رژیم در محاصره
اخیراً شاهدیم که تحریمهای جدید علیه رژیم در کنگره آمریکا به تصویب رسید و با امضای رئیسجمهور آن کشور به قانون تبدیل شد. این تحریمها به خاطر فعالیتهای موشکی، دخالت در کشورهای منطقه و نقض حقوقبشر در ایران، علیه دستاندرکاران آنها اعمال خواهد شد. بر اساس این تحریمها «سپاه جهل و جنایت» بهعنوان نقطهٔ اتکای خامنهای در زیر ضرب جامعه بینالمللی قرار خواهد گرفت.
اقتصاد ایران تا میزان زیادی در کنترل سپاه قرار دارد، تحریمها موجب میشود تا دست سپاه در تاراج اموال عمومی بستهتر شود. بهخصوص آنکه باید در نظر داشته باشیم که سپاه منابع درآمدیاش را برای گسترش تروریسم در منطقه مورداستفاده قرار میدهد.
تحریمها و محاصره بینالمللی که علیه رژیم در حال شکلگیری است بازتاب خود را در ضعف و انشقاق بیشتر بین باندهای متخاصم آن نشان میدهد. کما اینکه براثر همین شکستها در چند ماه گذشته میبینیم که باندها و دستجات مختلف رژیم تا چه میزان دست یکدیگر را در چپاولگری رو کردند.
به همین خاطر الان دیگر بسیاری از ناظرانی که چشم به تغییر از درون این رژیم داشتند هم به این باور رسیدهاند که رژیم در شرایط اضمحلال و فروپاشی قرارگرفته است.
در آخرین گردهمایی بزرگ مقاومت ایران در پاریس، همه سخنرانان که از برجستهترین شخصیتهای بینالمللی بودند بر همین ضعف رژیم و ضرورت سرنگونی آن انگشت گذاشتند. در آن مراسم یکی از سخنرانها گفت اوضاع به گونهایست که میتوانیم شاهد باشیم رژیم به چهلسالگی نرسد.
مفر! نجات
در گردآب بحرانهایی که این رژیم را محاصره کرده، تنها مفر نجات خود را در ضربه زدن به آلترناتیو خود مییابد. به همین دلیل میبینیم که به صورتی دیوانهوار هر توطئهای علیه مجاهدین، انجام میدهد. بهخصوص، مجاهدین مستقر در آلبانی را هدف قرار داده است زیرا در حضور آنها مرگ محتوم خود را میبیند. پیشازاین رژیم برنامهریزی کرده بود که همه مجاهدین را که در لیبرتی مستقر بودند را یا کشتار یا وادار به تسلیم کند، برای همین بارها به آنجا موشک شلیک کرد و افرادی را تحت عنوان خانواده به پشت تی والهای لیبرتی برد تا در یک جنگ روانی مجاهدین را تحتفشار قرار دهد اما توطئههایش در هم شکست و راه بهجایی نبرد و مجاهدین سرفرازانه حلقه محاصرهاش را در هم شکستند.
من سوژه جنگم
من، مثل همه مجاهدین، یکی از این سوژههای جنگ روانی رژیم علیه مقاومت هستم. یادم هست زمانی که اتحادیه اروپا بعد از مدتها جنگ حقوقی، شکست خورد و سازمان را از لیست آخوندساخته گروههای تروریستیاش خارج کرد، رژیم، افرادی را به اسم خانواده ما به جلوی سفارت انگلیس برده بود تا درخواست کنند که فرزندانشان! را در لیست تروریستی نگهدارند تا مبادا زمینه سیاسی کشتار آنها از دستش برود!!!
مدتی بعد ناگهان با نامهای از طرف خواهرم مواجه شدم که در آن نوشته بود: «میخواهم به ارتش آزادی و مجاهدین بپیوندم». تعجب کردم، آخر او که طرفدار خامنهای ملعون بود و میخواست بسیجی بشود، حالا چه شده که میخواهد جبهه عوض کند؟
زمانی که در لیبرتی بودیم یکبار با این مواجه شدم که از پشت تیوالها اسم مرا هم صدا میزنند و میگفتند: «فرار کن وگرنه اینجا را هم مثل اشرف به خاک و خون میکشیم»! در آن جمع، همان ناخواهری هم بود که مرا که مدعی بود برادرش هستم، به خامنهای فروخته بود.
سرکردگان اینها که صحنهگردانان پشت پرده هستند، گوئی فراموش کردهاند با چه کسی طرف هستند؟ این مجاهد خلق است که در برابر آنها ایستاده است. بهتر است این را در کلههای پوکشان فروکنند که ما عهد بستهایم تا روز سرنگونی ولایتفقیه در ایران، یکلحظه آرام و قرار نداشته باشیم و هیهات که تن به ننگ تسلیم به نظام سفیانی او بدهیم.
وقتی به آلبانی آمدم. دیدم که آن ناخواهری، عکس مادر پیرم را در سایت «انجمن نجات وزارت اطلاعات» علم کرده است و خطاب به من نوشته است که «بیا مادرت چشمبهراه است» او «روزانه دارد گریه میکند» و «چشمش به تلفنه که زنگ بزنی» و برای آنکه قصدش را کاملاً آشکار کند نوشته بود: «از زندان آلبانی مجاهدین بیا بیرون»!
زمانی که سال ۱۳۸۰ برای پیوستن به سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران از کشور خارج شدم، مادرم پیر و از ناراحتی اعصاب رنج میبرد، اما من هم میبایست مثل همه افرادی که پیش از من و بعد از من گام در مسیر مبارزه میگذارند و خواهند گذاشت، انتخاب میکردم که «مادر یا میهن؟» و من آزادی میهن را انتخاب کرد. اکنون بعد از ۱۶ سال، لیلا قاسمی، به فرموده وزارت آدمکشان، مادر پیرم را در جلوی دوربین عکسی قرار داده است تا با تحریک عواطف من، من را از مبارزه دور کند اما هیهات که یکلحظه از مسیر رفته بازگردم.
لعنت بر خامنهای که هیچوقت به فکر هیچ خانوادهای نبوده است و با به خاک سیاه نشاندن و عزادار کردن میلیونها خانواده باعث ویرانی کشور و فقر گسترده مردمم شده است حالا که مرگ را به چشم دیده «قرآن بر سر نیزه» می کند و با دجالیت میخواهد با به بازی گرفتن خانوادههای مجاهدین، خودش را از گرداب سرنگونی نجات دهد!
صبا خواهر من است
لیلا قاسمی و هرکس دیگری که در «انجمن نجات وزارت اطلاعات» که خیمه یزید در زمانه ماست، علیه آرمان آزادی مردم ایران به تکرار یاوههای خامنهای بپردازد و به ظلم و ستم او صحه بگذارد، نسبتی با من ندارد. من از هرکس که تن به ننگ حاضر شدن زیر بیرق دشمنان خدا و مردم ایران بدهد، حتی اگر برایم عزیزترین هم بوده باشد، تبری میجویم. خواهر واقعی من صبا هفتبرادران است که در ۱۹ فروردین ۹۰ هنگامیکه براثر جراحت ناشی از شلیک مستقیم نیروهای مزدور خامنهای دیگر رمقی در جان او باقی نمانده بود، تمام قوتش را جمع کرد تا فقط بگوید «تا آخرش ایستادهایم.» او خواهر عقیدتی و آرمانی من است. او که با شهادتش انسان بودن را و آزاد بودن را به من آموخته است و به این انتخاب تا به ابد افتخار میکنم.
حبیبالله قاسمی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر