مجددا مطلبی تحت عنوان نابرادری من در سایت انجمن نجاست رژیم خواندم، البته من در سال گذشته در بهمن ۹۴ نوشته بودم که خانواده ای به جز مجاهدین ندارم و ۲۸ سال پیش به هر آنچه که ذلت و خواری در زندگی زیرنکبت آخوندهای اشغالگر ضدبشر بود پشت کردم و برای آزادی خلق و میهنم قیام کردم و به مجاهدین پیوستم و گفتم که خانواده من همانا خانواده بزرگ مجاهدین و جنگیدن در زیر پرچم آزادیخواهی و شرافت مجاهدان آن است
اما چی شد که مجددا دم خروس شما از طریق همان نابرادری کندذهن بیرون زد؟ بیچارگی آخوندهای دروغگو، کم حافظهگی آنهاست، مگر سال گذشته از قولش نگفته بودید که من درخواست پول کردم؟ امسال از قول همین وطن فروش مطرح کرده اید که با وعده وعید اقتصادی قصد داشتم ایشان به مملکت خود خیانت کند! البته نگرانی ندارد این وطن فروش خودبخود با آلودن خود به انجمن نجاست خیانتش را ثبت کرد و دیگر نیازی به هیچ تلاشی در این راستا ندارد و همه فهمیدند. سرنوشت شما هم البته در سنت تاریخ بیان شده و خودتان بیش از همه نگران آن هستید، برای همین با ساختن و پرداختن این دروغها و شایعه پراکنی ها سعی در به تاخیرانداختن آن سرنوشت محتوم دارید. نکند از روز حسابرسی شدن خود، توسط مادران وهب های میهنم، یعنی مادران شجاع سربداران و مجاهدان، از غارت شدگان، از لشکر گرسنگان و بیکاران، اینطوری لرزه به ریش و عبا و عمامههایتان افتاده است؟ اگر نه چرا به یک وطن فروش بی عرضه اینهمه آویزان شده اید و چرا یک مرتبه رگ دلسوزی و مرحمت ولطف شما برای من، قولنج کرده و از اینکه بقول شما در آلبانی سرگردان شده ام، دل نازکتان اینطوری سوخته و
اما چی شد که مجددا دم خروس شما از طریق همان نابرادری کندذهن بیرون زد؟ بیچارگی آخوندهای دروغگو، کم حافظهگی آنهاست، مگر سال گذشته از قولش نگفته بودید که من درخواست پول کردم؟ امسال از قول همین وطن فروش مطرح کرده اید که با وعده وعید اقتصادی قصد داشتم ایشان به مملکت خود خیانت کند! البته نگرانی ندارد این وطن فروش خودبخود با آلودن خود به انجمن نجاست خیانتش را ثبت کرد و دیگر نیازی به هیچ تلاشی در این راستا ندارد و همه فهمیدند. سرنوشت شما هم البته در سنت تاریخ بیان شده و خودتان بیش از همه نگران آن هستید، برای همین با ساختن و پرداختن این دروغها و شایعه پراکنی ها سعی در به تاخیرانداختن آن سرنوشت محتوم دارید. نکند از روز حسابرسی شدن خود، توسط مادران وهب های میهنم، یعنی مادران شجاع سربداران و مجاهدان، از غارت شدگان، از لشکر گرسنگان و بیکاران، اینطوری لرزه به ریش و عبا و عمامههایتان افتاده است؟ اگر نه چرا به یک وطن فروش بی عرضه اینهمه آویزان شده اید و چرا یک مرتبه رگ دلسوزی و مرحمت ولطف شما برای من، قولنج کرده و از اینکه بقول شما در آلبانی سرگردان شده ام، دل نازکتان اینطوری سوخته و
!جزغاله شده است؟
هان چرا ؟ و راستی چرا برای جوانان ایران که دسته دسته آنها را دار میزنید هیچ دلی نمیسوزانید؟ چرا برای کودکان بیگناه ایران که گل وجودشان به یمن حکومت کثیف شما نشکفته در خیابانها و کوچه ها پرپر میشود و حتی بدنیا نیامده حراج میشوند، دلی نمیسوزانید ؟ چرا برای جوانان و نخبگان ایرانی که آنها را در زندانها اسیرکرده و خود و خانواده شان را شکنجه و زجرکش میکنید دلتان نمیسوزد ؟ چرا برای ایران که حتی خاک و آبهای زیر زمینش را هم چپاول و نابود کرده و مردمش را بخاک سیاه نشانده اید، دلتان نمیسوزد ؟
راستی میشود بگویید وقتی به اسم خدا و پیغمبر (والبته درواقع برای حفظ و بقای حکومت یزیدی خود) در سوریه و عراق سر زن و بچه مردم را از بدن جدا میکنید و آتش میزنید و بمب وموشک بر سر آنها میریزید و جان و مال و دار و ندار آنها را خاکسترمیکنید، دل نازکتان در حال چکاری است؟ نکند سخت مشغول سناریو نویسی برای یک الدنگ است، هان؟ البته که همین طور است، چون این دل نازک !! خطر اصلی را خوب بو میکشد و همان لرزه که گفتم سخت در حال انجام است، طوری که خواب و راحت از کف رفته و میترسید از سرنوشتی که در انتظارتان است، همان که خدا وعدهاش را به فرعون و معاویه و هر خمینی صفتی داده است و بدست مقاومت و مجاهدینش و ارتش آزادیبخش خلق قهرمان ایران و جوانان و زنانش محقق خواهد شد و هر آخوند مفتخور و جنایتکار و دزدی را از صحنه ایران زمین زیبا محو ونابود خواهد کرد
اما من فاطمه علیزاده همانطور که گفتم در ۲۸ سال پیش برای فدیه کردن جان، زندگی، مال، مقام و همه چیز پا در راه آزادی و آرمان پاک و توحیدی رجوی گذاشتم. نه برای جاه و مقام و خلبانی! افتخار من از ابتدا تا به آخر، مجاهد بودن و مجاهد مردن است، همان که شما را تمام قامت میترساند و میلرزاند و همین بالاترین افتخار من است، افتخار ماندن من و هر مجاهدی در مسیر مبارزه که همانا ترسناکترین کابوس شماست و بودن در رکاب رهبری پاکم مسعود و مریم… افتخار خاک پای خلق بودن، خاک پای مادران خاوران، مادر ستارها و فرزادها، فرهاد و شیرینها و کیانوشها و نداها و…… و هر مادر و پدر و خواهری که شما پاسداران پاره های وجودشان را مثل شمر وحرمله، به خاک و خون کشیدید
من و برادر واقعیم مجاهد شهید سیاووش علیزاده با افتخار و سربلندی در این راه وارد شدیم و هر چند خدا سعادت شهادت را هنوز به من نداده است اما خوب میدانستیم که چه مسیری را انتخاب کردیم بیچاره آخوندها و وزارت نجاستشان که جز لرزیدن و ثانیه شمردن برای سرنگونی و روانه شدن به قعر جهنم چاره دیگری ندارند
درود بر سازمان پر افتخار مجاهدین خلق ایران
درود بر رهبران آرمانیم مسعود و مریم رجوی
درود بر هر مجاهدی که هیهات منالذله گفت
هان چرا ؟ و راستی چرا برای جوانان ایران که دسته دسته آنها را دار میزنید هیچ دلی نمیسوزانید؟ چرا برای کودکان بیگناه ایران که گل وجودشان به یمن حکومت کثیف شما نشکفته در خیابانها و کوچه ها پرپر میشود و حتی بدنیا نیامده حراج میشوند، دلی نمیسوزانید ؟ چرا برای جوانان و نخبگان ایرانی که آنها را در زندانها اسیرکرده و خود و خانواده شان را شکنجه و زجرکش میکنید دلتان نمیسوزد ؟ چرا برای ایران که حتی خاک و آبهای زیر زمینش را هم چپاول و نابود کرده و مردمش را بخاک سیاه نشانده اید، دلتان نمیسوزد ؟
راستی میشود بگویید وقتی به اسم خدا و پیغمبر (والبته درواقع برای حفظ و بقای حکومت یزیدی خود) در سوریه و عراق سر زن و بچه مردم را از بدن جدا میکنید و آتش میزنید و بمب وموشک بر سر آنها میریزید و جان و مال و دار و ندار آنها را خاکسترمیکنید، دل نازکتان در حال چکاری است؟ نکند سخت مشغول سناریو نویسی برای یک الدنگ است، هان؟ البته که همین طور است، چون این دل نازک !! خطر اصلی را خوب بو میکشد و همان لرزه که گفتم سخت در حال انجام است، طوری که خواب و راحت از کف رفته و میترسید از سرنوشتی که در انتظارتان است، همان که خدا وعدهاش را به فرعون و معاویه و هر خمینی صفتی داده است و بدست مقاومت و مجاهدینش و ارتش آزادیبخش خلق قهرمان ایران و جوانان و زنانش محقق خواهد شد و هر آخوند مفتخور و جنایتکار و دزدی را از صحنه ایران زمین زیبا محو ونابود خواهد کرد
اما من فاطمه علیزاده همانطور که گفتم در ۲۸ سال پیش برای فدیه کردن جان، زندگی، مال، مقام و همه چیز پا در راه آزادی و آرمان پاک و توحیدی رجوی گذاشتم. نه برای جاه و مقام و خلبانی! افتخار من از ابتدا تا به آخر، مجاهد بودن و مجاهد مردن است، همان که شما را تمام قامت میترساند و میلرزاند و همین بالاترین افتخار من است، افتخار ماندن من و هر مجاهدی در مسیر مبارزه که همانا ترسناکترین کابوس شماست و بودن در رکاب رهبری پاکم مسعود و مریم… افتخار خاک پای خلق بودن، خاک پای مادران خاوران، مادر ستارها و فرزادها، فرهاد و شیرینها و کیانوشها و نداها و…… و هر مادر و پدر و خواهری که شما پاسداران پاره های وجودشان را مثل شمر وحرمله، به خاک و خون کشیدید
من و برادر واقعیم مجاهد شهید سیاووش علیزاده با افتخار و سربلندی در این راه وارد شدیم و هر چند خدا سعادت شهادت را هنوز به من نداده است اما خوب میدانستیم که چه مسیری را انتخاب کردیم بیچاره آخوندها و وزارت نجاستشان که جز لرزیدن و ثانیه شمردن برای سرنگونی و روانه شدن به قعر جهنم چاره دیگری ندارند
درود بر سازمان پر افتخار مجاهدین خلق ایران
درود بر رهبران آرمانیم مسعود و مریم رجوی
درود بر هر مجاهدی که هیهات منالذله گفت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر