شنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۹۷

محمد حنیف معنای فدا-سرچشمه خروش

محمد حنیف‌نژاد؛ معنای فدا
محمد حنیف‌نژاد، متولد سال ۱۳۱۸ هجری شمسی در تبریز، فارغ‌التحصیل رشته مهندسی ماشین‌آلات کشاورزی در سال ۱۳۴۲، عضو فعال نهضت آزادی و مسئول انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده کشاورزی کرج، جوانی پرشور و درعین‌حال جستجوگر، آشنایی با دردهای اجتماعی او را به فکر درمان انداخت. پیش از رفراندوم قلابی شاه در سال ۱۳۴۱ از طرف ساواک دستگیر شد و مدت ۷ماه در زندان قزل‌قلعه و قصر حبس کشید. در زندان قزل‌قلعه با پدر طالقانی آشنا شد. از لحظه‌ٔ پاگذاشتن در عرصه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی تا مقطع تاریخی سال ۴۴، همواره با سؤالی دشوار پنجه در پنجه بود. راه برون‌رفت از بن‌بست چیست؟ چه باید کرد؟ در جریان مطالعاتش از مبارزات آزادی‌خواهانه مردم ایران به این نتیجه رسید که برای درک قوانین مبارزه باید در جریان آن شرکت کرد. برای رهبری مبارزه، نمیشه از حاشیه دستور داد. تأسیس سازمان مجاهدین خلق ایران، پاسخ به ضرورتی بود که حنیف‌نژاد و یارانش به اون رسیده بودن. محمد حنیف‌نژاد، نماد و مظهری از تبلور عقیده و ذوب در اندیشه و مکتب بود. یارانش درخشش و تشعشع اون ایدئولوژی و اون اندیشه ناب رو در سیمای محمد میدیدن. صفت برجسته محمد حنیف‌نژاد آمادگی برای پرداخت همه چیز و فدا و گذشت از ارزنده‌ترین چیزها به‌خاطر آرمانش بود. یک لحظه مجاهد شهید محمد حنیف‌نژاد رو در زندانهای دیکتاتوری شاه تصور کنید. با دستهایی بسته و بدنی مجروح. یک طرف مسئولیت سنگینِ رهبریِ سازمانی نوپا، یک طرف دستگیری کادرها و ضربه‌ی سنگینِ ساواک، یک طرف شکنجه‌های توانفرسا، یک طرف امید و اعتماد خلق. یک طرف کارهای نکرده و آرزوهای بیشمار. درست در چنین شرایطی بود که ساواک ۳شرط رو روی میز محمدآقا گذاشت. ۳شرطی که حیاتش در گروِ قبول کردن اونها بود. مارکسیستها رو محکوم کن! مبارزه مسلحانه رو محکوم کن! بگو سازمانت وابسته به عراقه و از عراق دستور می‌گیره. نقطه، نقطه‌ٔ انتخاب بود. آری یا نه؟ بگو آره! بذار زنده بمونی. تو باید باشی تا نهال نوپای سازمان ریشه بگیره. تو باید زنده بمونی نه برای خودت. برای حفاظت از همین سازمان. برای تضمین ادامه همین مسیر. باید بمونی تا بتونی این ضربه رو جبران کنی. هنوز خیلی کارها داری. چه اشکال داره که این شروط رو بپذیری؟ قبول کن. این چیزا تو تاکتیک پذیرفته اس.
حنیف بنیانگذار، حسرت گفتنِ آری رو بر دلِ جلادهای ساواک گذاشت و تسلیم وسوسه‌های ذلت‌بار نشد. گفت نه! و با اون نه تاریخی، بقایِ سازمانش رو تضمین کرد. ضد نابودی! این است معنای تحت‌اللفظی کلمه‌ی فدا
سرچشمه خروش
در ستیغ کوه، در بلند ابر، در همه وسعت صحرا، بشنوم خروشتان، بشنوم خروشتان، بشنوم خروشتان
در درخش برق، در خروش رعد، در همه آبی دریا، بشنوم خروشتان، بشنوم خروشتان، بشنوم خروشتان
هنوز هم صدای این خروش رو می‌شنویم. خروشی که نه فقط در ستیغ کوه و بلند ابر و وسعت صحرا بلکه در کوچه‌ها و خیابونهای شهر هم به گوش میرسه. خروشی که سرچشمه‌ی اون حنجره‌ی تمام دلدادگان آزادی ایران‌زمینه!
حالا میخوایم برگردیم به سرچشمه صدا... میخوایم بریم از بنیانگذاران سازمانی بگیم که بیش از نیم قرنه برای آزادی مبارزه می‌کنه
از محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن، اصغر بدیع‌زادگان و یاران اونها رسول مشکین‌فام و محمود عسگری‌زاده. همون باغبانهای فروتنی که در آستانه بهار، جاودانه شدن و خون پاکشون رو به شکوفه‌های باغ بخشیدن. اونها مصادیق گویا و روشنی هستند از حیات و بقای انسانهایی که در آوردگاه پرخروش مبارزه... مرگ رو به زانو در آوردن و زندگی رو در گورستان خاموش انسانها زنده کردن
”ما نبردی سهمگین در پیش داریم، نبردی درازمدت؛ و افتخار می‌کنیم که با نثار جان بی‌ارزشمان سربازی ساده باشیم که سهمی بس کوچک از این وظیفه‌ٔ مهم را به‌عهده گرفته‌ایم و با خون ناچیزمان جوانه‌ٔ انقلاب را بارور ساخته‌ایم. موفقیت و پیروزی از آن ماست...“ این خروش سهمگین همون قهرمانانه که هم‌چنان در گوش تاریخ طنین‌اندازه. رهبرانی که خود آغازگر فدا بودند و بن‌بستهای تاریخ را با رمز فدا گشودند
این‌جا خواهان دیدار مردانی هستم که آوازی سخت دارند. مردانی که هیون را رام می‌کنند و بر رودخانه‌ها ظفر می‌یابند. مردانی که استخوانهاشان به صدا درمی‌آید و با دهان پر از خورشید و چخماق می‌خوانند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر