علیرضا آوایی از آنهایی است که «در این 38سال، کاری جز زندان و شکنجه بلد نبودهاند»، به همین دلیل حسن روحانی او را جایگزین قصاب بدنام و لو رفتهیی مانند مصطفی پورمحمدی کرد، تا همچنان بر ادامه سیاست سرکوب در مواجهه با جوانان بپاخاسته و مردم قیامآفرین ایران انگشت تأیید بگذارد.
این یک دهنکجی آشکار به شعور و آگاهی انسان در قرن بیست و یکم است و روزی به دنیا نیامدگان از آن سخنها خواهند گفت. برای اینکه در نزد آیندگان به بیغیرتی متهم نشویم، بایسته است در این مورد موضعی بسزا اتخاذ کنیم.
یک خبر شوکهکننده مانند پتکی بر سر زندانیان سیاسی، خانوادههای جریحهدار آنان و نیز مردم ایران فرود میآید:
سخنرانی علیرضا آوایی، وزیر دادگستری دولت روحانی در شورای حقوقبشر به تاریخ سهشنبه 27فوریه.
اگر کسی تاریخچهٴ مبارزاتی ایران را 20سال پس از ما بخواند، از شدت تحیر و شگفتی انگشت بر دندان خواهد گزید و به چنین فضاحتی در عصر کبیر آگاهی پوزخند خواهد زد. این خبر مانند آن میماند که آدمسوزان کورههای هولناک اردوگاه آشویتس را به سازمان ملل فراخوانده باشند تا در مورد حقوقبشر سخن بگویند. در روزگاری که قباحت جنایت فروریخته است و وجدان ساکت جهانی شاهد قطعه قطعه شدن کودکان سوری در زیر بمبارانهای مهیب است، ممکن است واژگانی مانند هیتلر، آشویتس، کورهٴ آدمسوزی و... بارمعنایی خود را از دست داده باشند و عادی جلوه کنند. اینجاست که باید بر تهی شدن کلمات از محتوا گریست.
سخنرانی علیرضا آوایی در شورای حقوقبشر مانند آن است که گرگ را به دادخواهی گوسفندان فراخوانده باشند یا از عقرب جراره بخواهند در مجمع گزیدگان از مذمت نیش زدن و گزیدن سخن بگوید.
سخنرانی علیرضا آوایی در شورای حقوقبشر دهن کجی آشکار به شعور جهانی
این یک دهنکجی آشکار به شعور و آگاهی انسان در قرن بیست و یکم است و روزی به دنیا نیامدگان از آن سخنها خواهند گفت. برای اینکه در نزد آیندگان به بیغیرتی متهم نشویم، بایسته است در مورد موضعی بسزا اتخاذ کنیم. در جایی که بشود، قصاب بدنام اوین، اسدالله لاجوردی را عارف نامید، و به قاسم سلیمانی، سلاخ کودکان سوری گفت: «سردار عارف!» و ابراهیم رئیسی را کاندیدای ریاستجمهوری کرد، لابد میشود علیرضا آوایی را هم برای سخنرانی در مورد حقوقبشر به شورای حقوقبشر دعوت کرد. این یعنی توهین آشکار به شعور جهانی در قرن بیست و یکم، یعنی به سخرهگرفتن تمامی دستاوردهای حقوقی و انسانی ملتها بعد از دو جنگ ویرانگر جهانی است و نباید آن را برتابید.
علیرضا آوایی، طی کردن پلههای قدرت در هرم حکومتی
علیرضا آوایی، طی کردن پلههای قدرت در هرم حکومتی
پیشینهٴ علیرضا آوایی مانند دیگر به قدرت خزیدگان بعد از انقلاب ضدسلطنتی در ابهام گمشده است یا بهتر بگوییم این قسمت از زندگی او را قیچی کردهاند زیرا چندان مشعشع نبوده است. او از هنگام روی کارآمدن خمینی، بنا بر طینت شقاوتجویانهٴ خود، استعداد خوبی تشخیص داده شد و به خدمت دادگستری حکومت ولایتفقیه درآمد. وقتی از واژه مقلوب و سلاخی شدهیی مانند «دادگستری» صحبت میکنیم. باید آن را چون واژگان دیگر بچرخانیم و سر و ته به زمین بگذاریم تا به واقعیت پیببریم. دادگستری چیزی نیست جز چنگالهای خونین حکومتی که همزمان از اهرم دین و داد برای به صلابهکشیدن مخالفانش استفاده میکند. علیرضا آوایی از همان سال 57این ویژگی خود را بهخوبی بارز کرد. او در سراسر عمر 61ساله خود کاری نداشته است جز اینکه با مقولاتی مانند زندان، زندانی، پرونده، حکم قضایی، حلقآویز و اعدام، شکنجه و تیرخلاص سر و کار داشته باشد. نگاهی کوتاه به پروسه خدمتگزاری او به حکومت ولایتفقیه گواه این معناست؛ فعالیتهایی که تماماً در راستای این حرف خمینی است: «آدم گاهی درست نمیشود، مگر اینکه ببرند و داغ کنند».
رزومه علیرضا آوایی در خدمت به ماشین شکنجه و کشتار
دادستان عمومی و انقلاب دزفول ۱۳۵۸
دادستان عمومی و انقلاب اهواز ۱۳۶۷
رئیس کل دادگستری استان لرستان ۱۳۷۳
رئیس کل دادگستری استان مرکزی ۱۳۷۷
رئیس کل دادگستری استان اصفهان ۱۳۸۱
رئیس کل دادگستری استان تهران ۱۳۸۴–۱۳۹۳
قاضی دیوان عالی کشور ۱۳۹۳
معاون وزیر کشور و رئیس سازمان ثبت احوال ایران ۱۳۹۴
رئیس دفتر بازرسی ویژه رئیسجمهور ۱۳۹۵
وزیر دادگستری تا کنون
در کنار هم چیدن کلماتی همچون «دادستان انقلاب!»، «رئیس کل دادگستری»، قاضی دیوان عالی کشور»، «رئیس دفتر بازرسی...» و «وزیر دادگستری» جایگاه این شحنهٴ طیلسان قضاوت پوشیده را در خلافت ارتجاعی نشان میدهد. شغل او به راستی جز شغل میرغضب را در بارگاه سلاطین تداعی نمیکند.
علیرضا آوایی عضو ثابت جوخههای اعدام سال60
علیرضا آوایی عضو ثابت جوخههای اعدام سال60
همانطور که در بخشی از رزومه علیرضا آوایی پیداست او از سال ۱۳۵۸تا سال ۱۳۶۷دادستان عمومی و انقلاب دزفول و اهواز بود. در قتلعام ۶۷دادستان انقلاب در دزفول بود. بعد از دریافت حکم خمینی، مسئول اصلی اعدامها در زندان یونسکوی دزفول شد.
او به همراه برادرش احمد و غلامرضا، خلف رضایی زارع، ﺷﻤﺲ ﺍﻟﺪین ﮐﺎﻇﻤﯽ، ﻧﺪﺍﻑ، ﻫﺮﺩﻭﺍﻧﻪ، کفشیر، ﻋﺒﺪﺍﻟﺮﺿﺎ ﺳﺎﻟﻤﯽ، ﻋﺒﺪﺍﻟﻌظیم ﺗﻮﺳﻠﯽ ﻭ فریدون حسنوند عضو «مجلس»، غلامعلی رشید فرمانده قرارگاه «مرکزی خاتمالانبیاء» پای ثابت اعدامها در دهه ۶۰بودند و تیرخلاص زندانیان توسط آنها زده میشد. این افراد و در رأس آنها علیرضا آوایی ارکان اصلی دستگاهی را تشکیل میدادند که مرتکب بزرگترین جنایات در استان خوزستان شدند. این عده در دههی خونین ۶۰مسئولیت ادارهی دستگاه «قضایی» و زندان یونسکو، یکی از اصلیترین مراکز شکنجه و سرکوب در جنوب ایران و یکی از مخوفترین زندانهای کشور را به عهده داشتند.
علیرضا آوایی، مرگبانی در جهنم زندان یونسکو
علیرضا آوایی، مرگبانی در جهنم زندان یونسکو
از طنزهای تلخ روزگار ما یکی نیز این است که نام این زندان نیز محتوایی مقلوب را نمایندگی میکند. «یونسکو»، بنیادی بود که با همکاری سازمان ملل و برای مبارزه با بیسوادی و حمایت از کودکان دزفول ایجاد شد. در سالهای پایانی سلطنت شاه، این مرکز در اختیار ادارهٴ آموزش و پرورش شهر گذاشته شد، سپس به باشگاه فرهنگیان تغییر نام یافت. بعد از به قدرت خزیدن خمینی، این مرکز فرهنگی چون سایر امکان، به سرعت به محلی برای زندانی کردن و شکنجه و کشتار جوانان و مخالفان سیاسی تبدیل گشت. در آغاز دهه شصت، «زندان یونسکو!؟» دارای 4اتاق بود و 350زندانی را در خود زورچپان میکرد. بهدلیل گسترش بگیر و ببندها و افزایش سرکوب، 6اتاق قرنطینه و 40بند و سلول دیگر در آن ساخته شد، تا آنجا را در هوای گر گرفته و گدازان جنوب کشور به جهنمی برای زندانیان تبدیل کند. علاوه بر آن زیرزمینی با پلههای زیاد در اعماق زمین به نام «اتاق تمشیت» ساخته شد تا صدای ضجه و نالهٴ شکنجهشوندگان به گوش کی نرسد.
کمتر زندانی زندان جهنمی یونسکو را میتوان سراغ گرفت که نام علیرضا آوایی، در میان زوزههای شلاق به کرات به گوش او نخورده باشد. او بهدلیل استعدادی که در این شغل جهنمی از خود نشان داد بهزودی مدارج ترقی در این نظام را طی کرد و در جریان قتلعام67به عضو کمیتهٴ مرگ ارتقا پیدا کرد. ماجراهای تکاندهندهٴ زندان یونسکو سالها از دیدگان پنهان بود و کسی نمیدانست چه فجایعی در آن در حال وقوع است. افکار عمومی بهدنبال فرار موفق یکی از اعدامیان قتلعام67به نام محمدرضا آشوغ متوجه این وقایع هولناک این جهنم زمینی شد.
علیرضا آوایی، نامی معادل شکنجه، زندان و حلقآویز
کمتر زندانی زندان جهنمی یونسکو را میتوان سراغ گرفت که نام علیرضا آوایی، در میان زوزههای شلاق به کرات به گوش او نخورده باشد. او بهدلیل استعدادی که در این شغل جهنمی از خود نشان داد بهزودی مدارج ترقی در این نظام را طی کرد و در جریان قتلعام67به عضو کمیتهٴ مرگ ارتقا پیدا کرد. ماجراهای تکاندهندهٴ زندان یونسکو سالها از دیدگان پنهان بود و کسی نمیدانست چه فجایعی در آن در حال وقوع است. افکار عمومی بهدنبال فرار موفق یکی از اعدامیان قتلعام67به نام محمدرضا آشوغ متوجه این وقایع هولناک این جهنم زمینی شد.
علیرضا آوایی، نامی معادل شکنجه، زندان و حلقآویز
علیرضا آوایی عضو کمیتهٴ مرگ
بر اساس گزارش زندانی از قتلعام67رسته، محمدرضا آشوغ، کمیتهٴ مرگی که در زندان یونسکو برای قتلعام زندانیان تشکیل شد عبارت بود از آخوندی به نام محمدحسین احمدی (حاکم شرع)، شمسالدین کاظمی (بازپرس)، علیرضا آوایی (دادستان) و یک نمایندهٴ وزارت اطلاعات به همراه هردوانه مسئول زندان و چند پاسدار محافظ.
در سالهای ۶۰تا ۶۲، تقریباً همه اعدامها در محوطهی این زندان، پشت حیاط خلوت آن صورت میگرفت. در آن جا محوطهی پرت افتادهای وجود داشت که تعدادی درخت کهن و قطور داشت. زندانیان کم سن و سال را به درخت میبستند و سپس با سنگدلی تمام به آنها شلیک میکردند. من و عیدی دانگا بارها این صحنهی فجیع را از بالای هواکش سلولهای روبهروی محوطهی اعدام شاهد بودیم. درختان تنومند از شلیک گلولهها، سوراخ سوراخ و خونین شده بودند و تکههایی از گوشت بدن انسان به درختها چسبیده بود. جنایتکاران بعدها به قصد از بین بردن آثار جنایات خود، تعدادی از این درختان را قطع کردند.
گزارش «محمدرضا آشوغ» از اعدام فجیع کودکان و نوجوانانی همچون «عبدالرضا زنگویی» (پانزده ساله)، «حمید آسخ» (پانزده ساله) و «غلامرضا گلال زاده» (شانزده ساله) میگوید. این اعدامها در «حیاط خلوت» پشت زندان و در حالی که محکومان خردسال را به درختهای کهن سال میبستند، انجام میشد. در آن روزها سایر زندانیان که از چشمیهای سلول ناظر آن صحنههای جنون آمیز پاسداران بودند، میدیدند که چگونه آن درختان تنومند شکافته و خونین میشدند. نیز، زندانیان خود از نزدیک شاهد بودند که سرانجام آدمکشان حرفهیی یونسکو برای از بین بردن آثار آن جنایتها، تعدادی از آن درختان مجروح و پاره پاره شده را قطع کردند.
علیرضا آوایی قاتل آوای هنوز طنینانداز زندانیان
علیرضا آوایی قاتل آوای هنوز طنینانداز زندانیان
علیرضا آوایی و شکنجههای زندان یونسکو
از دیگر موارد گزارش محمدرضا آشوغ دربارهٴ شکنجه و آزار زندانیان سیاسی در زندان یونسکو در دهه شصت، نگهداشتن زندانیان بهطور اجباری و طولانی مدتی در زیر آفتاب ۵۰درجه تابستان ست. در این زمینه او اشاره دارد به دو تن از هواداران سازمان فدایی بهنامهای «غلامرضا و محمد رضا» - دو نفر که برادر بودهاند - که یک روز تمام زیر آفتاب سوختند و وقتی به سلولها بازگردانده شدند، آن چنان لب و صورت آنان سوخته و شکاف برداشته و قیافههایشان تغییر کرده بود، که مشکل میشد آنها را شناخت. «ضرب حتی الموت» یا شکنجه تا سرحد مرگ از دیگر شکنجههای رایج در زندان یونسکو در این سالهاست. شکنجه و مرگ دردناک «کریم ماکیانی»، از هواداران مجاهدین نمونهیی از این جنایت هاست.
سه دژخیم در یک قاب: غلامحسین محسنی اژهای ـ مصطفی پورمحمدی ـ علیرضا آوایی
سه دژخیم در یک قاب: غلامحسین محسنی اژهای ـ مصطفی پورمحمدی ـ علیرضا آوایی
علیرضا آوایی، قاتل منصور حبیبی، خواهر زادهٴ شکرالله پاکنژاد
در گزارش یکی از مجاهدین از بند رسته که خود شاهد این موضوع بوده، چنین میخوانیم:
«در سال۶۴منصور حبیبی خواهرزاده شکرالله پاکنژاد انقلابی بزرگ، در مرز بازرگان دستگیر و به زندان یونسکو در دزفول آورده شد. او به ۷سال حبس محکومشده بود. یک روز سردرد گرفت و پس از چند روز سردردهایش شدیدتر شد، بهگونهیی که حتی خواب نداشت. عاقبت او را به نزدیک دکتر پاکستانی بردند که چند قرص معمولی به او داده و بلافاصله او را به بند بازگرداندند. سردرد او هر روز شدیدتر میشد ولی پاسداران و شکنجهگران علیرضا آوایی حاضر نمیشدند او را به دکتر ببرند تا جایی که دیگر این جوان همهچیز را فراموش کرده بود و کسی را نمیشناخت و هیچچیز هم نمیتوانست بخورد و شب و روز ناله میکرد و از سردرد فقط دادوفریاد میزد.
در میان زندانیان یک مجاهد ۱۹ساله بهنام رحیم پولادوند بود که در قتلعام به دستور همین دژخیم اعدام شد. رحیم تماموقتش را صرف رسیدگی به منصور میکرد و حاضر نبود یکلحظه از او جدا شود.
تحتامرهای علیرضا آوایی جانی چندین بار او را تهدید کردند که دست از رسیدگی به منصور بردارد، ولی این مجاهد خستگیناپذیر نهتنها از رسیدگی به منصور دست برنداشت بلکه تا آخرین لحظه با تمام وجودش به او رسیدگی کرد به همین خاطر تنها کسی که در ذهن منصور مانده بود و فراموش نکرده بود، همین رحیم بود و مابقی بچهها را نمیشناخت.
جانیان تحتامر «علیرضا آوایی» اینقدر او را زجر دادند و برای معالجه او اقدام نکردند منصور علاوه بر اینکه دیگر کسی را نمیشناخت، سرانجام کار بهجایی رسید که دیگر هیچ توانی برایش نمانده بود و دیگر نمیتوانست بلند شود و بایستد. سرانجام منصور را به همراه با یک مجاهد دیگر که او هم بیمار بود، به نزد پزشک بردند. وقتی دکتر او را معاینه میکند به پاسداران با حالت اعتراض و عصبانیت میگوید حالا که کار او تمام است، او را نزد من آوردهاید؟ دکتر گفت که منصور دچار تومور مغزی شده و تا یک هفته دیگر بیشتر زنده نیست و من هیچ کاری نمیتوانم برایش بکنم. این صحبتها را آن مجاهدی که همراه منصور بود، شنیده بود. آوایی جنایتکار که متوجه وخامت وضعیت وی شده بود، با یک حقه و نیرنگ با خانوادهاش تماس گرفته و میگویند فرزند شما بیمار است، برای او مرخصی گرفتیم که او را برای معالجه ببرید. خانوادهاش که از موضوع بیخبر بودند، او را به تهران برده و در بیمارستان بستری کردند اما منصور یک هفته بعد شهید شد. و بهاینترتیب، خونی دیگر توسط آوایی بر زمین ریخت و جنایتی بر جنایاتش افزوده شد» (۱)
گور جمعی زندانیان سیاسی اهواز، نمونهیی از جنایتهای علیرضا آوایی
گورهای جمعی زندانیان سیاسی اهواز، یکی از آثار جنایتهای علیرضا آوایی است. این گور در یک تکه زمین بایر در سه کیلومتری شرق گورستان بهشتآباد این شهر واقع شده است. بعد از خروج از بهشتآباد یک جاده خاکی و متروکه وجود دارد که خانوادهٴ شهیدان با ماشین خودشان به آنجا میآمدند. قبلاً آن زمین نخلستان بود که بعداً تبدیل به بیابان شد. اعدامیهای سالهای ۶۱و ۶۲اول در آنجا دفن شدند و این روند تا سال ۶۷ادامه داشت تا اینکه اعدامیهای قتلعام ۶۷را هم همانجا دفن کردند.
سرکوب جوانان بپاخاسته در قیام۸۸
در جریان قیام۸۸، علیرضا آوایی بهعنوان رئیس دادگستری استان تهران نقش مهمی در برگزاری «دادگاههای نمایشی» بهمنظورِ صدور احکام اعدام و حبسهای طولانیمدت برای دستگیر شدگان داشت.
۱۸تیرماه ۱۳۸۸، نیروی انتظامی، تعداد زیادی از معترضان به نتایج انتخابات سال ۸۸را که مقابل دانشگاه تهران تجمع کرده بودند، دستگیر و آنان را با دستور سعید مرتضوی، دادستان وقت تهران و معاونینِ او، حسن زارع دهنوی و علیاکبر حیدری فر به بازداشتگاه کهریزک منتقل کردند که در این میان دست کم سه تن از این بازداشتشدگان به اسامی محسن روحالامینی، امیر جوادیفر و محمد کامرانی در اثر شکنجههای اعمال شده جان باختند.
تحریم علیرضا آوایی توسط اتحادیه اروپا بهدلیل نقض حقوقبشر
علیرضا آوایی از آنهایی است که «در این 38سال، کاری جز زندان و شکنجه بلد نبودهاند»، به همین دلیل حسن روحانی او را جایگزین قصاب بدنام و لو رفتهیی مانند مصطفی پورمحمدی کرد، تا همچنان بر ادامه سیاست سرکوب در مواجهه با جوانان بپاخاسته و مردم قیامآفرین ایران انگشت تأیید بگذارد.
از ۱۸مهرماه ۱۳۹۰ تا کنون، اتحادیه اروپا علیرضا آوایی را بهدلیل نقش مؤثر در سرکوب مردم ایران، در لیست تحریمهای حقوقبشری قرار دادهاست. بر اساس بیانیهٴ اتحادیه اروپا، علیرضا آوایی در مقام ریاست دادگستری تهران، مسئولِ «دستگیریهای خودسرانه»، «عدم رعایت حقوق بازداشتشدگان» و «افزایش شمارِ اعدام» بوده و حقوقبشر را نقض کرده است. حسن روحانی، بیاعتنا به این تصمیم اتحادیه اروپا، علیرضا آوایی را بهعنوان رئیس دفتر بازرسی ویژه رئیسجمهور منصوب کرد.
***
با در نظر گرفتن این سیاهه بلند در اعدام و شکنجه زندانیان سیاسی، موضوع سخنرانی او در شورای حقوقبشر، یک دهنکجی آشکار به ارزشهای جهانشمول حقوقبشر و نیز به ساحت مردم ایران و قیامآفرینان و شهیدان قیام اخیر محسوب میشود. او به جای فراخوانده شدن به شورای حقوقبشر سازمان ملل، باید به جرم کشتارهای سال60و شرکت در کمیتهٴ مرگ بیدرنگ مورد بازخواست قرارگیرد.
پانویس: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱) سایت ایران افشاگر؛ امیر رحیمی - جنایتی دیگر در زندان یونسکو توسط «آوایی» جلاد و همدستانشhttps://article.mojahedin.org/i/علیرضا-آوایی-کیست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر