چشم او بود گرچه دریائی
لبِ من باز هم تَرَک برداشت
دلِ گوهرشناس و خبره ی من
به نگاهش، عجیب باور داشت
بر می افروخت شور آزادی
میِ آزادگی به ساغر داشت
بود معنای وحدت و کثرت
یک روان،بیشمار پیکر داشت
مریمی بود عشق و ایمانش
جانِ پاک ِ مسیح پرور داشت
مام میهن در او تبلور یافت
با امیدی که در دل و سر داشت
وایِ آنکس که در زبان و دلش
نقش دیگر،کلامِ دیگر داشت
وایِ آنکس که تیغ کینش را
رو به رخسارِ مهرِ خاور داشت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر