فلک كردن و چوب زدن بازرگان سرشناس تجارت قند در دوران مشروطه
خلاصهای از شماره پیشدر شماره پیش تاریخچهای از تشکلهای بازرگانان در ایران عصر قاجاری نوشتیم و پس از آن دیدیم که شکایتهای بازرگانان به شاه و مذاکرات شاه با آنان به نتیجهیی نرسید. همچنین با شکست روسیه از ژاپن، مردم و پیشهوران خشمگین برای شورش روحیه بیشتری یافتند و سرای تازه ساز بانک روسیه در تهران را بهکلی ویران کردند. همچنین از یک عامل خارجی که به مردم ایران در جنگ با استبداد قوت قلب بخشید صحبت کردیم. و آن، خبر شکست روسیه از ژاپن بود. امروز به یک عامل خارجی و روحیهبخش دیگر میرسیم. قیام در کشور همسایه شمالی در سال 1905:
قیام عمومی در کشور استعمارگر قدرتمند همسایه
انقلاب 1905سرفصلی در تاریخ روسیه است. همچنان که در ایران، دهقانان برای تولید مواد اولیه بهکار کشیده میشدند، در روسیه نیز توده عظیم دهقانان در حاکمیت دیکتاتوری تزار، به تولیدکنندگان مواد اولیه برای صنایع و کارخانجات روسیه بهشدت مورد استثمار قرار گرفته بودند. آنان همچنین باید هزینه سنگین یک ارتش عظیم و سازمان اداری کشور را تأمین میکردند. از اینرو اعتراضات دهقانان و به تبع آنان کارگران کارخانهها، به انفجار عظیمی در سال 1905انجامید. انفجاری که دهقانان، روستاها را سوزاندند و زمینهای مالکان را تصرف کردند.
در روسیه هم در آغاز قرن نوزدهم که مصادف با جنبش مشروطه در ایران هست، احزاب مشروطهخواه دموکرات، و انقلابیان سوسیالیست و سوسیال-دموکرات به وجود آمده بودند. البته پیشرفت صنعتی، روسیه را به مرحله سرمایهداری رسانده بود و طبقه کارگر در روسیه شکل گرفته بود. امری که در پیروزی قیام کمک کرد.
تزار نیکلای دوم، که در سال 1894به سلطنت رسیده بود، با تکیه بر مذهب ارتودوکس، و برخورداری از پشتیبانی کلیسا، با تمامی مظاهر دنیای جدید مثل ناسیونالیزم، و لیبرالیزم و دموکراسی مخالفت میکرد.در نظر تزار، استبداد تنها طرز و بهترین شکل حکومت بود که خداوند به روسیه ارزانی داشته بود.
یکشنبه خونین
شکست روسیه از ژاپن، به دهقانان و کارگران ناراضی روحیه اعتراض بخشید. کارگران خواستههای خود را، مبنی بر حداکثر هشت ساعت کار روزانه، و عزلمأموران بیکفایت دولتی و تشکیل مجلس مؤسسان در شکایتی که تهیه کردند. در ژانویة1905در یک روز یکشنبه جمعیتی در حدود دویست هزار زن و مرد و کودک، در حالی که با صدای بلند برای تزار دعا میکردند، در برابر کاخ وی گرد آمدند تا تقاضای خود را با او مطرح کنند. اما سربازان تزار به روی آنان آتش گشودند و چند صدنفر از تظاهر کنندگان را به قتل رساندند.
این کشتار احزاب کارگری را به تکان آورد. کشاورزان هم در بسیاری از نقاط روسیه علم طغیان برافراشتند. در نتیجه، تزار ناچار شد در برابر مردم تسلیم شود و حداقل خواستههای آنان را بپذیرد. تزار در اوت، 1905، یعنی اواسط تابستان 1284شمسی با تشکیل یکنوع مجلس طبقاتی موافقت کرد تا نمایندگان زارعان، مالکان، و مردم شهرنشین، جداگانه در آن حضور داشته باشند.مهمترین نتیجه قیام 1905برای مردم روسیه، این بود که حداقل صاحب یک مجلس و حکومت پارلمانی شدند. مجلسی که به اون دوما میگفتند و تا ده سال این سلطنت نیمهمشروطهای در روسیه برقرار بود. برای مردم و طبقه بارزگانان و بورژوازی نوپای ایران، این قیام پیام واضحی داشت: اینکه میشود علیه حاکمیت استبداد ایستاد و قدرت شاه را به تصمیم مجلس مشروط کرد.اینک، ببینیم این قوت قلبها که به مردم تحت ستم ایران داده شد، چگونه ارابة جنبش را به پیش راند...
انقلاب 1905سرفصلی در تاریخ روسیه است. همچنان که در ایران، دهقانان برای تولید مواد اولیه بهکار کشیده میشدند، در روسیه نیز توده عظیم دهقانان در حاکمیت دیکتاتوری تزار، به تولیدکنندگان مواد اولیه برای صنایع و کارخانجات روسیه بهشدت مورد استثمار قرار گرفته بودند. آنان همچنین باید هزینه سنگین یک ارتش عظیم و سازمان اداری کشور را تأمین میکردند. از اینرو اعتراضات دهقانان و به تبع آنان کارگران کارخانهها، به انفجار عظیمی در سال 1905انجامید. انفجاری که دهقانان، روستاها را سوزاندند و زمینهای مالکان را تصرف کردند.
در روسیه هم در آغاز قرن نوزدهم که مصادف با جنبش مشروطه در ایران هست، احزاب مشروطهخواه دموکرات، و انقلابیان سوسیالیست و سوسیال-دموکرات به وجود آمده بودند. البته پیشرفت صنعتی، روسیه را به مرحله سرمایهداری رسانده بود و طبقه کارگر در روسیه شکل گرفته بود. امری که در پیروزی قیام کمک کرد.
تزار نیکلای دوم، که در سال 1894به سلطنت رسیده بود، با تکیه بر مذهب ارتودوکس، و برخورداری از پشتیبانی کلیسا، با تمامی مظاهر دنیای جدید مثل ناسیونالیزم، و لیبرالیزم و دموکراسی مخالفت میکرد.در نظر تزار، استبداد تنها طرز و بهترین شکل حکومت بود که خداوند به روسیه ارزانی داشته بود.
یکشنبه خونین
شکست روسیه از ژاپن، به دهقانان و کارگران ناراضی روحیه اعتراض بخشید. کارگران خواستههای خود را، مبنی بر حداکثر هشت ساعت کار روزانه، و عزلمأموران بیکفایت دولتی و تشکیل مجلس مؤسسان در شکایتی که تهیه کردند. در ژانویة1905در یک روز یکشنبه جمعیتی در حدود دویست هزار زن و مرد و کودک، در حالی که با صدای بلند برای تزار دعا میکردند، در برابر کاخ وی گرد آمدند تا تقاضای خود را با او مطرح کنند. اما سربازان تزار به روی آنان آتش گشودند و چند صدنفر از تظاهر کنندگان را به قتل رساندند.
این کشتار احزاب کارگری را به تکان آورد. کشاورزان هم در بسیاری از نقاط روسیه علم طغیان برافراشتند. در نتیجه، تزار ناچار شد در برابر مردم تسلیم شود و حداقل خواستههای آنان را بپذیرد. تزار در اوت، 1905، یعنی اواسط تابستان 1284شمسی با تشکیل یکنوع مجلس طبقاتی موافقت کرد تا نمایندگان زارعان، مالکان، و مردم شهرنشین، جداگانه در آن حضور داشته باشند.مهمترین نتیجه قیام 1905برای مردم روسیه، این بود که حداقل صاحب یک مجلس و حکومت پارلمانی شدند. مجلسی که به اون دوما میگفتند و تا ده سال این سلطنت نیمهمشروطهای در روسیه برقرار بود. برای مردم و طبقه بارزگانان و بورژوازی نوپای ایران، این قیام پیام واضحی داشت: اینکه میشود علیه حاکمیت استبداد ایستاد و قدرت شاه را به تصمیم مجلس مشروط کرد.اینک، ببینیم این قوت قلبها که به مردم تحت ستم ایران داده شد، چگونه ارابة جنبش را به پیش راند...
باور به تاثیر ایستادگی و شکست استبدادطلسم قدرقدرتی استبداد فئودالی قاجار، اولین بار در واقعه رژی ترک برداشته بود، در قتل ناصرالدینشاه توسط میرزا رضا، این بار این طلسم، ضربه جدیتری خورده بود، حالا دو اتفاق خیلی حیرتانگیز در خارج از ایران، یعنی شکست روسیه ازژاپن و بعد قیام مردم روسیه؛ باعث شد که هیبت قدرت بزرگتر استبدادی و استعماری رو که در همسایگی ایران قرار داشت، در اذهان مردم فروبریزد.
از آنطرف، در داخل حکومت و دربار هم یک سرخوردگی به وجود آمد. روحیهشان تضعیف شد بهطوریکه میترسیدند که در صورت بروز یک طغیان مردمی نخواهند توانست روی حمایت روسیه از خودشان حساب کنند. چون تاکنون با پشتیبانی روسیة قوی تزاری، دیکتاتوریشان را تحکیم میکردند. بهخصوص که انگلیس هم با مشاهده ضعف روسیه و کم شدن نفوذش در دربار و دولت، میخواست با تقویت مواضعش، جاپای خودش را محکم کند.
به این ترتیب، تودههای فقیر و پیشهوران شهرها روحیه گرفته بودند. و نخبگان و روشنفکران شهری به دست زدن به اقدامات قاطع در برابر استبداد تشویق شدند. یکی از اولین اعتراضات از آن زنان بود.
غیر از تاثیرات روحی و مربوط به روحیه گرفتن مردم، باید به تاثیرات مادی در صحنه اقتصادی هم توجه کرد. مثلاً اینکه در شکست روسیه از ژاپن، صادرات قند روسیه به ایران دچار اختلال شد. و قند در ایران کمیاب و گران شد. این گرانی فشاری روی حکومت هم بود. چون بر بحران اقتصادی و نارضایتی عمومی افزوده میشد.
فشار آوردن به تجار و اوجگیری اعتراضات
تاریخ مشروطه احمد کسروی: ص 58: «قند برای ایران از روسستان فرستاده شدی. علاء الدوله حکمران تهران که مرد گردنکش و سختگیری میبود، خواست بازرگانان قندفروش را به کاستن از بهای آن وادارد و این کار را با زور و دژرفتاری پیش برد. راستی این بود که عینالدوله چون از داستان پناهیدن بازرگانان به عبدالعظیم و آن پیش آمدها آزرده میبود چنین میخواست که کینه از آنان بجوید و آنگاه چشم علما را هم بترساند و این با دستور او بود که علاالدوله بهکار پرداخت.»
روز دوشنبه بیستم آذر ماه 1284هفده تن از بازرگانان به اداره حکمرانی خوانده شدند. از این هفده تن شماری حاضر شدند و با آن که اغلب بازرگانان قند نبودند به فلک بسته شده و چوب به پایشان زده شد.
تاریخ مشروطه کسروی: «… در این میان حاجی سید هاشم قندی را که یکی از بازرگانان بزرگ قند و خود مرد سالخورده و نیکوکار و ارجمندی میبود و سه مسجد در تهران ساخته و بنیادهای نیک دیگر هم گذارده بود، آوردند.
علاءالدوله: چرا قند گرانتر گردانیدهاید؟
حاجی سیدهاشم قندی: در سایه پیش آمد جنگ روس و ژاپون، قند کمتر میآید. و باز در تهران ارزانتر از دیگر شهرهاست!
علاءالدوله: میگویند شما قند را کنترات کردهاید!
قندی: ما کنترات نکردهایم. و از یک بازرگانان دیگری میخریم. و اگر کونترات هم کرده بودیم، در این هنگام جنگ و آشوب، پیش
علاءالدوله: باید نوشته دهید قند را به بهای پیشین بفروشید!
قندی: من چنان نوشتهای نمیتوانم داد. ولی صد صندوق قند خودم میدارم و به شما پیشکش میکنم و دیگر هم به داد و ستد نپردازم.
در اینجا یکی میآید به گوش علاءالدوله میگوید که وزیرتجارت گفته به او بیاحترامی نکنید. او عصبانی میشود و میگوید بزنید. بعد سیدهاشم قندی را میخوابانند و میزنند».
چوب زدن به پای یک بازرگان سرشناس، جرقهای بود که بازرگانان را به اقدام علیه حاکمیت استبداد برانگیخت.
مشروطه کسروی: ص 59: «در این میان، در بیرون، شهر به هم خورده و مردم به پشتیبانی از بازرگانان، بازارها را میبستند. … هنگام پسین بود که بازارها را بسته و رو به مسجد شاه آوردند و د رآنجا به شور و هیاهو برخاستند.»
رشد جنبش ضدحکومتی
این که بهطور یکپارچه، و ناگهان بازارها بسته میشوند و مردم به حرکت در میآیند نشان دهنده رشد جنبش ضدحکومتی و ارتباط نزدیکی هست که بین شبکهی بازرگانان و پشتیبانان آنها وجود داشت این حرکت از طرف سران بازرگانان هدایت میشد. همین شبکه هم بود که روحانیان را به میدان میکشید و از آنها میخواستند که موضع خودشان را در قبال مردم روشن کنند. از طرف دیگر بازرگانان هم که قدر و وزن سابق خودشان را در نزد حاکمیت از دست داده بودند، تلاش میکردند که از برخی روحانیان برای فشار آوردن بر حاکمیت تضعیف شده فئودالی یاری بگیرند.
به صحنه آمدن دو روحانی مشهوردو تن از روحانیان مخالف عینالدوله، بهنام سیدعبدالله بهبهانی و سید محمدطباطبایی، به نهضت بازرگانان و مردم پیوسته و در طرح شکایات بازرگانان و خواستهای آنان برای دفاع از منافع بازرگانان شرکت کردند.
تاریخ مشروطه کسروی ص 54: «در همان روزها شبی بهبهانی به خانه طباطبایی آمد و آن دوتن در نهانی با هم گفتگو کردند و پیمان همدستی میان ایشان از این شب هر چه استوارتر گردید».
پاتک استبداد و نقش روحانیان مرتجع
از آنطرف حاکمیت استبداد هم از آخوندها برای سرکوبی جنبش بازرگانان استفاده میکرد. یک بخش از آخوندهای مرتجع، و در رأسشان امام جمعه تهران و شیخ فضلالله نوری که طرفدار روسیه و همکار استبداد فئودالی بودند بلافاصله بعد از آن که مردم بازارها را بسته و بر علیه حاکمیت به غلیان آمدند، در همدستی با حکومت و عینالدوله، نقشهای کشیدند تا بتوانند حرکت مردم و بازرگانان را به شکست بکشانند.
حاجی میرزاابوالقاسم، امام جمعه تهران، سران بازار را به خانه خود دعوت کرد و از آنان خواست که بازار را بسته نگاه دارند و از فردا بهبهانی و طباطبایی را نیز به مسجد بیاورند.
مشروطه کسروی: «همکاری با صدراعظم عینالدوله و دوستی با وی، نتیجههای بزرگی را در پی داشتی و خواهیم دید که امام جمعه به چه سودی از این راه رسید. حاجی شیخ فضلالله از درون کار آگاهی میداشت، و این بود رو پنهان نمود و به مسجد نیامد.نقشه امام جمعه و شیخ فضلالله این بود که با اوباش چماقداری که از پیش آماده کرده بودند، اجتماع مسجد را سرکوبی و پراکنده کنند؛ تا چنین وانمود بشود که مردم خودشان با مخالفان حکومت کردند. جالبه که اول خود امام جمعه سیدجمال واعظ را بالای منبر فرستاد که از شاه شکایت کند، و بعد بهانه گرفت که چرا به شاه بد میگویی، و به قداره بندان از پیش آمادهاش دستور داد که بریزید و او را بزنید».مشروطه کسروی: «نوکران امامجمعه با فراشان دولتی که از پیش بسیجیده بودند، با چوب و غداره به میان مردم ریختند، برخی هم تپانچه میداشتند. در همان هنگام کسانی ارابة آب کُر را در دالان مسجد به تکان آوردند و مردم از خارخار چرخهای آن چنین پنداشتند که توپ میآورند. … انبوهی از ترس رو به گریز گذاردند و مسجد به یکبار به هم خورد.بدینسان آخوندهای جیرهخوار استبداد فئودالی، موفق شدند خدمت خود را به عینالدوله انجام دهند. .
مشروطه کسروی: ص 63: «به کوشندگان شکستی رسیده، و پیدا بود که عینالدوله و همدستان او فیروزی خود را دنبال خواهند کرد و فردا هم داستانهایی رخ خواهد داد و اینان را تاب ایستادگی نخواهد بود.»
اما این نقشه مرتجعان همدست استبداد، اوجگیری اعتراضات مردمی و جنبش بازرگانان را پیش انداخت. چنان که طباطبایی و بهبهانی را وادار کرد برای جلوگیری از پیشرفت نقشه امام جمعه و عینالدوله، از تهران خارج شده و به عبدالعظیم پناهنده شود.
تحصن درعبدالعظیم وخنثی کردن توطئه
مشروطه کسروی: 63: «طباطبایی… با کسانی که درخانهاش بودند چنین گفت: «اگر فردا در شهر بمانیم عینالدوله، امامجمعه و مردم را بهکار برانگیزد و باشد که میانه کسان ما با کسان امامجمعه زدوخورد پیش آیدو آنگاه هنگامه حیدری-نعمتی برپا گردد. از آنسوی پای بازرگانان در میان است. ما اگر به آنان پشتیبانی ننماییم، که شاینده نخواهد بود و اگر نماییم، خواهند گفت ما میخواستیم قند ارزان شود و ملایان نگذاردند، و با این بهانه بهای خوردنیها را بالاخواهند برد. پس بهتر است چند روزی در شهر نباشیم و به عبدالعظیم برویم.» حرفهای طباطبایی بهخوبی نشان میدهد فشاری که از سوی بازرگانان و مردم بودباعث حرکت طباطبایی برای رفتن به شاهعبدالعظیم شد.
رفتن کوشندگان به عبدالعظیماز فردای آن روز یعنی روز 22آذر 1284بسیاری از بازرگانان سرشناس تهران به همراه طباطبایی و بهبهانی و انبوهی از مردم از تهران به حضرت عبدالعظیم کوچ کرده و در آنجا بست نشستند.
کسروی ص 64: «از اینسوی عینالدوله دستور داد که بازاریان را به باز کردن دکانها وادارند و اگر کسی باز نکرد دکانش را تاراج کنند. فراشان به بازار آمده و با زور دکانها را باز گردانیدند»
از طرف دیگر، عین الدوله برای اینکه جبههای از آخوندها را در طرف خودش و علیه بازرگانان و کوچ کنندگان به عبدالعظیم تشکیل بدهد، پاداش کلانی به امام جمعه و شیخ فضلالله نوری و چند ملای دیگر به پاس خوشخدمتیهاشان داد.
مشروطه کسروی: ص 64: «عینالدوله، با امامجمعه و حاجی شیخ فضلالله و دیگران به دِهِشهایی برخاست. … مدرسه خازنالملک و مدرسه خان مروی، که تولیت آن با حاجی شیخ مرتضی میبود، آن یکی را به ملا محمد آملی داد و این یکی را به امام جمعه سپرد. ابنبابویه که تولیتش با صدرالعلماء میبود، آن را هم به ا مام جمعه داد. مسجد و مدرسه سپهسالارکهن که از آن بهبهانی میبود این را هم به حاجی میرزاابوطالب زنجانی داد. نیز درهمان روزها بود که امام جمعه، داماد شاه گردید».
این هم یک ماجرای ننگین دیگر از همدستی استبداد و ارتجاع بود. و در آن وقاحت و تجاوزگری آخوندهای مرتجع همدست استبداد بهخوبی روشن شد. چرا که همسر موقرالسلطنه را که به آزادیخواهان پیوسته بود و به بدخواهی با شاه شناخته میشد با حکم شرعی آخوند درباری، شیخ فضلالله نوری، با زور طلاقش را گرفتند در حالی که موقر السلطنه خودش در بازداشت بود و بهزور همسرش را به عقد امامجمعه درآوردند.
ضعف جنبش و بینتیجه ماندن تحصن
در عبدالعظیم، روی همرفته دو هزار تن متحصن شدند. مخارج آن تحصن، توسط بازرگانان تأمین میشد. البته از دولتیان نیز، مخالفان عینالدوله نظیر اتابک امینالسلطان نیز به پشتیبانی مالی این تحصن پرداختند.
تاریخ بیداری ایرانیان: ص 344: «مخارج این حوزه را دو نفر وکیل خرج بودند، یکی حاج محمدتقی بُنَکدار و یکی دیگر برادرش حاج حسن. از هرجا پول میرسید جمع بر این دونفر برادر میشد. چنانچه پول سالارالدوله را که به توسط حاج ملکالمتکلمین تقسیم شد چهارصد تومان به آقای طباطبایی رسید و نیز پول اعتصامالسلطنه و رکنالدوله و امینالسلطان و غیرِهم، بین آنها تقسیم شد.» البته از آنجا که خواستهای متحصنان عبدالعظیم، خواستهای اساسی نبود و تغییر اساسی در ساختار و روابط فئودالی حاکم ایجاد نمیکرد، بنابراین، مظفرالدینشاه، پس از یکماه خواستهای آنان را بجز در مورد عزل موسیو نوز که اصلیترین خواسته بود، پذیرفت و با قول و وعده اینکه دیوانخانه تشکیل خواهد شد، از آنها خواست که به تهران برگردند.
ایدئولوژی نهضت مشروطیت: ص 155: فریدون آدمیت: «پیشنهاد روحانیان به دولت نشانه نزدیکبینی سیاسی آن پیشوایان دینی است. تقاضایشان این بود:
-عزل علاءالدوله از حکومت تهران،
- عزل نوز از ریاست گمرک،
-برگرداندن تولیت مدرسه خان مروی به خانواده آشتیانی،
-تنبیه عسگر گاریچی که در راه قم شرارت میکرد،
- تجلیل از میرزامحمدرضا مجتهد کرمان، تأمین جانی دادن به همراهان علما پس از بازگشت از تحصن
- و برداشتن تمبر دولتی از قبض مستمری آقایان».
میرزایحیی دولتآبادی که خودش یکی از ملایان بود و در آن زمان در همان تحصن حضور داشته، در کتاب حیات یحیی تحیّر خودش را از بیمایگی این خواستها بیان کرده و نوشته که از بس خواستها نازل و کوچک بود، بالاخره بهمنظور اینکه یک خواسته مهمتری هم به آن مواد هفتگانه افزوده شود، موضوع تأسیس عدالتخانه دولتی در فهرست تقاضای علما گنجانده شد. و ایشان هم پذیرفتند. یعنی از ابتدا جزو مطالباتشان نبود.حاکمیت فئودالی هم برای اینکه این را یک موفقیت برای متحصنان جلوه دهد، وزیر دربار و تعدادی از درباریان را با کالسکههای شاهی به عبدالعظیم فرستاد تا متحصنان را به تهران برگردانند. به این ترتیب حکومت استبداد بدون اینکه تغییری اساسی را بپذیرد، به تحصن خاتمه داد.آن تحصن که خودش مایه جوش و خروش عمومی شده بود میتوانست به نتایج بیشتری برسد. اما از آنجا که عزم جزمی برای تغییر ریشهیی در کار نبود، و همانطور که طباطبایی به اهل خانهاش گفته بود برای چند روزی از شهر بیرون میرود، افرادی هم که به تحصن آمده بودند، علاقهیی به مقاومت طولانی نداشتند، بهزودی با وعدههای حکومت، دل خوش کردند.
مشروطة کسروی: ص 72: «تاکی توانستندی در آنجا ماند؟ … طباطبایی وبهبهانی نیک میدانستندکه اگر ماندنشان در آنجا (عبدالعظیم) بیشتر باشد، بسیاری از کوچندگان دلسرد و نومیدگردند و رو به پراکندگی آرند. … تنها پیروان نبودند، به برخی از پیشروان دلگرمی نمیداشتند.»
به این ترتیب تحصن شاهعبدالعظیم با ارائه خواستههای نازلی از سوی سران متحصنان یعنی طباطبایی و بهبهانی، و دل خوش کردن به وعده ایجاد عدالتخانه که حاکمیت به آنها داد از هم پاشید.
ادامه دارد.
از آنطرف، در داخل حکومت و دربار هم یک سرخوردگی به وجود آمد. روحیهشان تضعیف شد بهطوریکه میترسیدند که در صورت بروز یک طغیان مردمی نخواهند توانست روی حمایت روسیه از خودشان حساب کنند. چون تاکنون با پشتیبانی روسیة قوی تزاری، دیکتاتوریشان را تحکیم میکردند. بهخصوص که انگلیس هم با مشاهده ضعف روسیه و کم شدن نفوذش در دربار و دولت، میخواست با تقویت مواضعش، جاپای خودش را محکم کند.
به این ترتیب، تودههای فقیر و پیشهوران شهرها روحیه گرفته بودند. و نخبگان و روشنفکران شهری به دست زدن به اقدامات قاطع در برابر استبداد تشویق شدند. یکی از اولین اعتراضات از آن زنان بود.
غیر از تاثیرات روحی و مربوط به روحیه گرفتن مردم، باید به تاثیرات مادی در صحنه اقتصادی هم توجه کرد. مثلاً اینکه در شکست روسیه از ژاپن، صادرات قند روسیه به ایران دچار اختلال شد. و قند در ایران کمیاب و گران شد. این گرانی فشاری روی حکومت هم بود. چون بر بحران اقتصادی و نارضایتی عمومی افزوده میشد.
فشار آوردن به تجار و اوجگیری اعتراضات
تاریخ مشروطه احمد کسروی: ص 58: «قند برای ایران از روسستان فرستاده شدی. علاء الدوله حکمران تهران که مرد گردنکش و سختگیری میبود، خواست بازرگانان قندفروش را به کاستن از بهای آن وادارد و این کار را با زور و دژرفتاری پیش برد. راستی این بود که عینالدوله چون از داستان پناهیدن بازرگانان به عبدالعظیم و آن پیش آمدها آزرده میبود چنین میخواست که کینه از آنان بجوید و آنگاه چشم علما را هم بترساند و این با دستور او بود که علاالدوله بهکار پرداخت.»
روز دوشنبه بیستم آذر ماه 1284هفده تن از بازرگانان به اداره حکمرانی خوانده شدند. از این هفده تن شماری حاضر شدند و با آن که اغلب بازرگانان قند نبودند به فلک بسته شده و چوب به پایشان زده شد.
تاریخ مشروطه کسروی: «… در این میان حاجی سید هاشم قندی را که یکی از بازرگانان بزرگ قند و خود مرد سالخورده و نیکوکار و ارجمندی میبود و سه مسجد در تهران ساخته و بنیادهای نیک دیگر هم گذارده بود، آوردند.
علاءالدوله: چرا قند گرانتر گردانیدهاید؟
حاجی سیدهاشم قندی: در سایه پیش آمد جنگ روس و ژاپون، قند کمتر میآید. و باز در تهران ارزانتر از دیگر شهرهاست!
علاءالدوله: میگویند شما قند را کنترات کردهاید!
قندی: ما کنترات نکردهایم. و از یک بازرگانان دیگری میخریم. و اگر کونترات هم کرده بودیم، در این هنگام جنگ و آشوب، پیش
علاءالدوله: باید نوشته دهید قند را به بهای پیشین بفروشید!
قندی: من چنان نوشتهای نمیتوانم داد. ولی صد صندوق قند خودم میدارم و به شما پیشکش میکنم و دیگر هم به داد و ستد نپردازم.
در اینجا یکی میآید به گوش علاءالدوله میگوید که وزیرتجارت گفته به او بیاحترامی نکنید. او عصبانی میشود و میگوید بزنید. بعد سیدهاشم قندی را میخوابانند و میزنند».
چوب زدن به پای یک بازرگان سرشناس، جرقهای بود که بازرگانان را به اقدام علیه حاکمیت استبداد برانگیخت.
مشروطه کسروی: ص 59: «در این میان، در بیرون، شهر به هم خورده و مردم به پشتیبانی از بازرگانان، بازارها را میبستند. … هنگام پسین بود که بازارها را بسته و رو به مسجد شاه آوردند و د رآنجا به شور و هیاهو برخاستند.»
رشد جنبش ضدحکومتی
این که بهطور یکپارچه، و ناگهان بازارها بسته میشوند و مردم به حرکت در میآیند نشان دهنده رشد جنبش ضدحکومتی و ارتباط نزدیکی هست که بین شبکهی بازرگانان و پشتیبانان آنها وجود داشت این حرکت از طرف سران بازرگانان هدایت میشد. همین شبکه هم بود که روحانیان را به میدان میکشید و از آنها میخواستند که موضع خودشان را در قبال مردم روشن کنند. از طرف دیگر بازرگانان هم که قدر و وزن سابق خودشان را در نزد حاکمیت از دست داده بودند، تلاش میکردند که از برخی روحانیان برای فشار آوردن بر حاکمیت تضعیف شده فئودالی یاری بگیرند.
به صحنه آمدن دو روحانی مشهوردو تن از روحانیان مخالف عینالدوله، بهنام سیدعبدالله بهبهانی و سید محمدطباطبایی، به نهضت بازرگانان و مردم پیوسته و در طرح شکایات بازرگانان و خواستهای آنان برای دفاع از منافع بازرگانان شرکت کردند.
تاریخ مشروطه کسروی ص 54: «در همان روزها شبی بهبهانی به خانه طباطبایی آمد و آن دوتن در نهانی با هم گفتگو کردند و پیمان همدستی میان ایشان از این شب هر چه استوارتر گردید».
پاتک استبداد و نقش روحانیان مرتجع
از آنطرف حاکمیت استبداد هم از آخوندها برای سرکوبی جنبش بازرگانان استفاده میکرد. یک بخش از آخوندهای مرتجع، و در رأسشان امام جمعه تهران و شیخ فضلالله نوری که طرفدار روسیه و همکار استبداد فئودالی بودند بلافاصله بعد از آن که مردم بازارها را بسته و بر علیه حاکمیت به غلیان آمدند، در همدستی با حکومت و عینالدوله، نقشهای کشیدند تا بتوانند حرکت مردم و بازرگانان را به شکست بکشانند.
حاجی میرزاابوالقاسم، امام جمعه تهران، سران بازار را به خانه خود دعوت کرد و از آنان خواست که بازار را بسته نگاه دارند و از فردا بهبهانی و طباطبایی را نیز به مسجد بیاورند.
مشروطه کسروی: «همکاری با صدراعظم عینالدوله و دوستی با وی، نتیجههای بزرگی را در پی داشتی و خواهیم دید که امام جمعه به چه سودی از این راه رسید. حاجی شیخ فضلالله از درون کار آگاهی میداشت، و این بود رو پنهان نمود و به مسجد نیامد.نقشه امام جمعه و شیخ فضلالله این بود که با اوباش چماقداری که از پیش آماده کرده بودند، اجتماع مسجد را سرکوبی و پراکنده کنند؛ تا چنین وانمود بشود که مردم خودشان با مخالفان حکومت کردند. جالبه که اول خود امام جمعه سیدجمال واعظ را بالای منبر فرستاد که از شاه شکایت کند، و بعد بهانه گرفت که چرا به شاه بد میگویی، و به قداره بندان از پیش آمادهاش دستور داد که بریزید و او را بزنید».مشروطه کسروی: «نوکران امامجمعه با فراشان دولتی که از پیش بسیجیده بودند، با چوب و غداره به میان مردم ریختند، برخی هم تپانچه میداشتند. در همان هنگام کسانی ارابة آب کُر را در دالان مسجد به تکان آوردند و مردم از خارخار چرخهای آن چنین پنداشتند که توپ میآورند. … انبوهی از ترس رو به گریز گذاردند و مسجد به یکبار به هم خورد.بدینسان آخوندهای جیرهخوار استبداد فئودالی، موفق شدند خدمت خود را به عینالدوله انجام دهند. .
مشروطه کسروی: ص 63: «به کوشندگان شکستی رسیده، و پیدا بود که عینالدوله و همدستان او فیروزی خود را دنبال خواهند کرد و فردا هم داستانهایی رخ خواهد داد و اینان را تاب ایستادگی نخواهد بود.»
اما این نقشه مرتجعان همدست استبداد، اوجگیری اعتراضات مردمی و جنبش بازرگانان را پیش انداخت. چنان که طباطبایی و بهبهانی را وادار کرد برای جلوگیری از پیشرفت نقشه امام جمعه و عینالدوله، از تهران خارج شده و به عبدالعظیم پناهنده شود.
تحصن درعبدالعظیم وخنثی کردن توطئه
مشروطه کسروی: 63: «طباطبایی… با کسانی که درخانهاش بودند چنین گفت: «اگر فردا در شهر بمانیم عینالدوله، امامجمعه و مردم را بهکار برانگیزد و باشد که میانه کسان ما با کسان امامجمعه زدوخورد پیش آیدو آنگاه هنگامه حیدری-نعمتی برپا گردد. از آنسوی پای بازرگانان در میان است. ما اگر به آنان پشتیبانی ننماییم، که شاینده نخواهد بود و اگر نماییم، خواهند گفت ما میخواستیم قند ارزان شود و ملایان نگذاردند، و با این بهانه بهای خوردنیها را بالاخواهند برد. پس بهتر است چند روزی در شهر نباشیم و به عبدالعظیم برویم.» حرفهای طباطبایی بهخوبی نشان میدهد فشاری که از سوی بازرگانان و مردم بودباعث حرکت طباطبایی برای رفتن به شاهعبدالعظیم شد.
رفتن کوشندگان به عبدالعظیماز فردای آن روز یعنی روز 22آذر 1284بسیاری از بازرگانان سرشناس تهران به همراه طباطبایی و بهبهانی و انبوهی از مردم از تهران به حضرت عبدالعظیم کوچ کرده و در آنجا بست نشستند.
کسروی ص 64: «از اینسوی عینالدوله دستور داد که بازاریان را به باز کردن دکانها وادارند و اگر کسی باز نکرد دکانش را تاراج کنند. فراشان به بازار آمده و با زور دکانها را باز گردانیدند»
از طرف دیگر، عین الدوله برای اینکه جبههای از آخوندها را در طرف خودش و علیه بازرگانان و کوچ کنندگان به عبدالعظیم تشکیل بدهد، پاداش کلانی به امام جمعه و شیخ فضلالله نوری و چند ملای دیگر به پاس خوشخدمتیهاشان داد.
مشروطه کسروی: ص 64: «عینالدوله، با امامجمعه و حاجی شیخ فضلالله و دیگران به دِهِشهایی برخاست. … مدرسه خازنالملک و مدرسه خان مروی، که تولیت آن با حاجی شیخ مرتضی میبود، آن یکی را به ملا محمد آملی داد و این یکی را به امام جمعه سپرد. ابنبابویه که تولیتش با صدرالعلماء میبود، آن را هم به ا مام جمعه داد. مسجد و مدرسه سپهسالارکهن که از آن بهبهانی میبود این را هم به حاجی میرزاابوطالب زنجانی داد. نیز درهمان روزها بود که امام جمعه، داماد شاه گردید».
این هم یک ماجرای ننگین دیگر از همدستی استبداد و ارتجاع بود. و در آن وقاحت و تجاوزگری آخوندهای مرتجع همدست استبداد بهخوبی روشن شد. چرا که همسر موقرالسلطنه را که به آزادیخواهان پیوسته بود و به بدخواهی با شاه شناخته میشد با حکم شرعی آخوند درباری، شیخ فضلالله نوری، با زور طلاقش را گرفتند در حالی که موقر السلطنه خودش در بازداشت بود و بهزور همسرش را به عقد امامجمعه درآوردند.
ضعف جنبش و بینتیجه ماندن تحصن
در عبدالعظیم، روی همرفته دو هزار تن متحصن شدند. مخارج آن تحصن، توسط بازرگانان تأمین میشد. البته از دولتیان نیز، مخالفان عینالدوله نظیر اتابک امینالسلطان نیز به پشتیبانی مالی این تحصن پرداختند.
تاریخ بیداری ایرانیان: ص 344: «مخارج این حوزه را دو نفر وکیل خرج بودند، یکی حاج محمدتقی بُنَکدار و یکی دیگر برادرش حاج حسن. از هرجا پول میرسید جمع بر این دونفر برادر میشد. چنانچه پول سالارالدوله را که به توسط حاج ملکالمتکلمین تقسیم شد چهارصد تومان به آقای طباطبایی رسید و نیز پول اعتصامالسلطنه و رکنالدوله و امینالسلطان و غیرِهم، بین آنها تقسیم شد.» البته از آنجا که خواستهای متحصنان عبدالعظیم، خواستهای اساسی نبود و تغییر اساسی در ساختار و روابط فئودالی حاکم ایجاد نمیکرد، بنابراین، مظفرالدینشاه، پس از یکماه خواستهای آنان را بجز در مورد عزل موسیو نوز که اصلیترین خواسته بود، پذیرفت و با قول و وعده اینکه دیوانخانه تشکیل خواهد شد، از آنها خواست که به تهران برگردند.
ایدئولوژی نهضت مشروطیت: ص 155: فریدون آدمیت: «پیشنهاد روحانیان به دولت نشانه نزدیکبینی سیاسی آن پیشوایان دینی است. تقاضایشان این بود:
-عزل علاءالدوله از حکومت تهران،
- عزل نوز از ریاست گمرک،
-برگرداندن تولیت مدرسه خان مروی به خانواده آشتیانی،
-تنبیه عسگر گاریچی که در راه قم شرارت میکرد،
- تجلیل از میرزامحمدرضا مجتهد کرمان، تأمین جانی دادن به همراهان علما پس از بازگشت از تحصن
- و برداشتن تمبر دولتی از قبض مستمری آقایان».
میرزایحیی دولتآبادی که خودش یکی از ملایان بود و در آن زمان در همان تحصن حضور داشته، در کتاب حیات یحیی تحیّر خودش را از بیمایگی این خواستها بیان کرده و نوشته که از بس خواستها نازل و کوچک بود، بالاخره بهمنظور اینکه یک خواسته مهمتری هم به آن مواد هفتگانه افزوده شود، موضوع تأسیس عدالتخانه دولتی در فهرست تقاضای علما گنجانده شد. و ایشان هم پذیرفتند. یعنی از ابتدا جزو مطالباتشان نبود.حاکمیت فئودالی هم برای اینکه این را یک موفقیت برای متحصنان جلوه دهد، وزیر دربار و تعدادی از درباریان را با کالسکههای شاهی به عبدالعظیم فرستاد تا متحصنان را به تهران برگردانند. به این ترتیب حکومت استبداد بدون اینکه تغییری اساسی را بپذیرد، به تحصن خاتمه داد.آن تحصن که خودش مایه جوش و خروش عمومی شده بود میتوانست به نتایج بیشتری برسد. اما از آنجا که عزم جزمی برای تغییر ریشهیی در کار نبود، و همانطور که طباطبایی به اهل خانهاش گفته بود برای چند روزی از شهر بیرون میرود، افرادی هم که به تحصن آمده بودند، علاقهیی به مقاومت طولانی نداشتند، بهزودی با وعدههای حکومت، دل خوش کردند.
مشروطة کسروی: ص 72: «تاکی توانستندی در آنجا ماند؟ … طباطبایی وبهبهانی نیک میدانستندکه اگر ماندنشان در آنجا (عبدالعظیم) بیشتر باشد، بسیاری از کوچندگان دلسرد و نومیدگردند و رو به پراکندگی آرند. … تنها پیروان نبودند، به برخی از پیشروان دلگرمی نمیداشتند.»
به این ترتیب تحصن شاهعبدالعظیم با ارائه خواستههای نازلی از سوی سران متحصنان یعنی طباطبایی و بهبهانی، و دل خوش کردن به وعده ایجاد عدالتخانه که حاکمیت به آنها داد از هم پاشید.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر