نامه زیر توسط دبیری از سنندج در رابطه با وضعیت اسفناک مدارس و کشته شدن فجیع کودکان نوشته شده و در فضای مجازی منتشر شده است
چند کودک دیگر باید تاوان ندانمکاریها و بیتوجهیهای مسئولان را بدهند؟
مهدی فتحی / دبیر ریاضی ناحیه یک سنندجهنوز پنج ماه از فرو ریختن دیوار کهنه و فرسوده بر سر معلم فداکار “حمیدرضا گنگوزهی ”نگذشته است که باز هم در سیستان و بلوچستان از ریختن در و دیوار فرسوده بر سر”فریبا چهاردیواری “کودک 5سالهیی خبردار میشویم که برای گرفتن کتاب هایش به همراه هم سن و سالان خود با شوق و اشتیاق هرچه تمامتر به مدرسه رفته، و در عالم کودکانهاش سوار بر درب ورودی مدرسه رویای پرواز را تجربه کرد
حتی دیوارهای مدارس سیستان و بلوچستان و بیشتر مناطق محروم کشور از این همه بیعدالتی آموزشی به ستوه آمدهاند و دیگر حتی یارای تحمل وزن دربها و پنجرهها را نیز ندارند، چه برسد به اینکه چند کودک نیز سوار بر درب، تاب تاب و رویا پردازی کنند. درب آهنینی که خود بر دیوار کهنه و فرسوده مدرسه سنگینی میکند، و زیادی مینماید، با سنگینتر شدن وزنش به همراه ستون کناری بر سر کودکان رویا پرداز فروریخته و جان یکی را میگیرد و سه تای دیگر را راهی بیمارستان میکند تا به ما بفهماند که دیگر عمر این مدارس تخریبی و دیوارهای فرسوده به پایان رسیده است و باید فکری بهحال این مناطق حاشیهای و محروم بکنیم.
زبان ما که قاصر است و نمیدانیم دیگر با چه زبانی باید به این مسئولان بفهمانیم که اوضاع مدارس وخیم است و میبایست چارهیی اساسی بیاندیشند؟ نمیدانیم باز باید چه فاجعه دیگری رخ دهد تا فرادستان به خودشان بیایند و فکری بهحال این کودکان محروم کنند؟ حتی فریاد در و دیوارهای مدارس نیز در آمده است و بیرحمانه جان معلمان و دانشآموزان را میگیرند، تا تلنگری باشد برای جامعه و آن دسته از مسئولان منفعت طلبی که منافع فردی خود و اطرافیانشان را بر منافع جمعی جامعه ترجیح میدهند و هزار اتفاق مثل اینها نیز وجدان خفته آنها را بیدار نخواهد کرد
از کودکان شین آباد در غربیترین نقطه کشور گرفته تا کودکان بجار بازار در شرقیترین نقطه ایران، همگی مهر تأیید را بر بیتوجهی فرادستان به مقوله مدارس و دانشآموزان میزنند و کسی هم ککش نمیگزد. و ما همچنان در رویای تحقق برخی مواد قانون مالیاتی از برخی ارگانهای خاص برای تأمین هزینههای اینچنین مدارس و مناطقی هستیم و نمیخواهیم غیر از این فکری بهحال این مناطق کنیم
نام گذاری میدانی در سیستان و بلوچستان به نام “حمیدرضا ”و مدرسهیی در چابهار به نام ”فریبا “، داغ دل خانوادههای آنان و مردم ایران را تسکین نمیدهد و نوشداروی بعد از مرگ سهراب است. و اگر تمام میادین و مدارس کشور را به نام این دو عزیز از دست رفته نامگذاری کنیم، باندازه یک مدرسه تازه ساخت با در و دیوارهای قابل اطمینان و جلوگیری از مرگ دوباره یک معلم یا دانشآموز دیگر، ارزش ندارد. چرا همیشه باید یک یا چند نفر جان خود را از دست بدهند تا زنگ خطرها به صدا در آیند؟ و تازه بعد از به صدا درآمدن زنگ خطرها نیز فقط کارهای مقطعی و دارای برد رسانهیی بکنیم و هیچ برنامه بلندمدت و مناسبی نداشته باشیم؟
بعد از این حوادث چگونه انتظار داریم دانشآموزان چندان دل خوشی از مدارس داشته باشند؟ و نیمی از ساعتهای روز را در اینگونه مدارس با ترس و لرز سپری کنند؟ و معلمان که باید تمام فکر و ذکرشان تعلیم و تربیت دانشآموزان در کمال آرامش باشد، چگونه میتوانند این تمرکز را داشته باشند؟ در حالی که هر آن ممکن است سقف کلاس بر سرخود و دانش آموزانشان فرو بریزد؟
جناب رئیس جمهور، جناب آقای فانی و نمایندگان چند آتشه مجلس
...اینجا نه غزه است و نه عراق و نه سوریهنه جنگی صورت گرفته است و نه انفجارهای انتحاری باعث مرگ دانشآموزان و معلمان میشود. اینجا سیستان و بلوچستان است و در و دیوارهای مدارس وظیفه داعش را برعهده گرفتهاند و یکی پس از دیگری جان دانشآموزان و معلمان را میگیرند.
...و ما همچنان در فکر تجهیزات پیشرفته نظامی برای دفاع از این مردم و این آب و خاک هستیم
التماس تفکر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر