زندانی سیاسی مجید اسدی از زندان گوهردشت کرج یادداشتی فرستاده است و خطاب به خامنهای و سایر سران رژیم آخوندی نوشته است:
شما که سنتتان جز جنگ و تباهی نیست با اسیران دست بسته ۶۷ چه کردید که تاریخ نرون و چنگیز و هیتلر در برابرش شرمساری میکند؟ چوبههای دار بر سر هر خیابان و برزن افراشتید و روشنی چراغ رونق هر خانه را ربودید و رخت عزا بر تنها پوشاندید و داغ مرگ عزیزان بر جانها نشاندید.
متن کامل یادداشت زندانی سیاسی مجید اسدی
پاسخی به الطاف ملوکانه !
از زبان بازجو و قاضی و دادستان و زندانبان بارها و بارها این جمله را شنیدهایم که:" این لطفی است که در حقتان میکنیم!". خاصه آن که این کلمه "لطف" در ازای داشتن تنها اندکی از حقوق اولیه یک زندانی، همواره به رخ او کشیده میشود تا مجرم بودنش را در پیش چشمان او مشروع جلوه دهند. چنان که دادستان، حق ملاقات آرش با خانوادهاش را یک "لطف" میداند و رئیس زندان دسترسی بیماران زندانی به دارو و درمان را یک "لطف " از سوی خود قلمداد میکند.
آخر رژیمی که در آن مردم، رعیت و بنده شمرده میشوند و وطن، ایلغار و تیول ولایت و خواجهگان و سپاهیان او، دیگر دم زدن از حقوق انسانی در قاموس اینان، خود جرم است و آنچه میماند تنها همان "لطفی" است تا مگر به خیالشان با روغنش تار سبیل شکسته اقتدارشان را چرب کنند!
حال اگر تاب شنیدنش را دارید پس خطاب به ریز و درشتتان میگویم:
شما که سنتتان جز جنگ و تباهی نیست با اسیران دست بسته ۶۷ چه کردید که تاریخ نرون و چنگیز و هیتلر در برابرش شرمساری میکند؟ چوبههای دار بر سر هر خیابان و برزن افراشتید و روشنی چراغ رونق هر خانه را ربودید و رخت عزا بر تنها پوشاندید و داغ مرگ عزیزان بر جانها نشاندید. به نان پارهای از سفره بیبضاعت مردم قانع نشدید، آب را هم به رویشان بستید و گلوله نثارشان کردید. خرده دسترنج کارگران و دهقانان را در کیسههای پرناشدنیتان اندوختید تا قصرهای قیصریتان خشت بر خشت بالاتر رود. دختران و زنان را در کنج پستوها و دهلیزهای جاهلیتان زنده زنده به گور سپردید. از جنگلها، شوره زارها ساختید و نشانی از آبادی و آبادانی بر جای نگذاشتید. جامه زهد و تقوی بر قامت خدعه و نیرنگ پوشاندید، دین و آیین مردم را بر سر نیزه کردید، تیغ بر گلوی مردم نهادید تا به آیین و سنت باطلتان درآیند و بر بالای منبر پیغمبر چون بوزینگان جست و خیز گرفتید و بر پیشانی مردم مهر تکفیر و رفض و ارتداد زدید؛ کونوا قرده خاسئین!
این است یک از بیشماران الطاف ملوکانهای که لقلقه زبان شماست و ما یکسره بر تمامی آن تف کردهایم. به شما میگویم که از این تخت و کرسیهای فرعونی و گنج و خزانههای قارونیتان جز استخوانهای پوسیده و سردابههای ویرانه و از این همه نام و عناوین و القابتان جز ننگ و نفرت بر جای نخواهد ماند. اما پیش از آن روز، موعد نزدیک حسابرسیتان را دریابید که امواج سیلان و خروشان دریای خلقی غرنده و چالاک و خشمناک در پیش است تا مثقال به مثقال آن الطاف ملوکانه را در پیشگاه عدالت یکجا بالا بیاورید!
مجید اسدی
زندان گوهردشت
مرداد ۹۷
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر