«سلام بر مجاهد صدیق و شهید پاکباز راه آزادی برادرم عبدالرضا رجبی در روزی کهزاده شد، در روزی که به مجاهدت برای آزادی بر خواست، در روزی در قله پایداری و سرفرازی جاودانه گردید و در روزیکه همراه با همه شهیدان و همه همرزمانش در جشن پیروزی و رهایی خلق و مهین محبوبش به دست افشانی برخواهد خواست
«به یاد دلاور هم زنجیر “نوشتن از تو و برای تو کار آسانی نیست. دنبال کلمهای بودم تا عظمت وجودت را توصیف کنم. هیچ کلمهای یافت نمیشود تا عشقت به وطن، به آزادی و ایمانت به صبح سپید، که با طلوعش دیگر هیچ انسانی بهخاطر عقیدهاش بازداشت نمیشود را توصیف کند
چه عاشقانه سرود رفتن را خواندی و دین مجاهد بودنت را ادا کردی، و چه شکوهمندانه نشان دادی که مجاهد بودن یعنی ‘نه’ گفتن به هر آنچه که میخواهند به بندت کشند، به ظلم و جور و ستم. و چه جاودانه رفتن را بر گزیدی
ایستادگیات دژخیمان را به لرزه در افکند، جسم پر از زخم و ناتوان اما روح بزرگ و سرشار از زندگی و امید و روشناییات تیری بود بر قلب تکتک ددمنشان اوین و رجایی شهر و زندان کرمانشاه
درود بر تو که ۲۹ماه کاملاً عریان، بدون لباس و تنی پر از زخم شکنجه، بدترین شرایط سلول انفرادی کرمانشاه را با روحی پرنشاط و پر امید سپری کردی
درود بر تو باد که با تنی که زخمهایش انعکاس قساوت، و سیاهی دل شب پرستان، یزیدیان زمان است ۷سال بدترین زندانها را تحمل کردی و بر ظالمان سر فرود نیاوردی
روحت شاد باد که زیبا جاودانه شدی و با شهادتت روحی تازه بر جان مردگان بخشیدی و با خونت درخت آزادی را سیراب کردی
به قول معلم بزرگوار و همفکرم (صمد بهرنگی) مرگ در کمین است چه ما بخواهیم و چه نخواهیم به سراغمان خواهد آمد. ما هیچ وقت به جستجوی آن نمیرویم البته اگر روزی به سراغ ما بیاید زیاد مهم نیست، مهم این است که مرگ یا زندگی ما چه تاثیری در زندگی دیگران داشته باشد. هزاران درود بر تو باد که هم وجودت، و هم بودنت، حتی در زندانها و در تاریک خانههای این رژیم پشت میلههای آهنین آنچنان تاثیری داشت که دشمنان آزادی و کوته فکران تاب تحمل وجودت را نداشتند، و هم شهادتت که برای رهایی و خوشبختی دیگران است
و مبارک باد چنین سعادتی بر تو، که نه چنین زندگی شرافتمندانهای نصیب هر کسی میشود و نه چنین شهادتی، که آخرین
...ارزشهاست. چه خوب آغاز کرده بودی و چه خوب تداوم دادی و به بهترین وجه به انجام رساندی
در سالگرد شهادت عبدالرضا رجبی که در هفتم آبان ۱۳۸۷ رخ داد، به یاد او و پایداری او، که در لابلای یادش، خاطرات فائزه قهرمانش نیز میدود، بپردازیم، که عزمش پایداری آموز است
مجاهد شهید عبدالرضا رجبی از میان مردم محروم ماهیدشت کرمانشاه برخاست. در سال ۱۳۸۰ توسط مأموران سرکوبگر رژیم دستگیر شد و به زندان مخوف دیزلآباد کرمانشاه منتقل گردید و در حالیکه بهشدت مجروح شده بود تحت شکنجههای وحشیانه قرار داشت. حاکم ضد شرع متعاقبآ او را به اعدام محکوم کرد. اگرچه عبدالرضا در این زندان تحت شدیدترین فشارها قرار داشت ولی با روحیه رزمندهاش شکنجهگران و بازجویان را به ستوه آورده بود. او با رویکردهای انقلابی و انگیزانندهاش، همواره فضای یاس و ناامیدی را در زندان درهم میشکست. دژخیمان نگران از تاثیرگذاریش روی زندانیان او را به بند معروف ۳۵۰ زندان اوین منتقل کردند
شرح شکنجههای عبدالرضا توسط دژخیمان، از یکسو یکی از دردناکترین صحنههای سبعیتی است که دیکتاتوری فاشیستی مذهبی ولایتفقیه در حق فرزندان آزادیخواه ایرانزمین اعمال کرده و میکند. و از سوی دیگر، نمایش
توان شگفت انگیزیست که عشق به آزادی، در انسانها ایجاد میکند
فائزه فرزند شهید عبدالرضا رجبی در مورد ملاقات با پدرش گفته است: وقتی به ملاقات پدرم میرفتیم سنم کم بود ولی هر بار که میدیدمش همیشه لبخند برلب داشت و خیلی سرزنده و سرحال بود. با اینکه بعدها فهمیدم در همان دوران، شکنجههای زیادی شده بود، اما اصلاً خم به ابرو نمیآورد و نمیگذاشت ذرهیی از دردش را حس کنیم. همیشه تلاش میکرد سکوتی که در ابتدای ملاقات بود را، بشکند و خودش اول شروع به صحبت میکرد و ما را به درس خواندن تشویق میکرد
مجاهد شهید فائزه رجبی فرزند عبدالرضا رجبی
یک ماه قبل از شهادتش وقتی قاضی جلاد برای چندمین بار او را احضار کرده و از وی سؤال میکند اگر آزادت کنیم چه کار خواهی کرد عبدالرضای دلیر بدون درنگ پاسخ دندان شکنش را به او میدهد و میگوید معلوم است چه کار خواهم کرد! یکراست به اشرف خواهم رفت
بهراستی که عبدالرضا بها و خونبهای آزادی را یافته بود و اینچنین بود که او آن راز بازیافته وجودش را، مسیر آزادی خلقش را، اشرف را، در سختترین شرایط و به بهای شکنجههایی مرگزا، به دیگران نیز نشان میداد
مجاهد شهید عبدالرضا را به بند ۸ که محل زندانیان عادی بود منتقل کردند. خانوادهاش از انتقال او خبر نداشتند و در مراجعاتشان به آنها جوابی نمیدادند. عبدالرضا بعد از انتقال به بند ۸ اوین اعتصابغذا کرد که رژیم برای درهم شکستن روحیهاش او را شکنجه میکرد ولی او مانند کوهی ایستاده بود. بارها او را با دست و پای بسته به انفرادی میبردند ولی او با روحیه و مقاومتش چنان به روی زندانیان عادی تاثیر گذاشته بود که وقتی خبر دادگاه انگلیس اعلام شد زندانیان عادی در بین خود شیرینی پخش کردند
سرانجام رژیم جنایتکار که از ایستادگی و شکست ناپذیری وی به ستوه آمده بود روز یکشنبه ۵آبانماه عبدالرضای قهرمان را از بند هشت زندان اوین به قرنطینه زندان گوهردشت منتقل میکند و در اوج زبونی و دنائت، توطئه کثیف خود را که از بین بردن یک مجاهد دیگر بود، عملی میسازد و وی را در زیر شکنجه بهشهادت میرساند
خواهر مجاهد صد یقه حسینی مسئول اول سازمان مجاهدین خلق ایران در مراسم بزرگداشت شهادت عبدالرضا رجبی پیام
:رئیسجمهور برگزیده مقاومت را در تجلیل از قهرمانیهای عبدالرضا رجبی چنین قرائت کرد
پروردگارا این فدیهها را از ما بپذیر، ربنا تقبل منا انک انت سمیع العلیم. مریم رجوی
عبدالرضا رجبی از دل شکنجهگاه نیز فرزندانش را به پیمودن راه مبارزه در اشرف و در میان مجاهدان میخواند تا نجات ملت ایران از ستم دجالان، فرا برسد. و دیدیم که فرزند او نیز چه خروشمند و پرشور، راه پدر را استمرار بخشید و در صحنه پایداری
...اشرفیان در نوزدهم فروردین ۹۰، خونش، چگونه نمایانگر پایداری مجاهدین شد
برادر مجاهد عباس داوری در مراسم بزرگداشت مجاهد شهید عبدالرضا رجبی در قطعه مروارید شهر اشرف. آبان ۸۷: گفت: در دورانی که پلیدترین و جنایتکارترین رژیم حاکم با تمام قوا میخواهد عزم و اراده خلقی را درهم بشکند چیزی شکوهمندتر ارزشمندتر و ماندگارتر از پایداری در مقابل این رژیم نیست. پایداری در مقابل این رژیم و این دژخیمان بهخصوص در زندانها، آن هم در طول سالها، فراتر از حماسه هاست
علیرضا مجاهدنیا از بستگان شهید عبدالرضا رجبی در همان مراسم بزرگداشت عبدالرضا رجبی گفت: او در بیدادگاه رژیم به اعدام محکوم شده بود و بعد با اصطلاح با یک درجه تخفیف او را به حبس ابد محکوم کردند که البته این هم تنها بهدلیل این بود که بتونند مقاومت او را درهم بشکنند. اما از این پس فشارهای روزافزون جلادان رژیم در زندانهای اوین و گوهردشت برای به… . کشیدن این مجاهد قهرمان بیوقفه ادامه داشت. در تمام مراحل پاسخ عبدالرضا مقاومت و ایستادگی در برابر جلادان بود. و حسرت کمترین سازش را با دشمن به دل آنها باقی گذاشت
صالح کهندل یکی از زندانیان مقاوم و از همزنجیران شهید عبدالرضا، در نامهیی که در سایتها منتشر شده، در مورد
:شکنجهها و مقاومت عبدالرضای قهرمان نوشته است
چه بلندمرتبه و والا مقام بودی که چهار دیواریهای نمور زندان دیگر نمیتوانست تو را در خود بپذیرد. دژخیمان زندان فقط میتوانستند جسمت را بگیرند ولی روح سازشناپذیرت همواره کنار ما خواهد بود و تحمل این تاریک خانه را برایمان آسان خواهد کرد و قوت قلبمان خواهد بود برای ایستادن بر ارزشهایمان و راهت که همان راه هزاران هزار شهید راه آزادی است. همواره رسالت و راهت پر رهرو است. و نبض ما در زندان با یاد و خاطره شما میزند
شنیدن خبر شهادتت بعد از تحمل ۷سال زندان و شکنجه برایمان سنگین بود، چرا که این خلق رنج دیده و این میهن زخم دار بار دیگر در راه آزادیش بهترین فرزندش را از دست داد و ما بهترین همرزم و همسنگرمان، که وجودش اسطورهای از مقاومت بود و مصداق مجاهد زیستن و مجاهد بودن را مفهوم بود
تنها تسکین دهنده قلبمان سخن آن بزرگوار است که در روزگار تاریک و پر اختناق آن زمان فریاد بر آورد که: ما برای بیداری خلقمان چه چشمهایی را باید از دست بدهیم. و میگفت که وقتی دیو تنوره میکشد وقتی دژخیم سر از پای نمیشناسد رمز ماندگاری و اعتلای کلمه فداست. که تو با فدای همه چیزت، زندگی ات، خانواده ات، دختر ۱۰سالهات که روز شماری میکرد تا هر هفته به ملاقاتت بیاید عشقت به آرمان و به وطنت و به آزادی خلقت را اثبات کردی. بنبست جهل و حماقت و زبونی را شکستی و به اوج رسیدی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر