سؤال: میخواهم بهجای اینکه از گذشته شروع کنم، از حال شروع کنم. چرا رژیم آخوندی بعد از 29سال نتوانسته و نمیتواند گریبان خودش را از این جنایت و قتلعامی که در سال 67مرتکب شده، خلاص کند؟ بهخصوص در یک سال گذشته هم شاهدیم که مجاهدین هم دارند سایه به سایه، رژیم و همه ارگانهایش را در رابطه با همین موضوع تعقیب میکنند
محمد محدثین: این یک سؤال اساسی است که برمی گردد به آنچه در سال 67واقع شده است. در واقع کشتار زندانیان سیاسی از سال 60شروع شد و در سال 67به اوج خودش رسید. در اینجا دو حقیقت است که ترکیبشان کاری کرده که قتلعام سال 1367فراموش شدنی نیست. رژیم آخوندی هرگز نمیتواند گریبان خودش را از این جنایت خلاص کند. 30سال، 50سال و 100دیگر هم، هرگز تاریخ ایران و همین طور تاریخ جهان هم آن را فراموش نمیکند.
دو واقعیت سرسخت این جا وجود دارد: اول ابعاد جنایت و ابعاد خباثت شخص خمینی و جنایتی که دستورش را صادر کرد. شما به فتوای خمینی برای قتلعام مراجعه کنید؛ این فتوا اینقدر فجیع و شنیع هست که حتی امروز هم بعد 29سال، رژیم هنوز تلاش میکند این فتوا را آنچنان رویش تبلیغ نکند. حتی وقتی از اعدام زندانیان سیاسی در تابستان 67صحبت میکند، به متن فتوا مراجعه نمیکند.
حدود سه، چهار ماه پیش بود که در حالی که در جامعه سیاسی ایران ـ حتی در درون رژیم ـ بحث قتلعام بود، خبرگان ارتجاع اطلاعیهیی داد که از اعدامهای سال 67دفاع کند. حتی آنجا جرأت نکرده بود یک جمله از فتوای خمینی را کُد کند. نوشته بود «دستور امام خمینی که گفته بود زندانیانی را که شایسته اعدام هستند، اعدام کنید»، دستور درستی بوده است.
درباره فتوای خمینی، من در تاریخ اسلام ـ چه شیعه، چه سنی و فرق مختلف مذهبی ـ نمونهیی از دستور مذهبی سراغ ندارم. حکامی بودند در ایران، در عراق و جاهای مختلف در طول 14قرن ـ در دوران بنیامیه، بنی عباس، دوران صفویه و دورانهای مختلف ـ که دهها هزار و صدها هزار را کشتهاند؛ ولی فتوای مذهبی تحت عنوان دین که یک مرجع مذهبی، یک پیر مرد 80ساله بهعنوان مرجع تقلید ـ با این شناعت و قساوت ـ حکم صادر کند، بینظیر است.
فتوای خمینی حدود 240، 250کلمه و کمتر از یک صفحه است. در این تعداد کلمه، هم فتوا و حکم مذهبی داد، هم مصداق را تعیین کرد و هم نهاد و افرادی را که این را تشخیص میدهند، مشخص نمود. در 240 ـ 250کلمه حرفهایی زده است که در تاریخ اسلام سابقه ندارد. برخی از ابعاد جنایات آن را هم مطلع هستیم.
این جنایت به خودی خود فراموش شدنی نیست. این جنایت، گریبان جنایتکاران را هرگز خلاص نخواهد کرد. به همینخاطر هم جنبش دادخواهی ـ که سیمای آزادی این روزها دربارهاش صحبت میکند ـ جنبشی است که تا سرنگونی این رژیم پیش خواهد رفت. پایان این جنبش دادخواهی، سرنگونی رژیم آخوندی است. هیچچیزی کمتر از این برای مردم ایران و برای صاحبان خون شهیدان قتلعام نخواهد بود. صاحبان این خونها سازمان مجاهدین نیست؛ خانواده این شهیدان نیست؛ بلکه
ملت ایران صاحبان این خونها هستند که هرگز نظام ولایت فقیه را رها نخواهند کرد...
عامل دوم اما خود سازمان مجاهدین است. فتوای خمینی و این حکم متمرکز است روی این سازمان که همه مجاهدین را بکشند. تا پیش از این فتوا هم، مجاهدین هر کجا بودند، مهدور الدم بودند. فرمان قتل همه مجاهدین را خمینی سالها پیش صادر کرده بود. به همینخاطر هر جا یک مجاهد را میدیدند، میکشتند؛ حتی در خارج کشور هم فتوا صادر کرده است که آنها را بکشید. در داخل کشور هم همینطور. خمینی تصمیم گرفت و اراده ضدانقلابی و شیطانی کرد که آنها را قتلعام کند. این فتوا اما متعلق به زندانیانی است که خود رژیم به آنها حکم زندان و دوران محکومیت داده بود.
خمینی و آخوندها و نظام ولایت فقیه نابودی خودشان را در وجود مجاهدین میدیدند و میبینند و تا روز آخر هم خواهند دید. خامنهای که الآن رهبر این رژیم است، در سالهای اول انقلاب، به برادران ما گفته بود که «یا آخرین نفر ما آخرین نفر شما را خواهد کشت یا آخرین نفر شما آخرین نفر ما را». واقعیت این است که مجاهدین و نظام ولایت فقیه در دو سر طیف هستند. یکی در اوج شرارت، شقاوت و خباثت و پستی و پلیدی است ـ که هر روز آثارش را میبینیم ـ و طرف دیگر در اوج فدا و پرداخت که از همهچیز خودش برای تحقق آزادی و دموکراسی در ایران گذشته است. این دو پدیده را وقتی شما کنار هم میگذارید، آن خباثت و آن حکمی که در تاریخ سابقه ندارد، در کنار مجاهدینی که رژیم نتوانست نابودشان کند، واقعاً شگفتانگیز است. چرا که مجاهدین مصداق آن آیه شریفه هستند که «شجره طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السماء» که ریشهشان در اعماق جامعه ایران و ایدئولوژیشان از اسلام ناب محمدی و تشیع سرخ علوی ریشه میگیرد. خمینی از آنجایی که نتوانست اینها را از بین ببرد ـ و خامنهای هم نخواهد توانست و این آرزو را به گور خواهد برد ـ از این قتلعام و آثار و عواقبش گریزی نخواهند داشت. نه 29سال، بلکه 290سال دیگر هم این رژیم و ارباب این رژیم در تاریخ ایران، ملعون و منفور خواهند بود. نام خمینی و نام این رژیم و نام این آخوندها با این قتلعام گره خورده است و شناخته میشود.
سؤال: حالا سؤال این است که چطور شد بعد از 28سال، سال گذشته جنبش دادخواهی اعلام شد؟ مقاومت چه انتظاری از این جنبش دارد؟ و بهطور کلی فلسفه آن چیست؟
محمد محدثین: واقعیت این است که جنبش دادخواهی از پارسال شروع نشده است. جنبش دادخواهیِ خون 120هزار اعدام سیاسی و خونخواهی اینها، از همان روز اول در دستور کار مقاومت ایران بوده و مردم ایران به آن اهتمام داشتهاند. این چیزی نیست که پارسال یا امروز شروع شده باشد. من یادم هست که چندی پیش برادرمان سنابرق زاهدی در یک برنامهیی، تاریخچه آن را توضیح میداد. امیدوارم در فرصتی دوباره به این تاریخچه بپردازیم.
پس از شروع قتلعام در مرداد سال 67و در بحبوحة آن، بلافاصله اخبارش در حد محدودتری نسبت به وسایل ارتباطی امروز پخش شد. در همان موقع برادر مسعود رهبر مقاومت، اطلاعیه داد و شروع به نامهنگاری به مقامات و مراجع کرد.
اگر یادتان باشد در همان سالها ما در مجامع مختلف در مقابل سازمان ملل و در کشورهای مختلف حضور داشتیم و بهمناسبت قتلعام زندانیان سیاسی اعتصابغذا داشتیم. پس جنبشی است که از آن روزها شروع شده بود.
یکی از نامههای آقای رجوی مسئول شورای ملی مقاومت، در سال 1374به گزارشگر آن موقع حقوقبشر، پروفسور کاپیتورن است که داشت به ایران سفر میکرد. در این نامه نوشته است که «اگر میخواهید سفرتان به ایران مشروع باشد، اگر میخواهید واقعاً بهعنوان گزارشگر حقوقبشر بروید و نه کسی که بخواهد رضایت رژیم را بهدست بیاورد، باید به این سؤالها پاسخ بدهید». بعد آقای رجوی 15سؤال در مقابل او گذاشته است که بیشترشان در رابطه با قتلعام است:
«چه تعداد در تابستان و پاییز سال 1367 (1988) اعدام شدند؟
چه تعداد زندانی سیاسی از آغاز تاکنون در زندانها بودهاند؟
آنها که در تابستان 67اعدام شدند، در کجا دفن شدهاند؟
گورهای دستهجمعی کجاست؟»
15سؤال است....
بنابراین جنبش دادخواهی از آن موقع وجود داشته است. اما آنچه در یک سال اخیر اوج و ابعاد جدیدی به خودش گرفته، فراخوانی که در کهکشان سال 1395خواهر مریم به آن اشاره کردند و بعداً اطلاعیه دادند و نیز خانوادههای شهیدان و زندانیان سیاسی به آن پرداختند، جنبشی متناسب با دورانی است که رژیم آخوندی و فاشیسم حاکم بر ایران در آن قرار گرفته است. در واقع در این جنگ و رویارویی، رژیم فکر میکرد در سال 1367با کشتار مجاهدین در زندانها و با دستگیریهای گسترده، برای همیشه جنبش را نابود میکند. اما سخت در اشتباه بود.
بعدها حوادثی مثل اشغال کویت و جنگ 1991 (1370) و جنگ 2003در منطقه اتفاق افتاد که رژیم از آنها بیشترین استفادهها را کرد. این اتفاقات به رژیم کمک کرد که موقتاً از آماج و هدف این خیزش و جنبش دادخواهی و خونخواهی شهیدان قتلعام 67و اعدام شدگان سیاسی در دهه 60و 70فاصله بگیرد. این وقایع به رژیم کمک کرد که مقداری این جنبش را پس بزند و اجازه ندهد که ظهور کند. هر چند که مجاهدین و مقاومت ما با تمام قوا تلاش میکردند که این جنبش را زنده و فعال نگه دارند.
در سالهای اخیر با توجه به بحرانهایی که رژیم یکی پس از دیگری داشته است ـ که مقاومت و مجاهدین باعث بروز آنها در درون رژیم بودهاند ـ و بالا گرفتن تضادهای داخلی رژیم از خیزشهای اجتماعی، از بحرانهایی که در منطقه با آن مواجه شده است، اینها این پیام را برای مردم دارد که مقاومت با توان بیشتر، با شور بیشتر و با انگیزش بیشتر جنبش دادخواهی را احیا کند، فروزانتر کند و جوشش خون شهیدان سال 1367را بار دیگر احیا کند.
به یک مسأله باید توجه کرد؛ ما چرا به جنبش دادخواهی میپردازیم و از آن سخن میگوییم؟ واقعیت این است که این شهیدان 1367نیستند که احتیاج به این دادخواهی دارند. شهیدان کارشان را کردهاند، مسئولیتشان را انجام دادهاند و بر تارک تاریخ ایران میدرخشند. ما که ماندیم، ما که این سعادت را نداشتیم آنها را در این سفر جاودانگی همراهی کنیم، این نیاز ما است و نیاز همه مجاهدین و هواداران مقاومت و ملت ایران است که برای بزرگداشت و احیای راهی که اینها رفتند ـ که چیزی جز آزادی و دموکراسی و به کرسی نشاندن حق حاکمیت مردم از دست غاصبان بزرگ تاریخ ایران نبوده است ـ از کوشش بازنایستیم. این وظیفه ما، خواست ما و نیاز ما است که راه آنها را ادامه دهیم. این دادخواهی به ما این ظرفیت و این امکان را میدهد که با تمسک به این شهیدان و ادامه راهشان و احیای خونشان، در واقع سرنگونی این رژیم را تسریع کنیم؛ یعنی آن چیزی که آنها بهخاطر آن با آن همه قهرمانیها که در وصف نمیگنجد، رفتهاند و جانشان را فدا کردهاند.
در خاطراتی که برخی از این زندانیان دارند، واقعاً داستانهای عجیبی از این قتلعام وجود دارد. سه زندانی مجاهد را ـ که اسامی و تاریخ و همه اطلاعاتشان موجود است ـ در زندان اوین جدا جدا به کمیته مرگ صدا میزنند. ـ کمیته مرگ که آقای منتظری با آنها نشسته بود و نوار صحبتهایش هم در مرداد 95بعد از شروع جنبش دادخواهی افشا شد ـ . این سه نفر کلاً بیخبر بودند که داستان چیست. ظاهراً جواب قاطعی در حمایت از مجاهدین نمیدهند. اینها را به سه بند مختلف جدا از هم برمیگردانند. آنجا ناگهان متوجه میشوند که داستان چه بوده است. اصرار میکنند ما حرفهایی داریم که به این کمیته نگفتیم و میخواهیم برویم حرفهایمان را بزنیم. حتی نگهبانان تعجب کرده بودند که اینها چه میخواهند بگویند. با اصرار خودشان، اینها را دوباره میبرند نزد کمیته مرگ. اینها از تصمیم کمیته مرگ برای اعدام شدن نجات پیدا کرده بودند. میروند آنجا و میگویند «ما متوجه نشدیم شما از ما چه میخواستید؛ ما مجاهد خلق هستیم و به این آرمان وفا داریم». و هر سه نفر آنها را اعدام میکنند.
این ارادة مجاهدی، این اراده انقلابی، چیزی است که به ما مسئولیت میدهد، دینامیزم میدهد و وظیفه برای ما مشخص میکند که ما باید این راه را تا به آخر برویم. من اینجا میگویم و این حرف همه مجاهدین و همه هواداران مقاومت و همه کسانی است که بویی از انسانیت و شرافت برده باشند؛ این نهضت و این جنبش دادخواهی تا سرنگونی رژیم آخوندی ادامه دارد و خواهد داشت و کسی از آن عقبنشینی نخواهد کرد. این وظیفة ملی، تاریخی و میهنی است که ما وظیفه داریم آن را با تمام قوا دنبال کنیم و این کار را خواهیم کرد.
فلسفه جنبش دادخواهی هیچ چیزی نیست جز تحقق آرمانی که آن 30هزار شهید بهخاطر آن جانشان را فدا کردند و حاضر نشدند یک قدم عقبنشینی کنند.
پس اجازه بدهید از همه هموطنان در داخل و خارج ایران که پیام جنبش دادخواهی به آنها رسیده است، بخواهیم که ما باید همبسته و با کمک همدیگر و با تمام قوا این راه را برویم. شرایط سیاسی هم در یک سال گذشته و وضعیت رژیم آخوندی و نیز اراده مردم ایران، این پیام و نوید را به ما میدهد که کارزار دادخواهی بهزودی به اهدافش خواهد رسید. ما باید با کفشهای آهنین، این راه را به سرانجام برسانیم.
سؤال: در بخش اول صحبتهایتان شما ارتباطی برقرار کردید بین جنبش دادخواهی و کارزار سرنگونی این رژیم جنایتکار که فکر میکنم که خواسته مردم ایران است. اما به نظرم خوب است توضیح بدهید که چرا میگویید این پروژه یا جنبش دادخواهی، بخشی از کارزار اصلی برای سرنگونی تمامیت رژیم است؟
محمد محدثین: این رژیم اساساً بر دو عنصر سوار است. پایههای حکومت این رژیم، روی سرکوب و کشتار مردم در داخل ایران و از یک طرف هم روی صدور تروریسم و بنیادگرایی در بیرون ایران سوار است. ما با هر دو عامل و مسئولان هر دو طرف آن سالیان سال است که در حال جنگ و نبرد هستیم. واقعیت این است که ما با کارزار دادخواهی، اعدام و شکنجه و کشتار را که پایههای اصلی حفظ این رژیم است، هدف قرار داده و میدهیم.
اگر دقت کرده باشید در همین یک سال گذشته، هدف قرار دادن پایههای سرکوب و اعدام در همین جنبش دادخواهی، بحران و تضاد را در درون رژیم ریخته است. شکست فضاحتبار خامنهای در مهندسی نمایش انتخاباتش و اینکه نتوانست رئیسی دژخیم و جلاد را از صندوق شعبده انتخابات در بیاورد، این یک شکست دردناک ناشی از جنبش دادخواهی برای رژیمش بود. آثار این شکست هم هر روز دارد بیشتر میشود. این شکست را همین جوشش خون شهدا و جنبش دادخواهی بر رژیم آخوندی و شخص خامنهای ـ یعنی تمامیت رژیم ولایت فقیه ـ نشان میدهد. این یکی از آثار مهم جنبش دادخواهی بوده است.
در بیرون و در سطح بینالمللی هم همانطور که در داخل میگوییم: هرگز نمیبخشیم و فراموش نمیکنیم، درباره جنبش دادخواهی حرفمان این است که فراموش نکنید و به این رژیم امتیاز ندهید و با این رژیم قطع رابطه کنید؛ رژیمی که 120هزار نفر را اعدام سیاسی کرده است. رژیمی که 30هزار نفر را قتلعام کرده است، نباید با آن رابطه داشت و تجارت کرد. البته حرف، حرف بزرگی است؛ چون دولتها متأسفانه بر اساس منافعشان حرکت میکنند؛ ولی جنبش دادخواهی این را قدم به قدم به کرسی مینشاند. در جامعه جهانی، رابطه با رژیم را بهمثابه یک نقطه ضعف و عیب میداند. از نظر حقوق بینالملل هم حرف ما با طرفهای بینالمللی همین است.
امیدواریم این رژیم سرنگون بشود و دادگاههایی که مردم ایران را نمایندگی میکنند، دادگاههایی که بر اساس قضاییه مستقل و دولت مشروع، تمام دستاندرکاران این رژیم را در مقابل عدالت قرار بدهد. اگر چه دادگاههای بینالمللی و دادگاههایی که شورای امنیت برای خیلی جنایتهای بزرگ تشکیل میدهد، یک دهم ابعاد این قتلعام نبوده است. اینها مجموعههای برخاسته از جنبش دادخواهی بوده و هستند که ارکان این رژیم را به لرزه در میآورند.
اگر رژیم در موقعیتی باشد که جامزهر حقوقبشر هم بخورد، راه از یک طرف باز میشود؛ اگر نکند و به جنایت بیشتر و بیشتری ادامه دهد، راه برای مردم ایران از یک طرف دیگر باز میشود. این جنبش دادخواهی با سرنگونی رژیم گره خورده است.
در آخر هم بگویم که رژیم روی دو پایه سوار است: روی نقض حقوقبشر، سرکوب داخلی، کشتار، اعدام و شکنجه در داخل و در بیرون هم صدور تروریسم. عامل هر دو اینها چیست؟ ولایت فقیه و نظام منحوس آن و بازوی اصلیاش سپاه پاسداران . به موازات جنبش دادخواهی، مقاومت ایران دنبال لیستگذاری سپاه پاسداران در گروههای تروریستی بوده است که خوشبختانه قدمهایی از آن و بخشهایی از این خواست ملت ایران و مقاومت ایران دارد محقق میشود. البته بقیه و بیشترش هم باید محقق شود.
هماطور که خواهر مریم گفته بودند، ما خواهان اجرای بلادرنگ، همهجانبه و بدون استثنای قانونی هستیم که اخیراً در آمریکا علیه سپاه پاسداران و در تحریم رژیم آخوندی وضع و تصویب شده است. از جمله لازمهاش اخراج سپاه پاسداران و شبهنظامیان جنایتکار وابسته به آن از سوریه، عراق، لبنان و یمن و دیگر کشورها هستیم. خروج سپاه پاسداران و رژیم از این عرصه از یک طرف، و جنبش دادخواهی از طرف دیگر، پایههای این رژیم را به لرزه در میآورد و راه را برای سرنگونی رژیم بهدست مردم و مقاومت ایران هموار میکند.
ما بهعنوان مقاومت ایران و بهعنوان سازمان مجاهدین خلق ایران دستمان را به سوی همه هموطنانمان در داخل و خارج کشور دراز میکنیم که در این جنبش دادخواهی ـ که ضربه به پایههای این رژیم است و راه را برای جنبش عظیم مردم ایران برای سرنگونی فراهم میکند ـ به ما بپیوندند و کارهایی که از طریق سیمای آزادی، شبکههای اجتماعی و طرق مختلف مقاومت ایران مستمر گفته و اعلام میشود را با جوانان میهنمان در میان بگذارند. مقاومت ما با سربلندی خواهش میکند و استدعا میکند که در این جنبش به ما بپیوندند تا راه سرنگونی رژیم هرچه سریعتر هموار شود. در این چشمانداز که رژیم در ضعیفترین و در آسیبپذیرترین موقعیتش هست، بعد از تحولات بهخصوص یک ساله اخیر، دیر نیست که جنبش دادخواهی به نتیجه نهاییاش برسد و در روز سرنگونی، پیروز بزرگ جنبش دادخواهی را جشن بگیریم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر