مهدی ابریشمچی: هزار بار بیشتر سپاسگذارم که برای من چنین افتخار و لیاقتی قائل شدهاید که در برنامه بسیج برای پیشبرد جنبش دادخواهی نقشی، ولو بسیار کوچک داشته باشم و برای چند دقیقه در خدمت هموطنان عزیزم باشم؛ هموطنانی که در واقع صاحبان اصلی خونها هستند. زیرا همین خلق قهرمان بود که به خمینی و جلادانش نه گفت. باعث شد که زیرساخت مقاومت ایران، سازمان مجاهدین و امروز جنبش دادخواهی پایهریزی شود.
من باید بگویم واقعاً چقدر زیبا و شورانگیز است که سیمای آزادی برنامهیی برای دعوت از هموطنانمان در داخل و خارج کشور برای مشارکت فعال در جنبش دادخواهی فراخوان داد. من به این ابتکار سیمای آزادی درود میفرستم. واقعاً غرق در غرور و شعف مجاهدی هستم و هستیم که در چنین برنامه زیبایی شرکت میکنیم.
هموطنان عزیز! باور کنید که از سربلندی و افتخار سر به آسمان میسایم و میساییم و واقعاً چه مقاومتی! چه سازمانی! و از آن زیباتر چه خلقی! چه جوانانی! چه زنان و مردان آزادیخواهی! چه زنان و مردان غیرتمندی! این همه برازنده یکدیگر.
سیمای آزادی در برنامههای قبلی خودش برای تأمین کمک مالی با افتخار دست یاری به سمت هموطنان دراز کرد و امروز مقاومت ایران برای عالیترین و مقدسترین و مؤثرترین اقدام در راستای ارتقای جنبش مقاومت و فرود آوردن ضربه به دشمن، مردم را به یاری فرامیخواند. همه ما اشرفیها و اشرفنشانها در سراسر دنیا، در داخل و خارج ایران از تداوم جنبش دادخواهی و موفقیتهای آن بر علیه آخوندهای خونریز غرق در خوشحالی هستیم.
بدون شک راضیترین و خوشحالترین همه ما همان 30000سربدار هستند؛ [و البته تمامی شهدای به خون خفته خلق] ؛ آنهایی که یک روز در یک اتاق کوچک، در زندان اوین، یا هر یک از زندانها و شکنجهگاههای این رژیم ددمنش، در مقابل «هیأت مرگ»، جان خودشان را فدای پایداری بر نام «مجاهد خلق» و مرزبندی و ابراز تنفر از آخوندها کرده و سربدار شدند.
دشمن با تمام قوا تلاش کرد فریاد آنان و کلمه مقدس و زیبای «نه!» ی آنها را در گلویشان خفه کند ولی امروز آن شهیدان شاهد میبینند که نسل اشرفی و اشرفنشان در داخل و خارج کشور و یک خلق و حتی جهانی با بلندترین صدا، «نه» ی آنها را تکرار میکنند. اینک جهان دارد به آخوندها میگوید: «نه! نه! نه!» ؛ بالاتر از این میبینیم که آنها (شهیدان قهرمان) مصادیق این سورة قرآنی شدند که آنها را ستارگان شبکوب نامیده است:
«بسم الله الرحمن الرحیم ـ والسماء و الطارق ـ و ما ادریک ما الطارق ـ النجم الثاقب».
درود! بر شما ای ستارگان شب شکاف و شبکوب! که خداوند به شما و آسمانی که در آن طلوع کردید سوگند یاد کرد و او (خدا) از تاریخ میخواهد که به این بیندیشد که شما چه هستید؟ تا تاریخ با این اندیشیدن و انسانهای آگاه با افتخار بفهمند که براستی شما ستارگان شب شکاف هستید؛ والا شب جاودانه میشد...
شما همان ستارگانی هستید که در سیاهترین شب، دل شب تار را میشکافند. (النجم الثاقب).
و چه زیبا! قرآن به شب و شبپرستان و پاسداران شب هشدار میدهد؛ به همانهایی که تلاش کردند درخشانترین حقیقت تابنده و الماسگونه تاریخ میهن ما را با شکنجه و سرکوب و با دیوارهای سیمانی سلولها بپوشانند و خفه کنند. قرآن به آنها هشدار میدهد کهای پاسداران شب، ای کافران و حقپوشان! تلاشتان بیثمر و بیهوده است.
«یوم التبلی السرائر ـ و ماله من قوه و لاناصر»
بله روز تحقق هشدار قرآنی فرارسیده، جنبش دادخواهی و اسرار جنایت آخوندها از زیر خروارها خاک و خون و دیوارهای بتونی و لشگرهای سپاه پاسداران شب و دروغ و حقپوشی برملا و افشا شده است. راستی که روز رستاخیز است؛ رستاخیزی که شبپرستان و آخوندهای جنایتکار در آن هیچ یار و یاوری ندارند و هیچ کس نمیتواند به آنها کمک کند. (و ما له من قوه و لاناصر) و قرآن میگوید:
«انهم یکیدون کیدا و اکید کیدا و مهل الکافرین امهلهم رویدا».
آن کافران بر علیه خلق و آزادی و انقلاب توطئه میکنند و خدا و مشی تکامل و پویندگان راه خدا و خلق، یعنی شما اشرفیها و اشرفنشانها و خلق قهرمان ایران هم متقابلاً تلاش خودشان را میکنند و برای جنبش دادخواهی، طرح و برنامه و نقشه میریزند؛ و به این ترتیب میبینیم که وعدهیی که خدا به این ستمکاران داده سر میرسد و همه چیز افشا میشود (امهلهم رویدا).
بله روز رستاخیز است. به قول قرآن همان روزی که دستها، پاها، چشمها و زبانهای جلادان، جاسوسان، خبرچینان و شکنجهگران که برای خاموش کردن صدای انقلابیون و مجاهدین گمارده شده بودند بر علیه خودشان گواهی میدهد، و خودشان مجبور میشوند که زبان باز کنند و بر علیه اربابانشان گواهی بدهند؛ شیاد بر علیه جلاد، بر علیه رئیسی جلاد، بر علیه خامنهای جنایتکار، بر علیه خمینی ضدبشر، یعنی بر علیه جلادان دروغ و تباهی و جنایت. من و ما به شما شهیدان و صدیقین و زندگانتان یعنی همان کهکشان ستارگان شبکوب و شبشکاف تبریک و تهنیت میگوییم (و هنیئا لکم). بر شما ـ که ایستادید و مقاومت کردید و این شهدای والامقام را تقدیم خدا و خلقتان کردیدـ گوارا باد! (هنیئا لکم).
شب را شما شکستید هان! ای طلایهداران!
معنای آفتاباید، هان! ای وجودتان روز!
بله، ای 30000شهید!
شما ستارگان شبکوب و شبشکاف! بدون تردید این خون شماست که در رگهای ما جریان دارد. گرمای شماست که قلبهای ما را مالالمال از عشق به آزادی کرده و این برق درخشش شماست که چشمانمان را بینا و بیناتر کرده؛ و البته یکسال تدوام جنبش دادخواهی فقط بینه شماست. شما 30000شهید که زندهترین زندگاناید.
این شما بو دید که در اشرف و لیبرتی ایستادید و پیشاپیش صفوف ما با تمامی توطئههای رژیم درافتادید. این شما بو دید که مجاهدین را از لیستهای آخوند ساخته تروریستی خارج کردید و این شما بو دید که در وجود «صدیقه» و «ندا» و دیگر مشعلهای فروزان انسانی زبانه کشیدید و پروژه کودتای 17ژوئن را به آتش کشیدید. این شما بو دید که مثل عصای موسی، رود توطئههای رژیم و مزدورانش را شکافتید و نسل ستارگان شبکوب را به سلامت به سکوی امن جهش و پرش به جلو به سمت سرنگونی رژیم رساندید؛ و فردا بدون شک این شمایید که پیشاپیش ارتش آزادی و ارتش قیام، کوهها، شهرها، روستاها و خیابانهای میهن عزیزمان ایران را درخواهید نوردید و شکست دشمن و جلادانش را فریاد خواهید کرد. این شمایید که بر جلادان و آخوندهایی که طناب دار شما را در دست داشتند، پیروز خواهید شد. این وعده خداست. درود خدا و خلق خدا بر شما.
پس ما به شما ستارگان شبکوب و شبشکاف آسمان ایران وعده میدهیم در هر جا که هستیم با تمام توان به یاری جنبش دادخواهی بشتابیم؛ ویقین داریم دادخواهی خون به ناحق ریختة شما، دادخواهی از تمام رنج یک خلق است، دادخواهی از تمامیت ستمی است که بر مردم ایران از طرف آخوندها روا داشته شده، دادخواهی تمام مردم ایران است که 38سال بهرغم تحمل تمامی سختیها، هیچوقت سر تسلیم فرود نیاوردند، دادخواهی و دست از «نه» ی تاریخیاشان به این رژیم جلاد برنداشتند، دادخواهی همه اعدامشدگان، دادخواهی همه شکنجهشدگان، دادخواهی تمامی کودکانی است که نشکفته در جامعه خمینیزده پرپر میشوند، دادخواهی تمام زحمتکشانی است که از خجالت نان شب خودکشی میکنند؛ که ندارند در سفره بیاورند، دادخواهی همه گورخوابان است.
درود خلق و خالق بر شما ای ستارگان!
***
من فکر میکنم اگر 30سال هم سخن بگوییم، سخن در این باب به پایان نخواهد رسید. صدای ما صدای آنهاست. پارازیتهای روی سیمای آزادی نشان دهنده این است که این رژیم چقدر از جنبش دادخواهی آسیبپذیر است؛ نشان دهندة این است که لبیک به این فراخوان تا کجا در سرنگونی این رژیم مؤثر است. رژیم نمیخواهد این بخش از حقیقت به گوش مردم برسد. میداند چقدر آسیبپذیر است. میداند این تا عمق وجودش نفوذ میکند و بیتالعنکبوت او را متلاشی میکند.
سوال: یکی از افتخارات مقاومت ما این است که در زمینة جنبش دادخواهی شروع کرد به فعالیت در سطح نهادهای سازمان ملل و در همه جا در پارلمانها و رسانهها و در نقطه مقابل هم رژیم نتوانست این خونها را بپوشاند و خلاصه توطئهاش پیش نرفت. چرا رژیم نتوانسته با همه امکاناتش به جایی برسد و خلاصه فلسفه این دادخواهی چیست؟
مهدی ابریشمچی: اجازه بدهید ابتدا روی یک نکته تأکید کنم. این روزها هموطنان ما و نیز بینندگان سیمای آزادی همه میبینند و الآن دیگر برملا شده که رژیم ضدبشری آخوندی و خمینی دنبال چه بود؟ به نظر من هیچکس به اندازه خمینی، نه رژیمش را میشناخت و نه مجاهدین را میشناخت. خمینی به نظر من [که فکر میکنم امروز دیگر جزو بدیهیأت شده] ، خوب میدانست که تا یک مجاهد خلق زنده است، رژیم آخوندی پا نمیگیرد. امکان ندارد پا بگیرد. آرزوها و خواب و خیالهای آخوندها برای اینکه یک دوران و بلکه دورانها ایران را تیول آخوندها و ولایت ارتجاعی وقیح [که تحت عنوان ولایت فقیه اسم میبرند] بکنند، بر باد است.
خمینی بهتر از هر کسی میدانست که میبایست این نسل را تا به نفر آخر و تا سادهترین عضو و هوادارش حذف فیزیکی کرد و لاغیر. وقتی که سردمداران این رژیم و این لمپن جنایتکاران مثل فلاحیان میآیند در تلویزیون وقیح رژیم شروع میکنند به صحبت کردن و وقتی مورد سؤال و جواب قرار میگیرند، مجبور میشوند دست رو کنند.
چرا مجبور میشوند دست رو کنند؟ بهروشنی میگوید که باید هم روزنامه فروش مجاهد را کشت و هم کسی که برای مجاهدین نان میخرد، خلاصه میگوید همه را باید کشت و راه دیگری جز این وجود ندارد. چون اگر این را نگویند، سی هزار اعدام و قتلعام را چطور توجیه کنند؟ ، ثانیاً الآن دیگر همهاشان بدون هیچگونه پردهپوشی بهطور واضح بیان میکنند که این فلسفه خود خمینی است. فراموش نکنید که تا چند وقت قبل باندهای مختلف این رژیم جنایتکار ـ که همهشان تا فرق سر غرق در خون مجاهدین و آزادیخواهان و سایر شهدای خلق هستندـ تلاش میکردند چنین وانمود کنند که یک بهاصطلاح امامی آن بالا نشسته، به اسم خمینی که او مرکز نوعی انسانیت و رأفت و از این جور ترهات است؛ ولی در این جریان ـ به یمن جنبش دادخواهی؛ بهخصوص در این انتخابات ـ آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. یعنی دیگر چیزی تحت این عنوانـ وجود خارجی ندارد. حتی ماجرای آن کسانی که یک روز به دست برخی از باندهای رژیم ترور شدند، این روزها برملا میشود که آنها هم در این قتلعام دخالت داشتند؛ همان دستاندرکاران مختلفی که وزارت اطلاعات و غیره و ذلک را ابتدا تأسیس کردند.
این واقعیت الآن برملا شده است که خمینی بهتر از هر کسی میفهمید که باید مجاهدین را تا نفر آخر از بین برد. واقعیت چیست؟ واقعیت این است که وقتی شاه خائن و دیکتاتور به دست مردم ایران و به دست انقلابیون و به دست مجاهدین و به دست فداییها سرنگون شد، اینها رهبری را دزدیدند ولی مردم که نمیدانستند و از همان موقع شقه و شکاف در جامعه علیه رژیم راه افتاد و ادامه پیدا کرد. همه باندهای درونی رژیم به اندازه شخص خمینی به این واقعیت که مجاهدین باید تا نفر آخر قتلعام شوند و هیچ راهحل دیگری وجود ندارد، اشراف نداشتند. درست به همین دلیل شما میبینید ما شاهد هستیم که بعد از مراسم امجدیه وقتی که چماقداری تا آنجا به جلو میرود که عده زیادی از مجاهدین را مجروح میکند و برادرمان را شهید میکنند، حتی پسر خمینی که در خانه خود خمینی است، چماقداری را محکوم میکند. یعنی شقه از داخل بیت عنکبوتی و بین خمینی و پسرش در موضعگیری شروع میشود تا اینکه نهیب خمینی از راه میرسد. به همین دلیل این بهاصطلاح جنایت وحشتناک در سال ۶۷برای اولین بار رژیم را شقه کرد.
میخواهم نتیجه بگیرم که مؤثرترین و کارآمدترین سلاح برای شقه این رژیم و کشاندن او به سمت سرنگونی جنبش دادخواهی است.
فلسفه جنبش دادخواهی در یک کلام چیست؟
فلسفه جنبش دادخواهی که الآن به اوج خود رسیده است، این است که رژیم را بیش از پیش با نتایج شقه کننده، فرو پاشاننده و نابود کننده جنایتهایی که در سال ۶۷ [و البته از روز اولی که رژیم بهسر کار آمد] ، روبهرو کند تا این رژیم به عواقب آن یعنی شقه شدن و حرکت کردن در سراشیبی تند سرنگونی نزدیک و نزدیکتر شود. این عنصری است که از روز اول ما آن را میدانستیم و دلیل آن هم خیلی ساده است.
رژیم بر چه چیزی بر پاست؟ بر پایه دیکتاتوری بر پاست. دیکتاتوری هم محورش اعدام است. اگر اعدام از آن گرفته شود، دیگر این دیکتاتوری آن نخواهد بود که الآن هست. میشود باز هم سرکوب باشد، ولی دیکتاتوری تغییر ماهیت داده است. ما فراموش نمیکنیم که همه دیکتاتورها از جمله شاه خائن وقتی که عنصر اعدام را کنار گذاشت با مخ به زمین خورد؛ اگر چه که جنایاتهای شاه به گرد جنایات این رژیم هم نرسیده بود. ولی جنبش حقوقبشر رژیمش را مجبور کرد که دست از این عنصر بکشد و رژیم شاه سرنگون شد. بنابراین دیکتاتوری و خفقان که اسم مستعار عریان و بیپرده اعدام است، وسیله اصلی بقاست. بدون این هیچ کمک خارجی حتی تروریسم در خارج کشور ـ که آن هم از عوامل بقای این رژیم است ـ کارآمد نخواهد بود.
مردم ـ وقتی سرکوب نباشد ـ از درون رژیم را متلاشی میکنند؛ حتی صدور تروریسم به خارج کشور، به این دلیل مددکار تداوم حیات رژیم هست که نشان میدهد که خامنهای و سردمداران رژیم قوی هستند و باندها و جنایتکارانشان را میتوانند دور خودش نگه دارند، وگرنه اگر آنها را به زمین بگذارند، اولین اثرش این است که آدمکشها و جلادها از دور و بر رژیم متلاشی میشوند. همانطور که میبینیم. وقتی خامنهای ضعیف میشود آنهم به یمن جامزهرهایی که مقاومت به او خورانده است، در این انتخابات همه از او تبرئه میجویند. در رأسشان هم شیاد و رئیس جمهورش از او فاصله میگیرد. چون هم ضعیف است و هم منفور، منفورترین؛ اگر چه در درون خودشان و همهاشان دستاندرکار این جنایت هستند.
چرا رژیم سعی در پوشاندن این جنایت دارد؟ چون میداند با جنبش دادخواهی و برملا شدن این جنایات، بسیاری از باندهای درونی از او تبری خواهند جست. ما دیدیم آقای منتظری را. چرا آقای منتظری از خمینی جدا شد؟ اولین شقه بزرگ رژیم وقتی بود که کشتار در زندانها انجام شد و به آقای منتظری اطلاع رسید، آقای منتظری دیگر این یکی را نکشید. در نتیجه نامه نوشت و خمینی هم او را کنار زد. چون به خوبی میدانست که اگر او آنجا باشد، [همانطور که به درستی گفته بود] رژیمش دوماهه به دست (مجاهدین) میافتد. بنابراین فلسفه جنبش دادخواهی عبارت است از زدن به روح و به عنصر اصلی بقای رژیم در داخل و در خارج کشور.
***
این روزها یکی از پدیدههایی که در جنبش دادخواهی بهخصوص رژیم را بهغایت سوزانده و او را دارد داغان میکند [از تبلیغات و از تمام نوشتهها و گفتههایشان پیداست] ، این است که این دستگاه بد منش فکر میکرد با کشتن یک نسل با قتلعام و با کشتار جمعی قادر خواهد بود واقعیت خودش را و واقعیت درخشان مقاومت را بپوشاند، اما با نسلی از جوانان در داخل و خارج کشور و بهخصوص در داخل کشور مواجه شد که این روزها گروه گروه به جنبش دادخواهی و به مبارزه علیه رژیم پرداختهاند.
من به برنامههای سیمای آزادی درود میفرستم. بارها گفتهام که گوشهیی از فعالیتهای این جوانان را در داخل کشور بهصورت نصب پلاکارد و دست نوشته روی دیوارهای ایران نشان میدهد. هر انسان آگاه میداند یک شعار نوشتن در مقابل این رژیم جلاد که میخواهد سرش را ببرد، چه عواقبی در پی دارد.
این جوانان و این هزار اشرف در داخل ایران، برای شقه کردن این رژیم در دوران انتخابات فعالیتهایی بسیار تعیین کننده داشتند. جوانانی که الآن میآیند و میگویند: «نه خواهیم بخشید و نه فراموش خواهیم کرد، تا عدالت (حکم خلق قهرمان ایران در روز قیام) در مقابل این جلادان صادر شود، مبشر نابودی سریع این رژیم هستند و رژیم نتوانست آنها را از بین ببرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر