم و بیش آگاهی‌هایی کسب کرده‌ایم. نماز خوانده و روزه گرفته‌ایم. اما این کافی نیست. زیرا اولاً باید توجه داشته باشیم که از وضع و برقراری این شعائر، یک سری آثار و نتایج مورد نظر بوده است. یعنی واضع مکتب، وقتی این شعائر را وضع کرده منظوری داشته است. به عبارت دیگر این‌ها باید اثراتی داشته باشند، یعنی آثاری بر آنها مترتب باشد. این آثار وقتی می‌تواند ظاهر شود و ما وقتی می‌توانیم از این آثار برخوردار شویم، که نسبت به فلسفه این شعائری که انجام می‌دهیم آگاه شویم
اگر ما هر کاری را که انجام می‌دهیم از جمله شعائر، به فلسفه آن آگاه نباشیم، طبعاً از نتایج آن به‌طور کامل برخوردار نخواهیم شد. پس در ابتدا به‌خاطر برخورداری از آثار و نتایج شعائر، لازم است که به فلسفه آن آگاه شویم. دوم، برای این‌که اعتقاداتمان مبانی استوار و محکمی داشته باشد، یا به‌خاطر استحکام در اعتقادات و مواضع ایدئولوژیکی خودمان، باید به عناصر تشکیل دهنده این ایدئولوژی و به فلسفه آنها آشنا شویم. شاید همه مردم احتیاج زیادی نداشته باشند که نسبت به اعتقاداتشان و نسبت به فلسفه اعمالشان آگاهی‌های عمیقی کسب کنند
اما روز به روز اوضاع تغییر می‌کند، انسان و جامعه پیشرفت می‌کنند. روز به روز مسائلی مطرح می‌شود که ضرورت آگاهی را بالا می‌برد. فرض کنید مثلاً اگر یک سده پیش، صد سال پیش، افراد کمتر در معرض تزلزل و تردید اعتقادی قرار داشتند، الآن این موارد خیلی زیاد است، چرا؟ چون جامعه پیشرفت کرده. برای این‌که اعتقادات، ایدئولوژی‌ها و مکاتب فکری زیادی به وجود آمده و شکل گرفته است. ارتباطات بسیار گسترده شده، رسانه‌ها، رادیو، تلویزیون، کتاب و مطبوعات تا حدود زیادی افراد را در جریان مسائل قرار می‌دهند. به عبارتی می‌توانیم بگویم یک نوع «تهاجم ایدئولوژیک» وجود دارد که افراد در معرضشان قرار می‌گیرند
شاید شما هم با موارد و نمونه‌هایی برخورد کرده باشید، که مثلاً ایراد می‌گیرند برای چه شما نماز می‌خوانید؟ این نماز یعنی چه؟ بلند می‌شوید، می‌ایستید، راست می‌شوید، خم می‌شوید، یک چیزهای می‌گویید، خوب این‌ها به چه درد می‌خورد؟ این یک چیز ایده‌آلیستی است. به هر حال از این موارد پیش می‌آید. البته لزومی ندارد که یک نفر حتماً این مطلب را به شما بگوید. شاید شما آن را توی کتاب‌ها بخوانید. کتاب‌هایی هستند که در دسترس همه قرار دارند، که اعتقادات خاص و ویژه‌یی را تبلیغ می‌کنند. در این دنیا، هر دسته‌ای، هر گروهی، هر مکتبی خودش را تبلیغ می‌کند. می‌خواهد خودش را پیش ببرد. این امر به‌ویژه در محیط‌های روشنفکری و برای عناصر روشنفکر، بسیار محسوس است. این‌ها بیشتر در معرض این تهاجمات، ولو تهاجمات خاموش قرار دارند. البته خود انسان هم در جریان رشد فکریش، خودش را مورد پرسش قرار می‌دهد. اعمال خودش را مورد سؤال قرار می‌دهد که من چرا این کار را می‌کنم؟ چه علتی دارد؟ اصلاً تا کنون چرا این کار را می‌کردم؟ به کدام علت؟ یعنی با رشد فکری، با پیشرفت دانش و آگاهی، انسان خودش هم، خودش را مورد پرسش قرار می‌دهد. به‌ویژه که عصر ما، چنانکه می‌گویند عصر کبیر آگاهی است. دانش پیشرفت کرده، وسائل ارتباط جمعی پیشرفت کرده‌اند. همه این‌ها باعث می‌شود که ما خواه از جانب خودمان و خواه از جانب دیگران در معرض این قبیل پرسش‌ها قرار بگیریم
از این مجرا، یعنی از مجرای شعائر، شاید حتی پایه‌های اعتقادات ما مورد تردید قرار بگیرد. یعنی وقتی ما پاسخی برای این‌که چرا این شعائر را به جا می‌آوریم، نداشته باشیم، اساس اعتقاداتمان را هم مورد تردید قرار می‌دهیم. برای نمونه، ما به خدا اعتقاد داریم. به قیامت اعتقاد داریم، بر اساس این اعتقادات است که ما نماز می‌خوانیم، روزه می‌گیریم. وقتی پاسخ قانع کننده‌ای برای نماز یا روزه‌مان نداشته باشیم، خودبخود آن مبانی اعتقادی هم مورد شک قرار خواهد گرفت که نکند آنها هم بی‌دلیل باشد! نکند آنها هم یک سری باورهای ایده‌آلیستی است و هیچ مبنای عینی و واقعی در جهان ندارد. بدین ترتیب در آنجا متزلزل می‌شویم و این باعث می‌شود که در نهایت مبانی اعتقادی خود را از دست بدهیم. حالا این‌که چه چیزی جای آن را بگیرد معلوم نیست. یا اصلاً چیزی جایگزین اعتقادات قبلی‌مان بشود یا نه؟ یا این‌که به‌طور کلی چه تأثیری روی ما داشته باشد؟ خوب این‌ها مجموعه دلایلی است که ایجاب می‌کند، ما به فلسفه شعائر آگاه شویم، تا هم از آثار و نتایج این شعائر برخوردار گردیم و هم این‌که در سیستم اعتقادی خودمان راسخ‌تر گردیم. این ضرورت بحث است. این دلایل ایجاب می‌کند که ما این بحث را داشته باشیم
اما نکته دیگر این‌که شعائر صرفاً به پیروان مکتب اسلام اختصاص ندارد. همان‌طوریکه عرض کردم، تمام ادیان شعائری برای خودشان داشته و دارند. حتی اشاره کردم مکاتب غیردینی هم یک سری آداب و رسوم، که همان کارکرد شعائر را دارد وضع می‌کنند. همین‌طور شعائر مذهبی پیشینه طولانی در تاریخ انسان دارد. در واقع می‌توانیم بگوییم قدمت شعائر، به قدمت انسان است. یعنی ما وقتی تاریخ انسان را مطالعه می‌کنیم، از همان ابتدا که با انسان، یا به‌اصطلاح انسان امروزی، با انسان متفکر 
سر و کار داریم، با شعائر نیز برخورد می‌کنیم. البته می‌دانید که مضمون کلی شعائر همان «مسأله پرستش» است

قسمت دوم: رابطه شعائر با جهان‌بینی
:سردار شهید خلق، موسی خیابانی
... در اکتشافات باستان شناسی روشن شده که حتی انسانهایی که پیشتر از انسان متفکر امروزی می‌زیسته‌اند، از پرستش فارغ نبوده‌اند (البته در اشکال خاص خودشان)، این پرستش در قالب یک سری شعائر و یک سری آداب و مراسم به‌عمل می‌آمد. وقتی انسان به مسأله‌ای با این سابقه تاریخی برخورد می‌کند، ناچار درصدد بر می‌آید که آن را تجزیه و تحلیل کند، آن را تبیین کند و علت آن را کشف نماید. که چرا انسان در تمام دوران تاریخ خود چیزی به نام پرستش و چیزی به نام شعائر داشته است. با این مسأله برخورد هم شده، برخوردهای متفاوت. از زوایای مختلفی به مسأله نگاه شده که چرا انسان همیشه، پرستش و شعائری داشته است، پاسخ‌های مختلفی هم به آن داده‌اند
برای نمونه، یکی از پاسخ‌ها این است که پرستش یا شعائر ناشی از ترس و جهل بشر است. یعنی انسان به‌ویژه انسان دوران باستان، چون دانش و آگاهی‌اش خیلی محدود بوده، چون نسبت به پدیده‌های طبیعت و اموری که در اطرافش روی می‌داده علم و آگاهی نداشته، از این رو در برابر آنها احساس ضعف و ترس نموده و از روی ترس و برای فرونشاندن خشم خدایانی که به‌زعم او چنین وضعیتی را ایجاد می‌کنند، به یک سری موهومات متوسل گردیده است. برای نمونه، روشن نبودن علت پدیده‌هایی مثل رعد و برق، زلزله، قحطی و کلاً رویدادها و پدیده‌هایی که وجود داشت؛ پدیده‌هایی که انسان به علل وجودی آنها آگاه نبود. امروز برای ما روشن است که مثلاً علت وقوع زلزله یا رعد و برق چیست. اما برای انسانهای باستان روشن نبود. این جهل و ترس باعث می‌شد که انسان چنین تصور کند، که مثلاً قوای مافوق مشهودات وجود دارند، ارواحی وجود دارند، خدایانی وجود دارند که علت این حوادث و رویدادها هستند. انسان برای این‌که از این خطرات و از این تهدیدات ایمن شود به آن خدایان، به آن نیروها، به آن ارواح پناه می‌برد، آنها را پرستش می‌کردد، از آنها می‌خواستند که به او رحم کنند
این در تاریخ موجب پرستش شد. این یک نظرگاه هست که بعداً هم باز به آن اشاره می‌کنیم. به هر حال برخوردهای مختلفی شده و تفسیرهای متفاوتی به‌عمل آمده است. حتی از طرف آنهایی که معتقد به اصول و مبانی ادیان هستند، حتی در بین آنهایی که مسلمان هستند، وقتی می‌آیند مسأله را تفسیر بکنند، یعنی فلسفه این شعائر را بیان بکنند، نظرات مختلفی ارائه می‌دهند. برای نمونه در مورد روزه می‌گویند، به‌خاطر بعضی فواید بهداشتی وضع شده؛ یا برخی تعبیرهای ریاضت‌کشانه از مسأله شعائر یا مسأله روزه به‌عمل می‌آورند. همین طور درباره نماز. ولی این‌ها کافی نیست یا اصلاً درست نیست، یا در این بررسیها صرفاً یک سری آثار و فواید فرعی و جنبی مورد توجه قرار گرفته و اصل مسأله نادیده گرفته شده است. ما باید در درجه اول به‌دنبال اصل مسأله باشیم
خوب، حالا ما شعائر را چگونه باید «تبیین» کنیم. از نظر ما فلسفه شعائر چیست؟ برای این‌که به این مسأله پاسخ دهیم بایستی مسأله شعائر را در رابطه با انسان و ویژگیهایش بررسی نمایم. یعنی مقدمتاً باید انسان را بشناسیم. چون شعائر مظهری از حیات ویژه انسان است. یعنی این انسانها بودند که به یک سری آداب و رسوم که مضمون آن پرستش بوده متوسل شده‌اند. حالا پرستش چی، به آن کاری ندارم و فعلاً به این هم کاری ندارم که این شعائر تا چه اندازه شعائر اصیل، درست و واقعی بوده و تا چه اندازه انحرافی، غلط و نادرست. ولی به هر حال یک واقعیتی بوده و هست، که آن هم عبارت است از شعائر و مضمون آن یعنی پرستش
برای نمونه ما ندیده‌ایم که حیوانات هم در قالب یک سری آداب و رسوم خاص به پرستش معبودها و خدایان بپردازند. البته آنها هم تسبیح دارند ولی به‌معنای خاص خودش؛ اما نه در شکل آگاهانه. این مسأله فقط در رابطه با انسان مطرح است. بنابراین برای پاسخ به مسأله شعائر، ما باید انسان را بشناسیم، و به مسأله انسان پاسخ بدهیم. اما پاسخی که به مسأله انسان می‌دهیم در نهایت مربوط می‌شود به پاسخی که کلاً به مسأله وجود می‌دهیم. (بعداً توضیح خواهم داد که منظورم از مسأله وجود چیست) پاسخی که ما به مسأله وجود می‌دهیم، یعنی تبیینی که از کل جهان به‌عمل می‌آوریم. یعنی این‌که جهان را چطور تفسیر می‌کنیم؟ چطور می‌بینم؟ این خودش جوابی را که به مسأله انسان می‌دهیم تعیین می‌کند. همچنین تعیین می‌کند جوابی را که ما به مسأله شعائر می‌دهیم. مسأله وجود و پاسخ آن یعنی تبیین جهان، در واقع اصل و اساس برخوردهای هر مکتب فکری با کلیه مسائل است؛ یعنی بسته به این‌که ما چه جوابی به این مسأله بدهیم، جواب‌های ما به مسائل دیگر هم مشخص می‌شود
فرض کنید اگر مثلاً ما اعتقاد به خدا داشته باشیم، تبیینی که از انسان می‌کنیم متفاوت است با زمانی که به خدا اعتقاد نداشته باشیم. برای نمونه، وقتی جهان را هدفدار تبیین کنیم و این‌که از ابتدا تا انتها سمت و سویی دارد، این تبیین فرق می‌کند با زمانیکه جهان را ماده گرایانه (ماتریالیستی) تفسیر کنیم. یعنی تا وقتی اعتقادمان بر این باشد که به‌اصطلاح «وجود = ماده» طبعاً برخوردمان با مسائل مختلف، تبیین‌مان از مسائل مختلف، از جمله مسأله انسان یا مسأله جامعه و تاریخ متفاوت است با زمانیکه معتقد باشیم که فرمول ماتریالیستی «وجود = ماده» پاسخ درست مسأله نیست
خوب، هر مکتبی، هر سیستم اعتقادی، اول باید به مسأله وجود پاسخ بدهد و این کار را هم معمولاً می‌کند. بعد که به این مسأله پاسخ داد، بر این اساس و از این زاویه بقیه مسائل را نگاه می‌کند، یعنی یک عینک به چشمش می‌زند و از پشت آن عینک بقیه مسائل را می‌بیند و همه آنها را توضیح می‌دهد. مسائل کوچک و بزرگ، جزیی و کلی و
مکتب ما هم یک مکتب جامع و کاملی است. یک سیستم اعتقادی کامل. برخی مکاتب هستند که یک سیستم جامع اعتقادی نیستند؛ البته این‌ها را هم می‌توان مکتب گفت، اما نه به‌معنای کامل و دقیق آن. مثلاً می‌گویند مکتب هنری، که منظور از آن یک مکتب به‌عنوان یک مجموعه کامل اعتقادی نیست. البته این‌ها هم در جوهر خود متضمن یک چنین تبییناتی هستند، ولی ممکن است بارز نباشند
اساساً هر بررسی که ما از مسأله مشخصی به‌عمل می‌آوریم و هر پاسخی که به آن می‌دهیم، خواهی نخواهی یک تبیین فلسفی دارد. یعنی این‌که در عمق خود و در تحلیل نهایی، متضمن پاسخی به مسأله وجود هم هست، که ممکن است ما به آن آگاهی نداشته باشیم. خیلی از کارهایی که ما انجام می‌دهیم با اعتقادات اصیل توحیدی‌مان منافات دارند، ولی ما به این امر واقف نیستیم. ظاهراً فکر می‌کنیم که این کار در مسیر اعتقادیمان قرار دارد، ولی در حقیقت اینطور نیست. ولی به هر حال یک مکتب جامع و کامل، یک سیستم اعتقادی کامل، آن است که کلیه مسائل اساسی را که انسان در برخورد با جهان، تاریخ و در برخورد خودش با آنها مواجه است، به‌طور کامل توضیح دهد
ادیان الهی به‌طور عام و اسلام به‌طور خاص، سیستم‌های اعتقادی کامل هستند و البته همان‌طور که قبلاً هم گفتم، ادیان، قدیمی‌ترین سیستم‌های اعتقادی هستند؛ سیستم‌های اعتقادی که در عین‌حال جامع و همه‌جانبه هم هستند. ما با مکاتب فکری و بشری، بیشتر در عصر آگاهی انسانها در سده‌های 18-19-20، بعد از رنسانس در اروپا، سر و کار پیدا می‌کنیم؛ در حالیکه در گذشته ادیان به‌عنوان سیستم‌های جامع و کامل اعتقادی وجود داشته‌اند
در چهارچوب اعتقادات اسلامی، شعائر هم تفسیر و توضیح خاص خودش را دارد. این توضیح در اینجا بر اساس پاسخی که به مسأله وجود می‌دهیم، یا بر اساس تبیینی که از جهان به‌عمل می‌آوریم، معنی پیدا می‌کند. به‌طوریکه اگر ما در چهارچوب دیگری مسأله شعائر را بررسی کنیم، به هیچ‌وجه به چنین جواب‌هایی نخواهیم رسید. چرا؟ چون آنجا مبانی و اصول اساسی فرق می‌کند. یعنی یک چهارچوبی هست که دارای یک سری عناصری است، یعنی یک سری چیزها در درون این چهارچوب می‌گنجد. اگر ما برخی از این چیزها را برداریم و توی یک چهارچوب دیگر ببریم، طبعاً این عناصر در چهارچوب جدید معنا و مفهوم نخواهند داشت. زیرا چهارچوب تازه نمی‌تواند این مسائل را توضیح داده و تبیین و تفسیر نماید
مثلاً وحی را در نظر بگیرید: ما مسأله وحی را نمی‌توانیم در چهارچوب تفکر ماده‌گرایانه توجیه و تفسیر کنیم. اصلاً معنی ندارد. در این چهارچوب مسأله وحی جواب ندارد. طبعاً چیزی جز اوهام و تخیلات ایده‌آلیستی نمی‌باشد. آن چهارچوب نمی‌تواند مسأله وحی را در خودش بپذیرد. ولی در چهارچوب اعتقادات ادیان الهی، نه تنها پذیرفته می‌شود، بلکه یکی از اصول اعتقادی آنهاست. یعنی اعتقاد به هدایت از طریق انبیاء، که طبعاً در این چهارچوب توضیح و تفسیر خاص خودش را هم دارد. بنابراین برای این‌که بتوانیم مسأله شعائر را در چهارچوب اعتقادات توحیدی اسلام اصیل بررسی کنیم، اول باید ببینیم که اسلام چه تبیینی از کل جهان به‌عمل می‌آورد. یعنی این‌که چه پاسخی به مسأله وجود می‌دهد و انسان را چگونه تبیین می‌کند؟ بعد از این، مسأله شعائر را در رابطه با انسان پیگیری می‌کنیم. البته بحث تبیین جهان که در آموزش‌های سازمان به نام بحث «وجود» مشهور است، خودش یک بحث اساسی و مفصل است. شاید بتوان 2-3 جلد کتاب درباره آن نوشت. بنابراین صحبت در این مورد، احتیاج به فرصت دیگری دارد. طبعاً با این فرصت کم، نمی‌شود اصلاً این مطلب را باز کرد. اگر در آینده فرصتهایی پیش بیاید، انشاءالله شاید بتوانیم این را هم مورد بحث قرار بدهیم. بنابراین من فقط در اینجا به کلیاتی اشاره خواهم کرد و یک سری خطوط کلی را در مسأله تبیین جهان مطرح خواهم نمود که بعداً مورد استفاده ما در بحث انسان و شعائر هم قرار خواهد گرفت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر