۱۴ مرداد ـ صدور فرمان مشروطیت
بهروز شده در تاریخ ۹۷۰۵۱۳
سالگرد انقلاب مشروطه و جنبش آزادیخواهانه مردم ایران بر رهروان و پیشتازان راه آزادی، بر مجاهدان و بر مردم قهرمان ایران مبارکباد
مجموعه کشاکشها، نشیب و فرازها و درگیریهای سیاسی و نظامی آن انقلاب عظیم که امواجش سراسر ایران را دربر گرفت؛ گنجینهیی سرشار از تجربهها و سنن مبارزاتی و آتشفشانی از انگیزشهای آزادیخواهانه و عدالتطلبانه بهبار آورد که پشتوانهیی برای همه جنبشهای پیشرو و رهاییبخش میهنمان گردید.
جنبشی ضداستبدادی و ضدارتجاعی، که طی آن ملت ایران برحاکمیت دوهزار و پانصدساله استبداد و ارتجاع غلبه کرد و در رخدادهای بعدی، اصالت و ریشهداری خود را بهاثبات رساند. جنبشی که طی آن، پیشگامان مشروطه بااستواری دربرابر مرتجعان ایستادند وبا پایداری ترقیخواهانه خود اصل حاکمیت ملت را بهکرسی نشاندند.
اما متأسفانه آن انقلاب بزرگ، اندکی پساز پیروزی اولیهاش، با کشتار و خلعسلاح مجاهدان آزادیستان، فرجام اسفانگیزی یافت. و در پایان، استعمارگران و بقایای مستبدین، با بهخدمت گرفتن سازشکاران، و مرتجعان، سررشته امور را از دست دلسوزان راستین آزادی ربودند. از آن فرجام، تا امروز، صحنه میهن ما، همواره صحنه رویارویی دو نیرو بوده است. در یکسو، دنبالچههای محمدعلیشاه، شیخفضلالله نوری، میرهاشم دوهچی، اتابک و عینالدوله. و در سوی دیگر، نوادگان ستارخان، باقرخان، میرزاجهانگیرخان شیرازی، ملکالمتکلمین، و همه راهگشایان بزرگ آزادی.
خونخواری محمدعلیشاهی و دجّالگری شیخفضلاللهی
تحریف تاریخ، یکی از بیشمارجنایتهای دیکتاتورها در حق فرهنگ ملتهاست. ولی دارودسته آخوندهای دینفروش، نهتنها در جنایت بلکه در ذبحکردن فرهنگ مبارزاتی ملت ایران هم، گوی سبقت از همه دیکتاتورها ربودهاند. بهنحویکه خیانتکارترین عنصر ضد آزادی، عامل استبداد و استعمار، یعنی شیخفضلالله نوری را که توسط انقلابیون بهمجازات رسیده، غسل تعمید میدهند.
بنابراین، امروز پیشاز قرائت تاریخ آن انقلاب، پیشاز هر سخنی درباره مشعل فروزان آزادیخواهی مشروطه، باید بر این نکته تأکید کرد که سخن از آزادی و آزادیخواهی و عدالت، و سردارانش، وظیفه کسانیست که امروز امانتداران راستین آن انقلاباند و پرچم آزادیخواهی همان سرداران را درست رودرروی اخلاف همان مستبدان و مشروعهخواهان برافراشتهاند و بهآن افتخار میکنند.
آنروز کل داستان، داستان ترقیخواهی و آرزوی پیشرفت در دلهای مردمی بود که زیر بار یک استبداد و ارتجاع مذهبی همپیمانش، زندگیشان بهتباهی کشیده شده بود.
«تفاوت صحنه امروز ایران با اوضاع ایران در زمان انقلاب مشروطه، در این است که رژیم فعلی، حکومت خمینی و دنبالههایش، خونخواری محمدعلیشاه و دجّالگری شیخفضلالله را، با هم، یکجا دارد».
در طرف مقابل هم دقیقاً همینطوراست. مقاومت ایران، هم آرمان سرداران مشروطه یعنی آزادیخواهی، و هم ارزشهایشان یعنی فدای حداکثر در اینراه را در خود جمع کرده و اکنون همه نیروهای متنوع آزادیخواه و ترقیخواه و مجاهدان و مبارزان و مردم ستمدیده و زنان و جوانان سرکوبشده را با هم نمایندگی میکند».
یک تفاوت مهم دیگر هم بین دیروز و امروز وجود دارد که البته مهمترین تفاوت است. اینکه اگر سر آن جنبش و تداومش را تا نهضت ملی و انقلاب ضدسلطنتی توانستند زیر آب بکنند، و باز مملکت را بهدست دیکتاتوری و استعمار بسپارند، امروز دیگر مقاومت ایران بهیمن رهبری پاکبازش راه چنین خیانتی را بسته است.
در سالروز پیروزی جنبش مشروطه، برای بزرگداشت خاطره مجاهدان و جانفشانان آن انقلاب و پرچمداران جنبش آزادیخواهانه مردم ایران، مروری بسیار کوتاه به سرفصلها و رخدادهای مهم انقلاب مشروطه میکنیم.
مروری کوتاه بر رخدادهای انقلاب مشروطه
یک سلطان مطلقالعنان از سلسله قاجاریان، حاکم سرزمینی ملوکالطوایفی است که در اقطاع گوناگون، شاهزادگان و عوامل دربار شاه بر تمامی مردم حکم میرانند. دربار حکومتی و مشتی اطرافیان حکومت، دست غارت و چپاول به اموال مردم گشودهاند. و هیچ عدالتخانهیی جز خواست حاکم خودکامه که بهنفع غارتگران و زیان مردم، حکم قتل و بریدن دست و زبان میدهد وجود ندارد.
اما در بیرون از مرزهای این سرزمین بهبندکشیده، انقلاب علیه استبداد فئودالی و حکومتهای خودکامه مدتهاست که جریان دارد و حقوق بسیاری برای زحمتکشان کشورهای مختلف بهرسمیت شناخته و زنان و مردان آن سرزمینها از کرامت و شأن انسانی بالاتری برخوردار شدهاند. و اخبار این تحولات و پیشرفتها همهجا بهگوش میرسد.
پیشاز انقلاب مشروطه، مردان روشنبین و باارادهیی از ملت دربند ما، برای ترقی جامعه بهپا خاسته بودند. بزرگمردانی مثل قائممقام فراهانی و میرزاتقیخان امیرکبیر. اما آن دوبزرگمرد، یکی بهدستور محمدشاه و دیگری توسط ناصرالدینشاه قاجار و البته بهتحریک آخوندهای مرتجع و با طرح و نقشه استعمار بهقتل رسیدند.
جنبش مشروطه در شرایطی روی داد که روابط فئودالی بر ایران حاکم بود. اما طبقه نوظهور بورژوازی عمدتاً در بخش تجاری شروع بهرشد کرده بود. و عملکرد تضادهای آن با مناسبات فئودالی حاکم بود که مبانی اقتصادی-اجتماعی لازم را برای شکلگیری این جنبش فراهم کرد. حاکمیت روابط فئودالی علاوهبر وابستگی استبداد سلطنتی قاجار بهروسیه تزاری و انگلیس، که در دوران حاکمیت قاجار بر ثروتها و مقدرات میهنمان حکمفرما شده بودند، تودههای مردم را هم بهشدت تحت فشار و فقر و محرومیت قرار داده بود و مانع هرگونه پیشرفت و ترقی جامعه ایران میشد. درواقع، جان مردم از ستم و غارت اشراف درباری بهلب آمده بود. بورژوازی نوپا که از امنیت و تضمین قانونی و حقوقی برخوردار نبود و سلطه استعمار هم راه رشد و گسترش آنرا بسته بود خواستار ایجاد تغییراتی در مناسبات حاکم بود.
زمینههای انقلاب مشروطه
نزدیک بهدو دهه قبلاز مشروطه، اولین جنبش بزرگ اجتماعی که در ایران بهوقوع پیوست، جنبش تنباکو بود که با پیروزی مردم بر شاه مستبد قاجار بهاتمام رسید. ما دراین مرور کوتاه بهبررسی این جنبش که بهسهم خود یکی از زمینهسازهای جنبش مشروطه بوده نمیپردازیم و مستقیما وارد زمینههای عینی جنبش مشروطه میشویم.
درجنبش مشروطه اولین جرقههای اعتراض وقتی زده شد که یک پیمان گمرکی در اواخر سال ۱۲۸۲ شمسی با روسیه تزاری بسته شد. در آنزمان یکی از سرسپردگان روسیه بهنام ”نوز“ (یا مسیونوز) که اهل بلژیک بود وزارت گمرکات ایران را بهعهده داشت.
این پیمان، ازیکطرف بهضرر تجار بود، چون از کالاهایی که از روسیه وارد میشد عوارض کمتری گرفته میشد، و طبیعی بود تجاری که با کشورهای دیگر مراوده داشتند ضرر میکردند، از طرف دیگر هم باعث ازرونقافتادن کارگاهها و معدودکارخانههایی بود که در ایران وجود داشت.
عناصر مترقی و روشنفکران، با تأثیرپذیرفتن از پیشرفتهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی کشورهای اروپایی که خود، مناسبات فئودالی را پشت سر گذاشته بودند نقش مؤثری در گسترش آگاهیهای سیاسی در ایران ایفا نمودند.
همچنین فرهنگ و سنن ملی و سمبلهای ملهم از اسلام انقلابی زمینههای ذهنی مناسبی برای رشد انگیزههای مبارزاتی در میان مردم بهوجود میآورد.
عامل خارجی دیگری هم که امکان رشد جنبش را فراهم کرد، تضاد بین سیاست دولت انگلیس و دولت روسیه تزاری بود. هواخواهان سیاست روسیه، خواهان سرکوبی عریان خواستهای مردم بودند. و طرفداران انگلیس برای تضعیف حاکمیت، که تحت نفوذ روسیه بود، مکارانه از جنبشهای مردمی حمایت میکرد. عملکرد این تضاد، وحدت سیاسی سردمداران و کارگزاران حکومتی را نقض میکرد و امکان مناسبی برای گسترش جنبش آزادیخواهی بهوجود میآورد.
در سالهای ۱۲۸۲ و ۱۲۸۳ قحطی وحشتناکی در ایران حکمفرما شد. این قحطی تقریبا در تمام شهرهای بزرگ مثل تهران، اصفهان و مشهد، باعث شورشهای مردمیگردید. مردم به انبارهای غله که به اربابان زمین و روحانیان ثروتمند و بازرگانان محتکر تعلق داشت حمله میکردند.
در تهران و سایر شهرها اعلامیههایی علیه اتابک، نخستوزیر وقت منتشر میشد. تحت فشار این جنبش، مظفرالدینشاه، اتابک را عزل، و فرد مرتجع دیگری بهنام عینالدوله را به نخستوزیری گمارد. اما این اقدامات در اوضاع، تغییری ایجاد نکرد و خشم و نارضایتی مردم بیشتر شد.
در اوایل ۱۲۸۴ با حرکتهای اعتراضی و خودجوش مردم در تهران و تبریز، جنبش شکل متشکلی بهخود گرفت.
مردم تهران و تبریز ازآنجاکه یکی پایتخت و دیگری ولیعهدنشین بود از خودکامگی و تجاوزات مأموران و نیروهای حکومت استبدادی درک عینیتری داشتند. در چنین موقعیت سیاسی- اجتماعی، علاءالدوله فرماندار تهران بهدستور عینالدوله نخستوزیر وقت، برای اینکه روی ناتوانی حکومت در حل مسائل مردم سرپوش بگذارد، روز بیستم آذر ۱۲۸۴ یکی از تجار خوشنام تهران را به بهانه افزایش بهای قند شلاق زد.
این عمل، بهانهیی شد برای طغیان خشم مردم. دکانها و بازارها و کارگاهها بسته شد. مردم در اعتراض بهاین عمل، در مسجد شاه گرد آمدند. این تجمع با تهاجم چماقداران و مواجببگیران حکومت قاجار به صحنه درگیری مردم و عوامل حکومتی تبدیل شد. و باعث شد که گروه انبوهی از مردم و بازاریان، بههمراه دو تن از روحانیان، یعنی سیدمحمد طباطبایی و سیدعبدالله بهبهانی که از خواست مردم حمایت میکردند بهاعتراض در حرم حضرت عبدالعظیم متحصن شوند. در این تحصن، اصلیترین خواستههای مردم عبارت بود از: تأسیس عدالتخانه یا دادگستری، برکناری ”نوز“ بلژیکی از وزارت گمرک؛ و برکناری علاءالدوله از حکمرانی تهران.
این خواستها در جهت بهبود شرایط تجارت و تخفیف نفوذ روسیه بود. چونکه سختگیریهای نوز بلژیکی در رأس گمرکات ایران، تجار را تحت فشار شدید قرار داده بود. همزمان با ادامهیافتن تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم و تعطیلی بازار، موج اعتراضات مردم تهران روزبهروز گستردهتر میشد تااینکه مظفرالدینشاه ناگزیر شد خواستههای مردم را بپذیرد. ا لبته هدف، خواباندن اعتراضات مردم بود که عملی شد اما مخالفتها کماکان ادامه داشت.
بهرغم اینکه تحت فشارجنبش مردم، عینالدوله نخستوزیر وقت اعلام میکند که بهزودی عدالتخانه افتتاح خواهد شد، اما در اوایل اردیبهشت سال ۱۲۸۵ با تأسیس این عدالتخانه مخالفت میشود. در همین زمان در شهرهای دیگر نیز براثر تنگدستی و فقر شدید، شورشهای مردمی گسترش مییافت. اما از سوی حکام مستبد، سرکوب میشد، از جمله، مردم فارس علیه شعاعالسلطنه، حاکم این نواحی شوریدند. مردم مشهد براثر گرانی شدید نان و گوشت که توزیع هر دو در انحصار یکی از وابستگان حکومت بود شورش بپا کردند. در این واقعه بهدستور آصفالدوله حکمران خراسان بهروی مردم آتش گشوده شد و حدود چهل تن کشته و تعداد زیادی زخمیشدند. در اواسط تیرماه همان سال ۱۲۸۵، حدود سه هفته بعداز اینکه گروهی از زنان با دستهیی از سربازان و قزاقها، درگیر شده بودند، بیرونآمدن زنان از خانههایشان حتی در طول روز هم ممنوع شد و هر زنی را که در خیابانها میدیدند دستگیر میکردند.
حکومت استبدادی برای سرکوبی مردم، سخنرانان را دستگیر کرده و در سرکوب اعتراضات، قریب بههفتاد تن از مردم تهران را کشتار کرد. اما مردم به تحصن بزرگتری در حرم حضرت معصومه دست زدند و اعلام حکومت مشروطه بهجای برقراری عدالتخانه در صدر خواستههای جنبش قرار گرفت. سرانجام با اوجگیری اعتراضات مردم تهران و اغلب شهرها و حمایت بعضی مراجع نجف از این تحصن، که تعداد آن به هزار تن میرسید، مظفرالدینشاه مجبور به پذیرش مشروطیت گردیده و در ۱۴مرداد سال ۱۲۸۵ شمسی رسما فرمان مشروطیت را امضا و آنرا اعلام کرد. اولین فرمان البته نواقصی داشت که مورد قبول مردم قرار نگرفت و اعتراض ادامه یافت. مظفرالدینشاه تسلیم شد و فرمان کامل را متعاقبا صادر و اعلام داشت. ایران صدور فرمان مشروطه را جشن گرفت.
در سال ۱۲۸۵، پساز یکسال جنبش و حرکت و پساز امضای فرمان مشروطه، صحنه سیاسی ایران دگرگون شده بود مقدمات تشکیل نخستین مجلس شورای ملی و انتخابات در تهران و شهرهای بزرگ فراهم میشود. فعالیت تودههای وسیع مردم بهصورت انتشار چشمگیر روزنامهها و رشد انجمنها و جمعیتهای انقلابی تجلی میکرد. بهطوریکه در تهران بیش از ۱۳۰ انجمن در ماههای اولیه جنبش تشکیل شده بود و بیش از ۱۵۰روزنامه و مجله در ا یران آنروز منتشر میگردید.
شعر رنجبر از روزنامه نسیم شمال:
ای کسبه مژده بده با نبات رفع شد از رنجبران مالیات
کـــــار تمام کسبه نفع شد مالیه از جمع شما رفع شد
زحمت دولت ز شما رفع شد رفع شد از رنجبران مالیات
شاه و دربار ازاینپس سعی داشتند از انتشار خبر آن بهدیگر شهرها جلوگیری نمایند تا در مرحله بعد بتوانند در تهران نیز دستاوردهای جنبش را پایمال کنند.
در تبریز که محمدعلیمیرزا بهعنوان ولیعهد و حاکم آذربایجان در ظلم و غارت و چپاول هیچ حد و مرزی نمیشناخت مردم بیست تن از سران جنبش را بهعنوان انجمن نظارت بر انتخابات برگزیدند و هر یک از اصناف نیز برای خود نمایندهیی انتخاب کردند تا با همکاری انجمن به امور انتخابات رسیدگی نمایند و بهاینترتیب انجمن محلی تبریز تأسیس گردید.
همزمان، سران مترقی جنبش تبریز از جمله کربلایی علی موسیو، حاجی رسول صدقیانی، حاجی علی دوافروش و تعدادی دیگر بهتأسیس یک تشکیلات مخفی بهنام مرکز غیبی همت گماشتند. رهبران مرکز غیبی از همان ابتدای تأسیس این مرکز دست بهتشکیل هستههای مسلح زدند که بهنام مجاهد معروف شدند. این مرکز همچنین با دادن رهنمودهای انقلابی بهمجاهدان عملاً حرکتهای مردمی را رهبری میکرد.
در روز هجدهم دیماه ۱۲۸۵ مظفرالدینشاه مرد و محمدعلیمیرزابهجای وی نشست. او از همان آغاز،ستیزهجویی خود با مشروطه را بهنمایش گذاشت و از همان ابتدا نزد بهبهانی و طباطبایی به بدگویی از انجمن تبریز پرداخت.
درحقیقت طبقه بورژوازی تجاری، تاجران سرمایهدار و روحانیان وابسته بهآنها، بهمحض اینکه فرمان مشروطیت صادر شد و در قدرت سهیم شدند دیگر از ادامه جنبش سرد شدند. چراکه خواست آنها از ابتدا هم، یک انقلاب تمامعیار اجتماعی نبود. بلکه رفع موانع و فشار روی تجار و محدودیتها و اخاذیهای گمرکی را میخواستند. اما توده محروم مردم چیز دیگری میخواست. بنابراین آنها هم جذب نمایندگان خودشان یعنی سران سازشناپذیر و مقاوم جنبش شدند.
ازاینطرف هم فئودالها و زمینداران بزرگ، نمایندگان خودشان را برای جلوگیری از جنبش بهپیش میفرستادند. یکی از این نمایندگان فئودالها، و سر جریان ارتجاعی، آخوند شیخفضلالله نوری بود که تحتعنوان اسلام و با عنوان مشروعهخواهی بهکمک محمدعلیشاه آمد. آخوند مرتجع شیخفضلالله نوری وایادیش که شدیدا از منافع فئودالها و زمینداران بزرگ حمایت میکردند، با تأسیس مدارس جدید، ایجاد کارخانه، با هرگونه آزادی و حتی روزنامهخواندن مخالف بودند
از روز ۲۹ خرداد ۱۲۸۶ شیخ فضل الله نوری بههمراه آخوندهای همسنخ خود بهبهانه عزاداری بهمناسبت وفات حضرت فاطمه در مسجد جمعهی تهران تحصن کردند و چادر زدند و بهسخنرانی علیه جنبش آزادیخواهانه مردم پرداختند. اما مردم، چادرهای مرتجعین را برچیدند. مخارج این تحصن بهطور مخفیانه توسط اتابک، صدراعظم شاه تامین میشد.
در روز ۸ شهریور سال ۱۲۸۶ شمسی عباسآقا صراف یکی از مجاهدان وابسته به انجمن آذربایجانیهای مقیم تهران با شلیک چند گلوله، اتابک را که درحال خروج از مجلس بود بهسزای اعمالش رساند.
اعدام اتابک که قویترین نقطه اتکاء دربار برای ازبینبردن آزادیخواهان بود، دلهای درباریان را پراز ترس کرد، محمدعلیشاه فوراً به مجلس آمده و سوگند دلبستگی بهمشروطه خورد.
در همین ایام، قراردادی بین روس و انگلیس بهامضاء رسید که بهقراداد ۱۹۰۷ معروف است. در این قرارداد روس و انگلیس، بین خودشان، ایران را به دو منطقه تحت نفوذ تقسیم کردند شمال ایران تحت نفوذ روسیه تزاری و جنوب تحت نفوذ انگلیس قرار میگرفت. محمدعلیشاه که از سیاست استعمار پیروی میکرد بر آن شد تا اینبار با تهاجمی گسترده هرچه زودتر کار مجلس و جنبش آزادیخواهانه مردم را یکسره نماید.
در روز 23آذر دستههای اجیرشده قدارهبند و ولگرد و همچنین سرایهداران و فراشان و قاطرچیان دربار همراه با تعداد زیادی از سربازان و نظامیان وابسته بهشاه در میدان توپخانه چادر زدند و کانونی علیه جنبش برپا کردند. آخوند شیخفضلالله نوری در رأس جمع کثیری از آخوندهای مرتجع نیز بهزودی بهاین جمع پیوستند.
اما نیروی مسلح مردمی و مشروطهطلبان برای دفاع از آزادی در اطراف مجلس تجمع کردند، مجاهدین تبریز هم به صاحبمنصبان نظامی آذربایجانی در تهران هشدار دادند که اگر متعرض مجلس بشوند خانههایشان در آذربایجان ویران خواهد شد، با این اقدامات و مقاومتها، توطئه دربار و ارتجاع در اینمرحله با شکست روبهرو شد.
محمدعلیشاه قاجار برای انجام توطئههایش علیه مشروطه دست بهدامن روسیه تزاری شد. در اواخر فروردین ۱۲۸۷ قوای روسیه تزاری وارد خاک ایران شده و بهچندین روستای مرزی آذربایجان حمله کردند،
در روز 18خرداد ۱۲۸۷ محمدعلیشاه که از چند روز قبل در باغشاه مستقر شده بود اعلامیهیی تحتعنوان راه نجات منتشر کرد و در آن آزادیخواهان را بهسبک آخوندهای مرتجع، مفسد خواند.
با انتشار این اعلامیه بار دیگر انجمنها در تهران به جنبوجوش درآمده و از فردای آنروز نزدیک به انجمن در مدرسه سپهسالار و میدان بهارستان تجمع کردند. سخنرانان آزادیخواه و مردمی مثل ملکالمتکلمین و یا سیدجمالالدین واعظ هم با سخنان پرشور خود مردم را بهایستادگی دعوت کردند.
روزنامه نسیم شمال:
«هله ای گروه مجاهدین، بشوید همره و یکدله
بکشید بر سر مستبد ز مداد خون، خط باطله
روز 22 خرداد ۱۲۸۷ بهدستور محمدعلیشاه، قزاقها در دروازههای دوشانتپه و شمیران توپهای خود را رو به مجلس شورا مستقر کردند، نمایندگان سازشکار فوراً مجلس را ترک کرده و از شاه خواستار نرمش شدند.
نمایندگان درجه اول تهران (یعنی طباطبایی و بهبهانی) از روز جمعه 29 خرداد دوباره انجمنها را به تجمع در مدرسه سپهسالار و اطراف مجلس فراخواندند اما برای آنها شرط گذاشتند که با خودشان سلاح همراه نیاورند! انگار که مردم را بهمیهمانی دعوت میکردند!
اما سران جنبش تبریز مردم را بهخیزش با سلاح خواندند. و این تفاوت دوقطب جنبش بود.
کسروی در کتاب تاریخ مشروطه دراینباره مینویسد:
«... توده نیرومندی بهشمار میآمدند و در میانشان کسان جنگجو و زبردست بسیار یافت میشد، اینان نه آن بودند که در برابر بریگاد قزاق زبون گردند، چیزی که هست سرانی برای راهبردنشان (رهبریشان) نمیداشتند».
مردم تبریز با آشکارشدن توطئه خائنانه محمدعلیشاه برای انهدام مجلس در تهران و قلع و قمع آزادیخواهان، به جنبوجوش درآمدند. شهر تبریز هم از همان روز شنیدن خبر تهدید توپباران مجلس یکپارچه شور و خروش بود. خیلی از مجاهدین تبریزی خواستار اعزام به تهران برای کمک به مجلس بودند. در همین رابطه زنان آذربایجانی بسیار فعال شده بودند، بهطور خاص زنان تبریزی با کمکهای مالی و فروش زیورآلات و جواهرات خودشان در تأمین هزینه اعزام مجاهدان به تهران فعالانه شرکت داشتند.
27 خرداد ۱۲۸۷، 300تن از مجاهدان و از جمله ستارخان و باقرخان از تبریز روانه تهران شدند، اما هنوز چند فرسخ از تبریز دور نشده بودند که خبر حمله نیروهای محمدعلیشاه بهمرکز غیبی در تبریز میرسد. ستارخان برای مقابله به تبریز برمیگردد.
توپباران مجلس و سرکوب مشروطهخواهان
اول تیرماه ۱۲۸۷، محمدعلیشاه قصد خود را برای محو آزادی و استقرار مجدد دیکتاتوری مطلقه سلطنتی کاملاً علنی کرده، تلگرافی بهاین مضمون به شهرهای ایران مخابره نمود:
«این مجلس برخلاف مشروطیت است، هرکس منبعد از فرمایشات ما تجاوز کند، مورد تنبیه و سیاست سخت خواهد بود».
روز سهشنبه 2 تیرماه ۱۲۸۷، نیروهای قزاق و سربازان دولتی، مجلس را بهمحاصره خود درآوردند. بهدستور لیاخوف، فرمانده روسی بریگاد قزاق، توپها بهغرش درآمدند و مواضع مجاهدان را زیر آتش گرفتند.
در ظهر روز دوم تیرماه ۱۲۸۷ بعداز مقاومتی کوتاه، اما دلاورانه و خونین، مجلس بهزانو درمیآید، برخی از آزادیخواهان که محمدعلیشاه بهخونشان تشنه بود، در بعدازظهر همان روز در اطراف مجلس بهاسارت نیروهای شاه درآمدند. از جمله میرزا جهانگیر خان شیرازی، نویسنده و مدیر روزنامه صوراسرافیل، ملکالمتکلمین، خطیب پرشور تهران که همواره با شوری بسیار در دفاع از آزادی سخنرانی کرده بود، سلطانالعلمای خراسانی، مدیر روزنامه روحالقدس، قاضی ارداقی و بسیاری دیگر. فردای آنروز میرزاجهانگیرخان و ملکالمتکلمین بهدست دژخیمان محمدعلیشاه و بهدستور مستقیم او بهشهادت میرسند.
مورخین نوشتند:
«مشروطه در سراسر ایران برچیده شد. و در همهجا ایرانیان بار دیگر گردن بهیوغ خودکامگی گزارده و این تنها تبریز میبود که ایستادگی میکرد».
آخوندهای مرتجع با اتکاء بهجهل و خرافات و تعصبات ارتجاعی در لایههای عقبمانده و با علمکردن شعار مشروعه در مقابل مشروطه و دست در دست سپاهیان محمدعلیشاه دیکتاتور یکباره بر سر مجاهدان و مردم قهرمان تبریز ریختند.
روز دوم تیرماه همزمان با بمباران مجلس، شجاع نظام مرندی باکمک تفنگچیان محله دوهچی، به محلات مشروطهخواه وانجمن تبریز حمله بردند. اما مجاهدان تبریز پایداری کردند.
حوادث آنروزها درآذربایجان بهنقل از گزارش شاهدان و مورخان چنین بود:
- شجاع نظام مرندی کاری از پیش نبرد.
- پسر رحیمخان چلیپانلو هم واماند.
- عینالدوله والی آذربایجان و چهل هزار قوای تحت فرمان او کاری از پیش نبردند.
یکی از افراد محله دوهچی مسیر آبی را که به آسیابها میرفت منحرف کرد.
«نان در شهر نایاب گردید و سختی بیشتر شد».
از ورود خواروبار به شهر نیز جلوگیری شد.
«هرروز جمعی از زنان و اطفال و فقرا از گرسنگی جان میدادند».
با شدتگرفتن تهاجمات قوای سرکوبگر در روز 22 تیر، مدافعان محلههای «خیابان»، «مارالان» و «نوبر» دست از مقاومت کشیدند و تسلیم شدند. خانه شادروان علی موسیو تاراج شد. و مردم از ترس آنکه خانههایشان غارت بشود، بر سردر خانههای خودشان بیرق سفید زدند. درچنین شرایطی بود که ستارخان بههمراه 20 مجاهد جانبرکف، دلاورانه مقاومت میکرد. و اینچنین بود که باز هم تاریخ بهثبت رساند که:
«این مرد عامی از یکسو اندازه دلیری و کاردانی خود را نشان داد و از یکسو مشروطه را بهایران بازگردانید، مشروطه از همه شهرهای ایران برخاسته تنها در تبریز باز میماند، از تبریز هم برخاسته تنها در کوی کوچک امیرخیز بازپسین ایستادگی را مینمود،».
غیراز قشون 40هزار نفره دولتی، سهامالدوله با فوج ملایر، و اقبالالسلطنه از ماکو، به تبریز نزدیک میشدند.
ولی ستارخان با دسته کوچکی از پیرامونیان پروایی از این پیشامدها نداشت، وقتی همه کویها دست از جنگ کشیدند و دولتیان به شهر درآمدند مجاهدانی که سرفروآوردن به دولتیان نمیخواستند به امیرخیز پناهیده در نزد او میبودند، اینان با همه اندکی استوار میایستادند. اما هر کس میپنداشت ستارخان یا دستگیر میگردد و یا گریخته، جان بدر میبرد، هیچکس گمان نمیکرد که او در برابر آنهمه دشمنان خواهد ایستاد و فیروز هم خواهد گردید، راستی را باید به جوانمردی آنان آفرین خوانیم.
«روز 26 تیرماه، ستارخان با مجاهدانی که تعدادشان به 20تن نیز نمیرسید بیرون رفت و در بازارچه صفی، بیرق روس را که بر سردر خانهها برافراشته شده بودند، با گلوله زده آنرا پایین انداخت و سپس بیرقهای سفید را یکایک سرنگون کرد و اینچنین از امیرخیز تا عالیقاپو پیش رفت».
در تاریخ مشروطه ایران هیچکاری بهاین بزرگی و ارجداری نیست، در سایه دلیری و کاردانی و پایمردی ستارخان بار دیگر بههمه کویهای تبریز بازگشته، سپس نیز بههمه شهرهای ایران باز گردید،
آن لکه سیاهی که در نتیجه زبونی و کارندانی نمایندگان پارلمان و شکست آزادیخواهان تهران، به دامن تاریخ ایران نشسته بود، این مرد با جانبازیها و پایداری خود آنرا پاک گردانید
روز سوم مهر، بهفرمان عینالدوله تمامی قشون دولتی، از همهسو به شهر حمله بردند. و باز شکست نصیبشان شد.
روز 20مهر محله دوهچی که کانون دشمنان مشروطه و آخوندهای مرتجع در تبریز بود مورد تهاجم مجاهدان قرار میگیرد، شهر تبریز بهکلی بهتصرف مجاهدان درآمد.
درتهران، انبوهی از مردم از تبریزیان ستایش میکردند و مشروطهخواهی نشان میدادند. اما در برابر توفان انقلابی که دوباره سرمیکشید، دولتهای روس و انگلیس در اتحاد باهم توطئهیی را تدارک دیدند:
توطئه از اینقرار بود: برای آنکه رهبری انقلاب بهدست مجاهدان نیفتد، بهرفتن شاه مستبد و رویکار آمدن یکی از دستپروردگان استعمار رضایت دهند.
درپی پیشرفت کار مجاهدان تبریز، شور آزادیخواهی درسایر شهرها از جمله در اصفهان و رشت و مشهد و استرآباد فروزان شد. در شهر رشت، کمیتهیی از مجاهدان، بهنام «کمیته ستار» بهوجود آمده بود. یپرمخان ارمنی، معزّالسلطان و گروهی دیگر، پرچم پشتیبانی از ستارخان و مجاهدین تبریز را برافراشته بودند. مجاهدان بهفرماندهی این کمیته در ۱۹ بهمن ۱۲۸۷ علیه حاکم دستنشاندهی محمدعلیشاه، شوریدند و حکومت رشت را به سپهدار تنکابنی سپردند. روز ۱۴ اردیبهشت بهفرماندهی یپرمخان نیروهای دولتی را درهم شکستند و قزوین را فتح کردند.
یکی از میوهچینان انقلاب مشروطه سردار اسعد بختیاری در دیماه ۱۲۸۷ درپی شورش مردم، اصفهان را تصرف کرد. و بعداز آنکه مجاهدین رشت واصفهان تصمیم بهفتح تهران گرفتند، با سپاهش بهسوی تهران حرکت کردند. سردار اسعد بختیاری روز 4تیر با هزار سوار بختیاری بهقم رسید. و این هنگامی بود که مجاهدین مستقر در قزوین بنابهپیشنهاد ستارخان و انجمن ایالتی تبریز، تدارک تصرف تهران و سرنگونکردن محمدعلیشاه را میدیدند.
سرانجام روز جمعه 25 تیرماه شمسی ۱۲۸۸ بعداز سه روز درگیری، تهران بهدست رزمندگان و مجاهدان راه آزادی فتح شد. با فتح تهران، انقلاب مشروطه بهپیروزی رسید. اما توطئههای مجدد ارتجاع و میوهچینان، این انقلاب را بهبیراهه کشاند.
درغروب روز ۲۵ تیر ۱۲۸۸، چند ساعت بعداز سقوط استبداد و فرار محمدعلیشاه، انبوهی از ملایان و درباریان و بازرگانان و کسانیکه تظاهر بههمراهی با مشروطه آغاز کرده بودند، بهاضافه گروهی از آزادیخواهان تهران، دربهارستان، انجمنی بهنام «مجلس عالی» برپاکردند. این کمیسیون، کابینهیی برگزید که کلیه اعضای آن از وابستگان به دربار قاجاری یا دستپروردگان دو دولت روس و انگیس بودند. سپهدار تنکابنی رئیس دولت انقلاب! یعنی نخستوزیر و وزیر جنگ شد.
کابینه سپهدار نهتنها محمدعلیشاه را محاکمه نکردند، بلکه برای او مواجب و حقوق هنگفتی هم تعیین کردند. کسانی نظیر لیاخوف که مجلس را بمباران کرده بود، تبرئه شدند.
بااینحال در اثر خشم و خروش مردم علیه مستبدین و دستنشاندگان آنها پنج نفر از مهرههای جنایتکار استبداد و ارتجاع، محاکمه و اعدام شدند. ازجمله، آخوند شیخفضلالله نوری، میرهاشم دوهچی و صنیع حضرت که از مرتجعان و سرکردگان مشروعه بودند.
توطئه علیه ستارخان و مجاهدان آزادیستان
بعداز آنکه کابینهیی از وابستگان به دربار استبداد قاجاری و دستپروردگان روس و انگلیس، بر سر کار آمد، توطئه برای خلعسلاح مجاهدین بهاجرا گذاشته شد. توطئه از اینجا شکل گرفت که تلاش کردند، ستارخان و باقرخان را از تبریز و مردم قهرمان آن جدا کنند. بهترین بهانه این بود که او را برای دیدار سران دولت جدید به تهران دعوت کنند. در تلگرامهایی که قبلاز عزیمت ستارخان به تهران بین سفارت انگلیس و وزیر خارجه آن کشور مخابره شده، از اصرار روس بهرفتن ستارخان و باقرخان بهتهران، قبول انگلیس، وپافشاری دولت مرکزی بر رفتن آن دو به تهران سخن بهمیان آمده و بهخوبی نشان میدهد که دعوت ستارخان به تهران از آغاز، توطئهیی برای خلعسلاح مجاهدان و ازبینبردن آزادیخواهان و پرچمداران سازشناپذیر انقلاب مشروطیت بوده است.
سردار و سالار انقلاب در نیمه فروردین ۱۲۸۹ با گروهی از مجاهدانشان وارد تهران شدند. در قدم بعدی، سازشکاران برای از میان برداشتن ستارخان و باقرخان، تفرقهافکنیها و اغتشاشات ناشی از درگیریهای دستههای اعتدالی و انقلابی را بهانه کردند.
بعداز فتح تهران دو دسته عمده در مجلس بهوجود آمد. دستهیی که خود را بهاصطلاح انقلابی مینامید و آنرا سیدحسن تقیزاده، یعنی همان کسی که در دوران قیام دلیرانه تبریز، از پشت پرده بهکارشکنی علیه آزادیخواهان میکوشید، بهوجود آورده بود. از سوی دیگر سردار اسعد بختیاری و عدهیی دیگر دستهیی بهنام دسته اعتدالی تشکیل داده بودند. این هردو دسته ، با مجاهدین مخالفت داشتند.
اولین اقدام عملی دسته بهاصطلاح « انقلابی»، بهقتلرساندن سیدعبدالله بهبهانی بود. قتل او در بین مردم تأثیر بدی گذاشت و طرفداران بهبهانی خواستار اخراج تقیزاده از مجلس شدند. تقیزاده بهاستانبول گریخت.
قدم بعدی توطئه این بود که کابینه با بهانه قراردادن قتل بهبهانی، تصمیم به جمعآوری ابزار جنگ از مجاهدان بگیرد. روز دهم مرداد ۱۲۸۹، یکسال پساز فتح تهران، وزیر مختار روس با وزیر خارجه انگلیس درخصوص ضرورت مبرم خلعسلاح مردم گفتگو کرد. دو روز بعد مجلس، درست بههمان نظری رسید که نمایندگان روس و انگلیس رسیدهبودند.
مجلس تصویب کرد که تا 48ساعت دیگر همه مردم بجز شهربانی و ارتش سلاحهای خود را بهمأموران دولتی تحویل دهند.
«دولت کابینه مستوفیالممالک» خرسندی نداشت که شکار را از دست بدهد. و از فرصتی که برای برانداختن یک مرد دلیربهنام پیدا کرده بود سودجویی ننماید» این بود که بهدرگیری با نیروهای ستارخان پرداختند.
بهاینترتیب توطئههای ارتجاع و استعمار و میوهچینانی که رهبری انقلاب را بهسرقت بردهبودند، علیه آرمانهای انقلاب مشروطه سرانجام بهخلع سلاح مجاهدین انجامید. ستارخان در این واقعه زخمیشد و بههمین زخم، سه سال بعد در روز 25آبان ۱۲۹۳ شمسی بیآنکه طعم آزادی را بچشد براثر زخم آزادیستیزان، دیده از جهان فروبست.
آری اگرچه درمراحل نخستین آن انقلاب عظیم، فرصتطلبان میوهچین، سوار بر زمینهیی از نارساییهای جنبش، توانستند خیلی زود سررشته امور را از دست دلسوزان راستین آزادی بربایند و تا به «مشروطه خود» رسیدند، مجاهدین را خلعسلاح کرده و راه پیشرفت وتعمیق جنبش مردم را ببندند اما بااینهمه، انقلاب مشروطه، نهتنها در تاریخ ایران نابود نشد بلکه فراتر از نتایج بلاواسطهاش، سنگ بنای محکم آزادیخواهی، ترقیخواهی و استقلال طلبی را همراه با سنت مجاهدت و جانبازی برای تحقق آرمانهای میهنی، در تاریخ معاصر ایران،بنانهاد.
در سالروز پیروزی جنبش مشروطیت ایران، بهجاست به ادامهدهندگان راه و آرمان مشروطه، درود بفرستیم. به مقاومت ایران، و بهمجاهدان و به همه رزمآوران و همراهان و متحدان و پشتیبانانش، و به امیرخیز کنونی ایران، اشرف درود بفرستیم. بهراستی که صحنه امروز ایران نیز در مداری دیگر، همان شرایط انقلاب مشروطه را تداعی میکند.
آخوندهای ضدبشر، اخلاف جنایتکار همان شیخفضلاللهها، کمر بسته بودند تا با استفاده از شرایط ویژه منطقه بهویژه جنگ عراق، جنبش مقاومت ایران را بهطور کامل سرببرند و از سرراه خود بردارند. اما همچنان که اینبار هم در تاریخ، مجدداً بهثبت رسیده و خواهد رسید، این توطئهها، بهیمن پایداری پرشکوه زنان و مردان مجاهد خلق در شرایطی بسا خطرناک و سخت شکست خورد و مجاهدین توانستند این جنبش را سرفراز و پایدار و پاینده سازند.
مقاومت ایران که پرچم مبارزه برای آزادی را بهدوش میکشد، بهیمن رهبری پاکباز خود و با درسآموزی از این تجارب، با تکیه بر یک ائتلاف پایدار سیاسی و با برخورداری از یک بازوی استوار میهنی متشکل از رشیدترین فرزندان خلق ایران، نویدبخش پیروزی و برقراری آزادی و حاکمیت مردمی در ایران است.
بیشتر بخوانید:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر