نگو قلهها دورن
نگو جادهها كورن
نگو بالاتو بستن
نگو دلها شكستهن
بزن بال و پر اى تو زخمى عقاب نگاهت پر از راز
سراسيمه كن صيد لرزان خود را به پرواز
سياپردههاى شبو پس بزن پر بكش تا بلنداى اين كوه
وزين زخمها زخمه كن نغمهای نغز و نستوه
اوج تو جاى كسى نيست
واسه قلبت قفسى نيست
سحر و جادو بىجوابه
واسه افعى نفسى نيست
آخه این رسم عقابه
همنشین با آفتابه
اگه پر نگيريم اسيريم
به تقدير شب ناگزيريم
اگه ما به جرم پريدن
سزاوار و آماج تيريم
چه زيباتر از اينكه در اوج
سرافراز و فاتح بميريم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر