رسیدن به درجه شهادت را با اشک شوق چشمان غم زده ام جشن می گیرم و تاج افتخار شهادتت را با غرور بر سر می نهم
:متن کامل نامه این شیر زن را در زیر بخوانید
به نام خالق
وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزٰاؤُهُ جَهَنَّمُ خٰالِداً فِيهٰا وَ غَضِبَ اَللّٰهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذٰاباً عَظِيماً
پنج سال است که زمستان دیگر سوزی ندارد و جای خود را به سوختن در فراق بهرام داده است، داغ عزیزی که ضحاک زمان در دادگاه ناعادلانه زیر زمینی با قاضی فرمایشی و زیر پا گذاشتن همه قوانین حقوق بشری، سیاسی و مدنی در عرض ده دقیقه انسانی بی گناه را محکوم به مرگ نمود و پسری که با خون دل بزرگ کرده بودم را در بیستمین بهار عمرش به چوبه دار آویختند به جرم عقیده اش.
بهرام عزیز؛ فدای قدمهای محکم و استوارت در آن دم که حسرت گفتن آخرین خداحافظی را بر لبانم خاموش کردی.
جان مادر؛ قربان چشمان به زور بسته شده ات و لبخند زیبای لبانت که حسرت به آغوش کشیدن پیکر مردانه ات را به دستان پینه بسته ام خشکاندی.
غم ماه ها سلول انفرادی و زندگی در سیاه چاله های رجایی شهر و شکنجه های روحی و جسمی و تقاضاهای مکرر بی جواب برای تشکیل دادگاه علنی و نداشتن حقوق های اولیه یک زندانی حتی حق داشتنن یک وکیل ساده و سال ها رنج دوری ات را با پرواز ملکوتی و نجات از چنگال ظالمان به ظاهر زاهد و رسیدن به درجه شهادت را با اشک شوق چشمان غم زده ام جشن می گیرم و تاج افتخار شهادتت را با غرور بر سر می نهم
بهرام جان در پنجمین سال فراق سینه سوزت، دست ظالم به دل سوخته و داغ دیده ام ترحم نکرد و برادر عزیزت شهرام را با وجود اینکه فریاد عدالت خواهی اش را از داخل سیاه چاله های زندان به گوش مجامع حقوق بشری رساند به جوخه اعدام سپرد و گل زیبای باغچه زندگیم را از شاخه چید و با شهادت شهرام عزیز، الله، عز و جل مدال افتخار دیگری را به گردنم آویخت؛ از الله متعال میخواهم شهادتتان را قبول کند و با خون پاکتان درخت توحید را در دل شرک و بت پرستی بارور نماید و سبب هدایت انسان های آزاد اندیش گرداند
قدمخیر فرامرزی
٥دی ماه
بهرام احمدی زندانی اهلسنت در تاریخ ۷ دی ماه ۱۳۹۰ در زندان قزلحصار به همراه ۵ زندانی اهلسنت دیگر اعدام شد
:متن کامل نامه این شیر زن را در زیر بخوانید
به نام خالق
وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزٰاؤُهُ جَهَنَّمُ خٰالِداً فِيهٰا وَ غَضِبَ اَللّٰهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذٰاباً عَظِيماً
پنج سال است که زمستان دیگر سوزی ندارد و جای خود را به سوختن در فراق بهرام داده است، داغ عزیزی که ضحاک زمان در دادگاه ناعادلانه زیر زمینی با قاضی فرمایشی و زیر پا گذاشتن همه قوانین حقوق بشری، سیاسی و مدنی در عرض ده دقیقه انسانی بی گناه را محکوم به مرگ نمود و پسری که با خون دل بزرگ کرده بودم را در بیستمین بهار عمرش به چوبه دار آویختند به جرم عقیده اش.
بهرام عزیز؛ فدای قدمهای محکم و استوارت در آن دم که حسرت گفتن آخرین خداحافظی را بر لبانم خاموش کردی.
جان مادر؛ قربان چشمان به زور بسته شده ات و لبخند زیبای لبانت که حسرت به آغوش کشیدن پیکر مردانه ات را به دستان پینه بسته ام خشکاندی.
غم ماه ها سلول انفرادی و زندگی در سیاه چاله های رجایی شهر و شکنجه های روحی و جسمی و تقاضاهای مکرر بی جواب برای تشکیل دادگاه علنی و نداشتن حقوق های اولیه یک زندانی حتی حق داشتنن یک وکیل ساده و سال ها رنج دوری ات را با پرواز ملکوتی و نجات از چنگال ظالمان به ظاهر زاهد و رسیدن به درجه شهادت را با اشک شوق چشمان غم زده ام جشن می گیرم و تاج افتخار شهادتت را با غرور بر سر می نهم
بهرام جان در پنجمین سال فراق سینه سوزت، دست ظالم به دل سوخته و داغ دیده ام ترحم نکرد و برادر عزیزت شهرام را با وجود اینکه فریاد عدالت خواهی اش را از داخل سیاه چاله های زندان به گوش مجامع حقوق بشری رساند به جوخه اعدام سپرد و گل زیبای باغچه زندگیم را از شاخه چید و با شهادت شهرام عزیز، الله، عز و جل مدال افتخار دیگری را به گردنم آویخت؛ از الله متعال میخواهم شهادتتان را قبول کند و با خون پاکتان درخت توحید را در دل شرک و بت پرستی بارور نماید و سبب هدایت انسان های آزاد اندیش گرداند
قدمخیر فرامرزی
٥دی ماه
بهرام احمدی زندانی اهلسنت در تاریخ ۷ دی ماه ۱۳۹۰ در زندان قزلحصار به همراه ۵ زندانی اهلسنت دیگر اعدام شد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر