هفتم دیماه، سالگرد شهادت مجاهد شهید علی صارمی است. قهرمانی که با شهادتش، نه مرگ، بلکه حیات جدیدی را آغاز کرد و حیاتی نوین در مقاومت زندانیان و در همه جا و همه کس ایجاد کرد. حیاتی ستیزنده در دلهای همه. در کلام کاسب و کفاش و آهن فروش و قصاب شهر. و در اعتراض همه بیداران شهر و دهر
مجاهد قهرمانی که با شهادت خود سنت ایستادن تا پایان و بیا بیا گفتن به دشمن به قیمت اعدام خود را برای درهم شکستن رعب و هراس تمامیت دستگاه سرکوب استبداد ولایتفقیه، بهرسم زندانیان مقاوم تبدیل کرد
علی صارمی در سال 1327 در بروجرد، متولد شد، وی که لیسانسه و از فرهنگیان بود، دارای چهار فرزند میباشد. علی قهرمان از زمان شاه مبارزات خودش را علیه ظلم و دیکتاتوری شاهنشاهی آغاز کرد. به همین دلیل به مدت دو سال در زندانهای شاه بهسر میبرد. تا اینکه با پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، از زندان آزاد میشود، بعد از آن او همراه با مجاهدین مبارزات خودش علیه ارتجاع را ادامه میدهد. وی عضو جنبش معلمین، جنبش هوادارن مجاهدین بود بعد از سی خرداد سال 60 وی نیز دستگیر شده و روانة زندانهای خمینی میشود. بعد از آن طی سالیان همواره یکی از هواداران مقاوم و پایدار سازمان بوده و جوانان را تشویق به پیوستن به سازمان میکند. خودش نیز در سال 66، تنها پسرش اکبر را راهی اشرف و ارتش آزادیبخش میکند، از سال 82 به بعد سه بار به اشرف میآیند، بعد از آن بهصورت بسیار فعالتری در داخل کشور به فعالیت خود ادامه میدهد در یکی از این فعالیتها در سال 84 به جرم گذاشتن گل بر مزار دکتر محمد مصدق، دستگیر و به زندان اوین منتقل میشود. و تا اردیبهشت 86 در زندان بهسر برده بود. او مجدد در تاریخ 14 /6/86 به جرم شرکت و سخنرانی در مراسم بزرگداشت شهدای قتلعام سال 67 در خاوران دستگیر شده و تا زمان شهادتش در زندانهای رژیم بهسر
...میبرد
علی در زندانهای رژیم پلید آخوندی، یکی از نمادهای مقاومت بر علیه شکنجهگران بود. همواره زندانیان از تاثیرگذاریهای او بر سایر زندانیان سخن میگویند، علی در این باره زبانزد همه بود. علی قهرمان بهدلیل موضعیگیریهای انقلابی و مجاهدیش، در زندان، بهرغم اینکه حکمش صادر شده بود مورد خشم و کین مزدوران اطلاعاتی ولیفقیه جنایتکار بود. او در پیامش بهمناسبت 45مین سال تأسیس سازمان مجاهدین خلق ایران که از شکنجهگاه گوهردشت به بیرون داده بود، چنین گفته است: «دجالان روزگار تلاش کردند که شما را از ما بگیرند، ولی ما به صخرهای چنگ زدهایم که هیچ توفانی یارای کندنش نیست.» علی با این دیدگاه و آرمان، سراسر شور و مقاومت و مجاهدت بود که جنایتکاران ولایتفقیه در سحرگاه سهشنبه هفتم دیماه 89 او را بدار آویختند
براستی که خون مجاهد والاقدر، شهید علی صارمی، که در زمان شهادتش همه شهیدان را به یادآورد، به سیلی تبدیل شد که همهمه کنان به پیش رفت و امواج نفرت از استبداد ولایتفقیه را برانگیخت، و بعد از خود نیز فراخواندن دشمن به مقابله را، سنت زندانیان کرد، آنجا که در پیامی از زندان در توضیح پاسخ خود به اتهامات دادستان، در اردیبهشت 89 گفت
بنام خدا؛ در میان مردمان صادق گروهی در راستای وفای به عهد و پیمانشان با خدا و مردمشان بهشهادت رسیدند و گروهی دیگر در انتظارند و من از منتظرانم. هموطنان عزیز هر حقی که پایمال میگردد مقاومت را ایجاد میکند که ظالم را مجبور به وقاحت و آدمکشی میکند، دادستان تهران دولت حاکم در مصاحبهیی با مجلهای موسوم به پنجره که در کیهان 26 دی 89 درج شد. اتهام مرا ارتباط با سازمان مجاهدین خلق و تاریخ دستگیری مرا شهریور 88 اعلام کرده است. در حال انتخابات در حالی که تاریخ دستگیری اینجانب 13/ 6 /86، یعنی دو روز قبل از انتخابات بوده و رفتن من به شهر اشرف جهت دیدار با پسرم در سال 84 بوده. و بهخاطر آن دیدار چند روزه به یکسال حبس محکوم شدم. دستگیری من در سال 86 بهخاطر حضورم در گورستان خاوران، بر سر مزار اعدام شدگان سال 67 بود. ولی آیا واقعاً حضور در سر مزار و یا حتی هواداری یک سازمان، آیا دیدار پدر با فرزندش به نظر شما محاربه و حکمش اعدام است؟ جملات نامفهوم... ایرانیان آزادیخواه، خاوران... . به همین دلیل حکم که دادستان تهران.. بیاساس تر از آن است که. نیازی به توضیح داشته باشد، .. اینها بقدری اتهامایشان بیاساس است که حاضر نیستند حتی حکم مرا به وکیلم ابلاغ کنند. حکم را بدون امضای من و وکیلم، به دادگاه تجدیدنظر صوری و فرمایشی برده، و تأیید کردهاند، با اینحال فریاد میزنم که آنها حتی با اعدام و حلقآویز کردنم نمیتوانند مرا و هموطنان آزادهام را بترسانند ولی که آنقدر آنها را ترساندهام که مجبورند اعدامم کنند... چون تنها دلیل اعدام و صدور چنین حکمهایی ترس آنها از وضعیت متزلزشان است. حال بهعنوان پدری که فرزندانش امثال فرزاد، علی فرهاد، شیرین، و مهدی، را تازه بدار آویختهاند، و هزاران فرزند دیگر را پیشتر از این، اعدام کردهاند از من چه انتظاری میرود، جز آن که بهعنوان یک ایرانی موحد و آزاده، فریاد برآورم: تنم گر بسوزی، به تیرم بدوزی، کجا کی توانی ز قلبم ربایی تو عشق میان من و میهن من. اگر در طول حیاتم و حتی ۲٣ سال زندان بودنم، نتوانستم وظیفهام را در قبال خدا، مردم و میهنم انجام دهم، شاید اعدامم در بیداری مردمم مؤثر باشد. خطاب به مردم و میهنم فریاد میزنم: در راه تو. کی ارزشی دارد این جان ما، پاینده باد خاک ایران ما
براستی گناه و جرم بزرگ او، دعوت مردم ایران به پشتیبانی از مقاومت ایران بر سر مزار شهیدان در خاوران بود. آنجا که گفت
ملت ایران تا زمانی که مقاومتشو انسجام نده. پشت مقاومت یکپارچه وا نایسته، این فاجعه تکرار خواهد شد، برای ما تصمیم میگیرن، حرکتهایی رو میچینند ما رو قتلعام میکنند. تنها راه نجات ملت ایران حمایت از مقاومتشه
گزیدهای از سخنان و خاطرات مجاهدین در اشرف دربارهی مجاهد قهرمان علی صارمی
:برادر مجاهد عباس داوری
«بهرغم اینکه مجاهد قهرمان، بارها طعم تلخ شکنجه و سیاهچالهای رژیم ولایتفقیه را چشیده بود، اما هیچوقت از گفتن بیا بیا به دشمن باز نایستاد. آخرین دستگیری این مجاهد قهرمان بعد از سخنرانیاش بر سر مزار شهدای قتلعام شده بود. همانها که سالها با آنان همبند بود. و همزنجیر بود. رفته بود تا با آنان تجدیدعهد کند. و در مزار شهدای مظلوم قتلعام شده، همه را به پیوستن به مقاومت فرابخواند. مقاومت و شهادت این شهید، بزرگوار در سیاهچالهای رژیم ولایت سفیانی خامنهای چه با معناست. این شهادت مشت محکمی به دهان مزدورانیست که برای وزارت بدنام اطلاعات اخوندی، دم میجنبانند، و به هر رذالت و فرومایگی تن میدهند، این شهادت برای هزارمین بار نشان داد که با این رژیم سفاک جز با فدای حداکثر نمیتوان هماورد شد. این همان مرزبندی سرخفام با آن افراد سست عنصر فرصتطلب که فکر میکردند، میتوانند رنج و خون قیام مردم ایران را بهنام خود ثبت کنند. این فرصت طلبان همین که با چند ماه زندان مواجه شدند در آستان رژیم فاشیستی ندامت کردند
قانون هماوردی با این رژیم فقط و فقط با حداکثر فدا امکانپذیر است. آخرین خروش این شهید قهرمان در خاوران نیز همین را نشان میدهد
:اکبر صارمی فرزند علی صارمی
وقتی که پدرم به دیدار من در اشرف آمد، همه جای اشرف او بردم و به او نشون دادم. اما چیزی که بیشتر از همه اون رو تحتتاثیر قرارداد، و در اون چرخش کیفی ایجاد کرد، دیدار اون از مقرات بود و همنشینی و صحبت با بقیهی اشرفیان بود. تا قبل از این پدرم زندانی بود. و زندانیای مجاهد زیادی رو دیده بود خودش هم توی زندان مقاوم بود. اما بعد از این همنشینی و صحبت با اشرفیها بود که دیگه این پدر اون پدر قبلی نبود. حتی توی زندان هم که بعدش دستگیرش کردند، دیگه این دوران زندانش قابل قیاس با دورههای قبلش نبود
مجاهد شهید نسترن عظیمی از شهدای 19فروردین90 در اشرف
«من آقای صارمی رو از سال 75 بود که میشناختم. همواره در هر مناسبتی توی هر برنامهای که ما باهشون بودیم، مرزبندی قاطعی که داشتند همواره اثبات میکردند که تنها راه حق راه مقاومته. راه سازمانه، راه مجاهدینه و از گفتن مسیر هم هیچ ابایی نداشتند. علی آقا همواره لبخند پدرانه و مهربونی برلب داشت. که همیشه همه بهخصوص خود من ازش خیلی انگیزه میگرفتیم. اون روز توی خاوران، حرفهای علی آقا خیلی روی من تاثیر داشت در واقع یکی از انگیزههایی که باعث شد من به مقاومت بپیوندم، همین حرفهای علی آقا بود. توی سخنرانی که تو خاوران داشتند من هم بودم صبح اطراف خاوران رو یه سری گودالهای بزرگی حفر کردند برای اینکه مسیرو ببنده که خونوادهها نتونند برن ولی با این حال، ما ا ز مسیر باریکی که اونجا مونده بود تونستیم بریم به مزار، اونجا علی آقا یه سخنرانی واقعاً خیلی جالبی ارائه کردند و از مقاومت اونجا دفاع کردند، بعد از اتمام مراسمش، بعد از اینکه سخنرانیشون رو تمام کردند، یه پرچم بزرگ ایران برداشتند و دورتا دور خاوران چرخیدیم و سرود ای ایران خوندیم
:خواهر مجاهد غزاله یزدان پناه
«در همون جمع هواداری که بودیم، نوک پیکانمون، تیزترینمون، شکافنده ترینمون علی آقا بود. یه خاطره دارم ازش که خودم خیلی تحت تاثیرش قرار گرفتم. انتخابات دور دوم خاتمی بود که من زنگ زدم گفتم علی آقا به کی رأی دادین؟ گفت. پشت تلفن، پشت تلفنی که همه میدونیم کنترله و نباید حرفی چیزی زد. گفت: من فقط به مسعود رجوی رأی میدم
بعداً که حضوری بهش گفتم این چه حرفیه پشت تلفن! گفت پشت تلفن که سهله، من اینو هرکی بیاد مغازهام، هرکی بیاد خونهم هر کسی ببینم میگم. رهبرمه، من به مسعود رجوی رأی میدم
فرزاد مددزاده در کنفرانس حقوقبشر پاریس -20مهر94
شهید قهرمان علی صارمی انسانیت و عشق را در او پیدا کردم. میگفت با قلمم با رژیم مبارزه میکنم تا جهانیان بر ظلمی که بر مردم ما میرود آگاه شوند. وقتی در زندان گوهردشت بودم یکروز به علی آقا، آقای صارمی گفتم در بیرون از زندان عکس خواهر مریم و برادر مسعود همیشه همراهت بود; توی پرانتز بگویم بیرون همیشه علی آقا عکس خواهر مریم و برادر مسعود تو کیف اش بود و به هر کسی را که میدید این را میداد، وقتی ازش پرسیدم اینجا بدون عکس چه کار میکنی بهم یه دفتری داد وقتی باز کردم لای صفحاتش را دیدم عکس خواهر مریم و برادر مسعود را از روزنامهها بریده و چسبانده و با همان خنده همیشگی گفت پسرم من بدون عکس رهبرانم هیچ جا نمیروم
پریا کهندل در کنفرانس حقوقبشر پاریس -20مهر94
باز هم لحظات انتخاب!... من امروز همقدم با کودکی هایم آمدهام که به من میگفت تو تنها مسافر این جادهها نبودهای. تو تنها مسافر این تونلها نبودهای. قبل از تو صدها کودک بوده و بعد از تو هم تا این رژیم در این میهن حاکم باشد صدها کودک دیگر محکومند که این راهروها را طی کنند. یاد عمو علی افتادم. علی صارمی، بهترین عموی دنیا. سرش رو به میلههای مورب کابین ملاقات تکیه داده بود. با دیدن من لبخندی زد. گویی پیامی داشت. چرا که چند هفته بعد خبر اعدامش را شنیدم. بهترین عمویم رفت. گویی باید عادت میکردم به این رفتن ها. مثل عمو عبدالرضا رجبی که زیر شکنجه چند سال پیش شهید شده بود. لحظات غمانگیزی برای من که در شهادت عمو محسن دکمهچی تکرار شد و بیقرارم کرد. عمو محسن چهارشانه و قویام را دیدم که بهخاطر عدم رسیدگیهای پزشکی لاغر و رنجور شده بود. ولی هنوز هم محبتش تا عمق سلولهایم نفوذ میکرد و قدرتش پاسداران را هم به لرزه در میآورد. همه آنها در آخرین لحظات زندگیشان به من پیام میدادند. در آن لحظه فهمیدم که صدای آنها بودن، گواه آنها بودن و ترجمان نگاه عمو علیها و عمو محسنها بودن، رویا و مسئولیت بزرگ من است
آری، پرچمی که از مقاومت و پایداری با دست علی صارمی در سحرگاه 7 دیماه برافراشته شد بر دستان مجاهدان مقاومی همچون مجاهدان شهید جعفر کاظمی و محمدعلی حاج آقایی و در سالهای اخیر با پایداری مجاهدان نستوهی همچون غلامرضا خسروی حمل شد و یکان 350 را در بند 350 اوین تشکیل داد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر