پنجشنبه، دی ۰۹، ۱۳۹۵

انقلاب است به گور افتاده- م. شوق


«!این نه یک هموطن است»
گوش کن! هموطنم!
ـ خشت این گور سخن می‌گوید ـ:
« انقلاب است به گور افتاده
آنهمه شور و امید
آنهمه شوق و نوید
که ربودش یک شیخ
آنهمه خون شهید
آن همه رنج و فدا
که به سرقت بردند
این زمان آمده است
تا بخوابد در گور»
حرف این هموطن این است عزیز!
آمده تا که بگوید: «مردم!
انقلاب است که از روز نخست
با همه شور و شکوه، از من و تو دزدیدند
بعد بردند به زندان و به حبسش کردند
بعد شلاق زدند
بعد دیدند که تسلیم نشد
یک به یک، حرف به حرف
از الف تا ب ی آن را، قلب کردند به جمهوری خون
قلب کردند به جمهوری افیون و فریب
بعد دیدند که باز
سر موضع مانده
سر دارش بردند
خفه‌اش کردند و
این زمان مرده‌ی آن پیدا شد
توی گور است، و من اینک
آمدم تا که بگویم: آی مردم مردم!
من نه تنها
خشت این گور خودش می‌گوید
انقلاب است که با پنجه‌ی شیخ
کشته گشته‌ست و کنون
توی گور افتاده.
هست آیا که کسی برخیزد؟»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر