خمینی و خامنهای و ملازمان و ریزهخواران نظام ولایت فقیه، حکومتی روی شبکههای باروت ساختهاند. و این عجیب نیست؛ اقتضای تمامیتخواهی، انحصارطلبی، خودکامگی و توتالیتاریسم، همین بوده و میباشد. اینها بر مردماند، نه برای مردم. از این رو است که از هر گوشه ایرانزمین ندا و هلا و هرایی به هیأت خشم و خروشی توقفناپذیر و افزونشونده به جانب بیت عنکبوتی خامنهای روان است.اینبار زبانههای خشم و خروش مردم از شهر بانه شعله کشیده است. لهیبی که هیبت تازهیی به نفرت و انزجار از حکومت آخوندی بخشیده است.
خون زندة کولبران روی سنگهای باروت
پاسداران جنایتپیشه و جنایتزی آخوندی طی دو سال اخیر تا توانستهاند به زحمتکشان کولبر در خطة کردستان، شلیک کردهاند. در این جنایت جاری، چه خانوادهها که عزیزان رنجبر و خستهجانشان را از دست نداده و یا دچار نقصان و خسران نشدهاند. چپاولگران نجومی نظام آخوندی در مصونیت کامل، مشغول قاچاق کالا و انسان و پول و رانتخواری هستند و مابهازای این اشرافیت حفاظتشده توسط پاسداران جانی، کولبران محتاج نان و آب را آماج تیر و مرگ قرار میدهند.طی دو سال اخیر، خبر قتل و کشتار کولبران، یکی از خبرهای ثابت ایران بوده است. بازتاب این خبرها هم گسترده بود و حتی به مجلس رژیم هم کشید؛ اما رژیم آخوندی و عاملان محلیشان، جنایت مستمر علیه کولبران را با سکوت و بیمحلی برگزار کرده و وقعی نمینهادند. لیک از آنجایی که در نظامهای توتالیتر، لاجرم همهچیز سیاسی میشود، پدیده کولبری و قتل کولبران هم به یکی از موارد سیاسی شدة جامعه ایران تبدیل گشت. به همین دلیل هم این پدیده به باروتی کنار باروتهای انبار شده در نهفت شهرها و روستاهای ایران بدل شد.قتل دلخراش دو کولبر به نامهای حیدر فرجی ۲۱ساله و قادر بهرامی ۴۱ساله (متأهل و دارای ۲فرزند) در روز ۱۳شهریور، از آخرین نمونههای جنایت پاسداران حکومتی بود.
خشم و خروش بانه علیه بیدادگریهای رژیم آخوندی
این جنایت تا بخواهد به باروتی خفیه و خاموش بدل گردد، توسط بغض و خشم مردم بانه به انفجار و بانگ و فریاد بالغ شد و سیلی محکمی بر بناگوش اقتدار پوشالی خامنهای و پاسداران جانیاش در کردستان خواباند.
مردم و بازاریان شهر دست به اعتصاب زدند. شهر را تعطیل نمودند. رژیم خواست باز هم با بیمحلی و پاسخ ندادن، جنایت را از سر بگذراند. اما مردم کوتاه نیامدند. مردم خشمگین بهسوی فرمانداری روانه شدند. اما فرماندار پیشاپیش غیبش زده بود. ساختمان فرمانداری بهعنوان سمبل و نمادی از هیبت نظام ابلیسیِ ولایت فقیه، نخست آماج سنگ خشم و کین مردم نسبت به حکومت واقع شد.سپس آن را به آتش کشیدند. در ادامه هم اعلام کردند که تا آزادی کامل بازداشت شدگان، دست از اعتراض برنمیدارند. (باقی خبرها را در پیوست بخوانید).
پاسخ درشت مشت این خاک فتنهخیز
بانه نماد یک باروت میباشد. این را خامنهای خوب خوب دریافته است. حراست از این باروت سراسری، مشغله و دغدغه دستگاه حکومت آخوندی شده است. هراس آثار این باروت به بیتالعنکبوت ولایت فقیه هم کشیده شده است. سالها در گوشه و کنار و متن این مملکت، بادهای جنایت کاشتهاند و اکنون فصل درو توفانها شده است. از بانه تا زندانها و تا غارتشدگان توسط بانکهای دزد حکومتی، از زبانههای روزافزون جنبش دادخواهی، از تضادهای رو به بلوغ و انفجار درون حکومت، از ندا و صدا و بانگ خون ۳۰هزار قتلعام شدة تابستان ۶۷در گزارش سازمان ملل پس از سی سال تا سمت و سوی بالفعل تحولات بینالمللی علیه سلطه آخوندها.
تدبیر محتوم خامنهای در بنبست مطلق برابر آزادی و عدالت ـ از جمله قیام بانه ـ تنها و تنها سرکوب است و جنایت پشت جنایت. پاسخ واقعی و درخور مناسبات متقابل مردم و حاکمیت سیاسی، ظرفیت انسانی و اعتقاد عمیق به آزادی و دموکراسی توسط حاکمیت را میطلبد. همان پاشنه آشیلی که از خمینی تا خامنهای و دستگاه ولایت فقیهی نتوانستهاند از بنبست آن مفری بجویند. آخوندها محکوم به ماندن در بنبست و خفقان و جنایت هر چه بیشتر هستند. در مواجهه با قیام بانه هم این بنبست و جنایت را آشکار کردند و تکرار خواهند نمود. راهحل در کانونهای انباشت باروت خشم و خروش خلق است. پس از ۳۹سال جنایت فاشیستی و چپاول نجومی و دجالیت مذهبی، اینک فتیلهها دست مردم افتادهاند و باروتها در انتظار.حالا دیگر خاک ایران، فتنهخیز گشته است. بانه هم فتنهیی افزون بر پیشینیان. رژیم آخوندی را از نتایج انتخابات ریاستجمهوری خودش تا تحولات مهم بینالمللی و تا باتلاق بحران اتمی، هیچ راه گریزی نیست. همهچیز به هم گره خورده است و از هم اثر میپذیرند. خون کولبران زحمتکش و رنجبران درهها و کوهها و سرما و گرمای کردستان هم به جنبش سراسری و خشم روزافزون مردم ایران پیوسته است.
«شیاد
با سنگ مرمر چه تواند کرد
یا جلاد
با توفان
و غل و زنجیر
با ایران...»
بیشتر بخوانید:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر