روز 30دیماه 1357گروه کثیری از مردم بهویژه دانشجویان و جوانان پرشور با تجمع در مقابل زندان قصر تهران، با شعار زندانی سیاسی آزاد باید گردد خواستار آزادی فوری زندانیان سیاسی شده و تأکید کردند که تا آخرین زندانی سیاسی آزاد نشود، به تجمع خود ادامه خواهند داد.
در این روز آخرین دسته از زندانیان سیاسی از زندانها و شکنجهگاههای رژیم شاه بهدست خلق قهرمان ایران آزاد شدند. مسعود رجوی، موسی خیابانی و اشرف رجوی از جمله این زندانیان آزاد شده بودند.
مسعود ساعتهایی قبل از آزادی، بهعنوان نماینده زندانیان سیاسی، با هزاران تن از مردمی که جلوی درب زندان قصر برای آزادی آنان لحظهشماری میکردند سخن گفت.
مسعود رجوی، در حالیکه با احساسات پرشور مردم روبهرو گشته بود، گفت: «آیا هیچ واژهیی هست که بشود با بهزبان آوردنش از شما مردم تشکر کرد؟ بهراستی که ما همه این آزادی را مدیون شما هستیم، نه شخص دیگری یا گروهی خاص».
ساعتهایی بعد، رژیم شاه که امواج انقلاب مردم ایران پایه و اساسش را لرزانده بود، در وحشت از مردم، مجبور شد در زندان قصر را باز کرده، تا آخرین دسته از زندانیان سیاسی از زندان آزاد شود. انبوه مردم گرد آمده در برابر زندان قصر، قهرمانان واقعی انقلاب ضدسلطنتی را در آغوش گرفته، با شور و احساسات پایانناپذیر آزادی آنها را جشن گرفتند.
چهار روز بعد، در 4بهمن ماه 1357مسعود رجوی برای اولین بار پس از آزادی از زندان، در دانشگاه تهران حضور یافت و طی یک سخنرانی در مسجد دانشگاه تهران ابتدا از شهیدان راه آزادی تجلیل کرد و سپس ضمن ارائه گزارش کوتاهی از 14سال مبارزه و جانفشانی سازمان مجاهدین خلق ایران، در راه انقلاب و مردم، از جمله درباره تهدیدها و نگرانیهای مجاهدین پیرامون توطئههای ارتجاعی و ضدانقلابی، سخنانی ایراد کرد.
لحظات آزادی از زندان از زبان مسعود رجوی در گفتگو با مصاحبهگر مجله آفریقا آسیا
«... داشتم از لحظات شادیآفرین میگفتم: مثلاً لحظه آزادی از زندان. در لحظات آزادی، جمعیت قابل توجهی در اطراف زندان قصر جمع شده بودند. آنها شعار میدادند و نام مرا فریاد میزدند، من هیچ نمیفهمیدم. آخر من که کسی غیر از یک زندانی سیاسی، مثل بقیه زندانیان نبودم. مردم از خود بیخود شده بودند. رئیس زندان وحشت کرده بود. از من خواست به پشتبام زندان بروم و با بلندگو به مردم بگویم که همه زندانیان آزاد خواهند شد. من که مات مانده بودم به پشتبام رفتم و مردم، سراپای مرا گلباران کردند. من علت این همه تشویق را میپرسیدم و فریادها با شکوهتر از قبل اوج میگرفت: «زندهباد مجاهدین». و من در آن حال فریاد میزدم: «زندهباد خلق».
وحشت مردم از این بود که در گیروداری که آن روزها وجود داشت، بهنحوی ما را از میان ببرند».
خاطراتی از زندان از زبان مسعود رجوی
«بعد از دستگیری و زدن و بستنها و کشتنهای آن ایام، نخستین محاکمات ما در بیدادگاههای شاه تمام شد. به خیلی از ما گفتند باید بنشینید و تا ابد حبس بکشید و بپوسید و لاشه بشوید. در آن شرایط وظیفه ما چه بود؟ اول با تعدادی از برادران نشستیم و به ارزیابی محیط جدیدمان (زندان) پرداختیم...
سؤال اصلی این بود که مهمترین خصوصیت یا ویژگی اخص زندان چیست و چه قانونمندیهایی را بهدنبال میآورد؟ جواب این بود: «محدودیت، محدودیت و باز هم محدودیت».
شاید از این سؤال و جواب بدیهی تعجب کنید. اما برای اینکه محدودیت جسمی و فیزیکی به محدودیت و کوتهبینی فکری و عقیدتی و سیاسی منجر نشود و به پوسیدگی نینجآمد ما به این نتیجه رسیدیم که:
1- زندانی (علیالخصوص زندانی درازمدت) پیوسته باید در فکر «فرار» و درهمشکستن زنجیرهای اسارت خود باشد.
2-ارتباط مستمر او با محیط اجتماعی و مردمیش هرگز و به هیچ بهایی نباید قطع شود و لذا کسب اخبار و اطلاعات به یک وظیفه محوری تبدیل میشود.
3- بدون کار و برنامه مشخص و زمانبندیشده، زندان کشیدن همانا اتلاف عمر است.
4- هرکس، هر روز، یکبار ولو برای یک دقیقه، باید در نهانگاه اندیشهاش با خود خلوت کند و اقسام «محدودیت» های محیط را به خود گوشزد نماید و آنها را از صمیم دل بهخاطر خدا و خلق (و لاغیر) پذیرا شود؛ والّا کمحوصلگی و کجخلقی و پرخاشگری و کوتهبینی ایجاد میشود و صمیمیت رخت برمیبندد.
بگذریم که محدودیتهای شکنجهگاهها و قتلگاههای خمینی از هیچ جهت با شکنجهگاهها و قتلگاهها و زندانهای شاه قابل مقایسه نیست».
(ماهنامهی شورا- آبان 1363)
پیام مسعود رجوی از قزل قلعه به مردم ایران، بهمناسبت اعدام همرزمانش در سحرگاه 30فروردین 1351
نزدیک به 7سال پیش از شب 30دی 1357و آزادی مسعود رجوی و آخرین دسته از زندانیان سیاسی، قرار بود مسعود رجوی همراه با 4تن دیگر از اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق ایران: ناصر صادق-علی میهندوست- محمد بازرگانی و علی باکری، در سحرگاه 30فروردین 1351به جوخهی تیرباران سپرده شود. اما بهعلت فعالیتهای دکتر کاظم رجوی در سوئیس و فشارهای سیاسی به رژیم شاه، دیکتاتوری حاکم مجبور شد حکم اعدام مسعود رجوی را با یک درجه تخفیف، به حبس ابد تبدیل کند.
مسعود رجوی پس از تیرباران همرزمانش در 30فروردین سال 51، از شکنجهگاه اوین به قزلقلعه منتقل شد و در بین راه از طریق یکی از مجاهدان و خبر منعکس شده در روزنامهها، از اعدام یارانش خبردار شد. پیام زیر که توسط مسعود رجوی، مخفیانه از قزلقلعه به بیرون از زندان فرستاده شد، وسیعاً در همان زمان منتشر گردید:
«بهنام خدا
هموطنان مبارز، رزمندگان انقلابی، برادران مجاهد
بهعنوان یک مجاهد ناچیز و بهاقتضای وظیفه انقلابی و انضباط تشکیلاتی، خود را آماده کرده بودم تا ناچیزترین سرمایه خود، یعنی جانم را به انقلاب این خلق بزرگ تقدیم کنم، تا پیرو صدیقی برای قهرمانان ملی و رزمندگان بزرگواری باشم که با جانبازی و نثار خون خود ثابت کردهاند که خلق ما تصمیم قطعی را برای نجات خویش گرفته است. تصمیمی که بر اساس آن، هر خلقی از لحظة که مرگ را بر تسلیم مرجح میداند، پیروزیش مسلم گشته است. اما منافع دیکتاتوری حاکم، مخصوصاً در خارج از ایران، مرا فعلاً از این سعادت جاویدان محروم کرده است و در مقابل، دشمن، مرا در مظان اتهام سنگینی قرار داده است. اگرچه این موضوع، مرا بهیاد این پیام آسمانی میاندازد که:
«لتسمعن منالذین اشرکوا اذی کثیرا» ؛ یعنی از بت پرستان، آزار و اذیت فراوان خواهید دید. همچنین مضمون این سخن یکی از انقلابیون که: «برای ما چه حزب و ارتش یا فرد، هرچه بیشتر در معرض تهمتهای ناروای دشمن قرار گیریم، مسأله این است که او را بیشتر خشمگین کردهایم».
لیکن آنچه در این لحظات مهم است تجدید عهد با شهدای بهخونخفته خلق است که در آخرین دم، لبهای تبدارشان را بوسیده و صدای پرطنین قلبشان را که جز بهخاطر سعادت و آزادی خلق نتپیده است، شنیدهام و متفقاً سوگند خوردهایم: تا پیروزی!
«و سیعلم الذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون» ؛ «بهزودی ستمگران خواهند دید که چگونه آنها را درهم میکوبیم».
3اردیبهشت 1351- زندان قزل قلعه
مسعود رجوی».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر