دیروز و امروز یک خبر در فضای مجازی و رسانهها بر سر زبانها افتاد و مورد توجه قرار گرفت. این خبر، یکی دیگر از شاهکارهای حکومت آخوندها در مورد مقام، حقوق و جایگاه اجتماعی «زن» میباشد. خبری که ابراز آن از جانب شورای نگهبان ارتجاع آخوندی، حاصل یک کشاکش طولانی بین مردم ایران ـ بهخصوص زنان ـ با نظام آخوندی و نیز ریختن این کشاکش و تضاد در درون دستگاه ولایت فقیه است
درد سرهای لاعلاج یک بنبست تاریخی
با بالا گرفتن تنش و چالش بر سر حضور زنان در کابینه دوم روحانی، خامنهای سخت در فشار و منگنه جامعه و بهطور خاص زنان ـ حتی در دستگاه خودش ـ قرار گرفته است. در پاسخ به این معضل بالفعل همه ادوار حکومت آخوندها، خامنهای لاجرم به طینت و ذات و درونمایه نگرش قرونوسطایی خودش و دستگاه ولیفقیه و اندیشه پوسیده و ضدبشری آخوندی و حوزههای جهل روی آورد و طرفهیی را از زبان شورای نگهبانش اعتراف کرد: «این یک نظریة فقهی است که زن نمیتواند به مفهوم شرعی، ولایت داشته باشد. عدهیی میگویند ریاستجمهوری و وزارت، چون جزیی از آن ولایت است، پس زن نمیتواند وزیر و رئیسجمهور شود». (سخنگوی شورای نگهبان ارتجاع، 12شهریور 96)
ابراز نظر آخوندهای با عمامه و بیعمامه درباره حقوق و جایگاه انسانی و اجتماعی زن، از جانب جامعه زنان و اقشار گوناگون میهنمان، همواره از «خنده حضار» پاسخ شایستهاش را گرفته و البته ایران و ایرانی تسلیم آن نشده و نخواهند شد؛ اما در همین ابراز نظر قرون وسطایی، دو نکته قابلتوجه است:
ـ بر طبق نظریة فقهی، «زن نمیتواند به مفهوم شرعی، ولایت داشته باشد». (به کلمات «فقه» و «شرع» دقت شود.)
ـ «ریاست جمهوری و وزارت، جزیی از ولایت است». (با صراحت زیرآب هر انتخاب و انتخاباتی ـ حتی در درون حکومت ـ را میزند و روحانی و کابینه مردسالارش را هم سکة یک پول میکند.)
آیا همین دو نکته، چیزی از اندیشه و منش فاشیستی و ضدبشری درباره نیمی از جامعه انسانی و اجتماعی کم دارد؟ کلماتی چون «فقه «و «شرع» را در تیول خاص آخوند قرار میدهد و ترجمه و مصداق آن را ولیفقیه و مرجع تقلید مقید به حکومت قلمداد میکند؛ آنگاه در قسمت بعد، هر مقامی را جزء ولایت معرفی میکند.
فکر تاریخی این اظهارنظرها درباره زن، مستقیم به عصر بردهداری و درباره مقام سیاسی، به قرون وسطی و حاکمیت ارتجاع و توتالیتاریسم مذهبی و تمامیتخواه برمیگردد...
با این حساب، سخنگوی شورای نگهبان ارتجاع آخوندی، هم روی تضاد ماهوی و تاریخی جامعه ایران با حاکمیت ولایت فقیه انگشت گذاشت و هم بنبست حاکمیت بر سر مقوله «زن» و «برابری» و «دموکراسی» را اذعان داشت. در شرایط کنونی، بر سر تضاد ماهوی و تاریخی جامعه ایران با پیشتازی هزار زن قهرمان در مقاومت سراسری با ولایت فقیه، ابهامی نیست؛ سالهای سال است که دو طرف برگهایشان را مقابل هم چیدهاند. خامنهای و دستگاه حکومتی آخوندی هم خوب خوب حالیشان شده که این تعارض به سامان نمیرسد، مگر تسلیم یکی به دیگری.
آنچه اکنون گریبان خامنهای و حاکمیت ارتجاع را گرفته، فعال شدن و همسو شدن همه تضادهای بالفعل ـ حتی در درون دولت، دستگاه آخوندی و حامیان حکومتی ـ میباشد. نظام ولایت فقیه آنقدر در مقابل جنبش زنان و حق انسانی و اجتماعیشان بیمایه و تهی و هراسناک است که در قرن بیست و یکم دست دراز میکند به قرون وسطی و اعصار بردهداری تا با لعاب «فقه» و «شرع» (بخوانید عوامفریبی و دجالیت ضدبشری)، یک موضوع واقعی و تضاد بالفعل حاکمیت خودش را از سر به در کند و به خیال خودش، روی آتشش آب بریزد: «این نظریه فقهی، نظر جدیدی نیست که امروز مطرح شده باشد؛ بلکه نظری است که چند صد سال در عرصههای فقهی روی آن بحث شده؛ مانند بحثی که در خصوص قضاوت زنان مطرح است». (سخنگوی شورای نگهبان ارتجاع، 12شهریور 96)
کارنامه نظریة فقهیِ نقد در قدرت
کدام انسان شرافتمند و ایرانی آگاه ـ بهخصوص آگاهان و آشنایان به تاریخ، فلسفه، مکتبها و ایدئولوژیها ـ هستند که ریشه و اصل و منظور آخوندها از «نظریة فقهی» و قدمت «چند صد سال» آن و حکم و مصداق این «نظریه» ها را درباره زنان، مردان، آزادی، برابری و دموکراسی ندانند؟ بهترین آینه تمامقد و امتحان پس داده و «نظریة » نقد در قدرت، همین نظام ولایت فقیه و آخوندهای اشرافیِ دیوسالار حاکم در منظر تاریخ 40ساله ایران و ایرانی هستند. تمام این «نظریه» های «فقهی» با قدمت «چند ساله» شان در ید قدرت ولایت فقیه و آخوندها بوده و هست. با آنها چه کردهاند؟ حاصل تمامی نظریههایشان، یکی همین دو جمله سخنگوی شورای نگهبان آخوندی و دیگری آلبومی شگفتانگیز از افسارگسیختهترین جنایات ضدانسانی در پهنههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، هنری و آموزشی میباشد.
افسوس! خیلی دیر شده است!
حالا دیگر این اظهارات شورای نگهبان را حتی جریانهایی در درون حکومت خامنهای هم به پشیزی نمیگیرند و محلی از اعراب ندارد؛ تا چه رسد به جنبش ضدارتجاعی زنان میهنمان که اثبات کردهاند دمار از سراپرده حاکمیت آخوندی درآوردهاند. حالا دیگر خیلی دیر شده است. حالا دیگر نعره استیصال سخنگوی شورای محافظ ارتجاع از تاریکخانههای ضدانسانی قرون وسطی به گوش میرسد و البته مایه «خنده حضار» هوشیار ایران است. حالا دیگر منشور بینالملل حقوقبشر، موضوع درسی دانشآموزان جهان شده است و پرش در سند 2030 هم دامن ولایت فقیه و شورای نگهبان جنایت را سخت گرفته است.
«بنگر چسان انسان از تو گذشته است... !
ای مسلط بر انجماد سنگ و زنگبار آهن؛
ای خلافت بر استخوان و کالبد و گـور!
دینات فراق انسان از انسان و انزوای خدا؛
آیة عشق و چکامة وصال، نـه!
حدیث حیات تو کتاب شقاوت.
ولایت کن بر هیاهای فریب و قتلعام حیا؛
پگاهانت قتلگاه جنگل بر رواق اعدام؛
ـ بنگر چسان انسان از تو گذشته است... !
باش تا جهل مسلط قرون
هورایت کشد؛
باش در شتاب جنایت؛
ای زیسته در نعرههای نفرین مادران!
باش بر سریر زندان و تختگاه قصاص.
باش بر گریة گورخواب و قهقة پولخواب.
باش تا ارواح ابلیس
تعظیمت کنند
ای زیسته در انزوای ننگ!
باش تا ارثیههای عاطفی خلق
بر آستانه رستاخیز آزادی فرود آیند...
بنگر چسان انسان و ایران و زمان از تو بگذرند... !».
14شهریور 96
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر