این مرد چندین ساله تو خوابش
هشتادوهشتو خواب میبینه
کوهی که ابرا چشمشو بستن
مجبوره، دشتو خواب میبینه
***
سرما وجودش رو بغل کرده
تا خاطراتش رو بپوشونه
میترسه بازم برف بهمن ماه
راه نجاتش رو بپوشونه
***
حس میکنه بودن نفس گیره
دنیاشو با هقهق در انداختن
چن ساله هر شب بالشش خیسه
تو خوابشم اشکآور انداختن
***
با دوربینِ خستگیش هر روز
هشتادوهشتو قاب میگیره
تصویر وحشتناکیه دنیاش
کوهی که دشتو قاب میگیره
***
میگم خیالاتی شدی برگرد
هی میگه گوش کن «این صدا تنهاست
میگم: نرو بیرون هوا سرده
میگه: نمیتونم، « #ندا تنهاست
***
میگم: لباست خاکیه بازم
کی با خیالت دشمنی کرده
میگه: الان مامورا میریزن
خودکار من چاقوزنی کرده
***
خودکارشو تو گنجه میذاره
میگه: یه وخ لازم میشه، دشنهست
تا توی دستم آب میبینه
میگه «یکی توی #اوین تشنهست
***
خردادْ با جونش بغل کرده
میترسه از اردیبهشتاشم
میگم بْلن شو خوابن این روزا
میگه بذار عکاسشون باشم
***
نصفه شبا هی اشک میریزه
میگه: کمک کن خواب برگرده
!!میگم آخه #شانومه_بی رستم ؟
میگه: «شاید سهراب برگرده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر