چهارشنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۹۷

پیام شکیبا همبندی سربداران جوان زانیار و لقمان

“وقتی بهت‌زده زیرنویس شبکه خبر جنایت و شقاوت رژیم مبنی بر به دار کشیدن برادرانم را خواندم باورم نمی‌شد، مدام با خودم کلنجار می‌رفتم که دروغ است، امکان ندارد. آن‌ها پرونده‌هایشان به دلیل نبود ادله و اسناد کافی و وارد شدن ایرادات متعدد 
حقوقی نقص خورده و منتظر محاکمه مجدد هستند، مگر می‌شود بعد از ۱۰ سال بلاتکلیفی بدون حکم قطعی اعدام شوند

گیج بودم، در خودم فرو رفتم، یعنی دیگر صدای خنده‌های زانیار را نمی‌شنوم؟! مگر می‌شود که دیگر سر به سر لقمان نگذارم؟! مگر می‌شود اتاق زانیار و لقمان را خالی ببینم و… بی اختیار به سمت اتاق زانیار رفتم. بر روی صندلی وی نشستم. لباس‌هایش را بو می‌کردم و وسایلش را نگاه می‌کردم. قامت رعنا و خنده‌هایش جلوی چشمانم بود و در دل فریاد می‌زدم زانیار، لقمان کجا رفتید؟ چرا ما را تنها گذاشتید؟حالا ما بدون شما چکار کنیم؟… هنگامی که نگاه خیره‌ام به سه تار دست ساز زانیار که از چوب جعبه‌های میوه ساخته بود افتاد بغضم ترکید و زار زار گریه کردم
@massacre_67

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر