امروز روزی ست که به یاد زندانیان سیاسی چه کسانی که در دهه های قبل کشته شدند و چه کسانی که هم اکنون در زندانند هستیم . سر منشا این روز یعنی 30 خرداد 60 من نوجوانی بیش نبودم. روزی که به روی تظاهرات مردم اتش گشوده شد و پس از آن فقط اسامی دختران و پسران جوان اعدام شده در روزنامه ها اعلام شد. روزی که نقطه عطفي شد در تاریخ مبارزات مردم برای دستیابی به ازادی . آنچه سالها بعد از سوى فعالان مدنى شروع شد ، باز هم با سركوب و دستگيرى و حتى كشتار روبرو گردید
.در آن روزها هیچ نمیدانستم که معنای دستگیری و اعدام چیست دستگیری و اعدام برایم دو کلمه بود که وسعت رنج پنهان در ان را درک نمیکردم. آگاه نبودم و از این نااگاهی شرمسارم
نمیدانستم که وقتی فرزند فلان همسایه دستگیر و زندانی میشود یعنی چه؟ نمیدانستم وقتی خانواده های زندانیان و همکلاسی هایی که یکی یکی غیبشان میزد، کمتر رفت و آمد میکنند یعنی چه؟وقتی مادر هم مدرسه ای م را میدیدم و در چشمهایش فقط اشک حلقه میبست و با بغض میگفت رویا زندان است یا افسانه حکم گرفته هیچ نشانی از نشاط یا امید در چهره اش نبود
من معنی ناامیدی آنان را نمیفهمیدم و به زودی فراموششان میکردم
.در آن روزها هیچ نمیدانستم که معنای دستگیری و اعدام چیست دستگیری و اعدام برایم دو کلمه بود که وسعت رنج پنهان در ان را درک نمیکردم. آگاه نبودم و از این نااگاهی شرمسارم
نمیدانستم که وقتی فرزند فلان همسایه دستگیر و زندانی میشود یعنی چه؟ نمیدانستم وقتی خانواده های زندانیان و همکلاسی هایی که یکی یکی غیبشان میزد، کمتر رفت و آمد میکنند یعنی چه؟وقتی مادر هم مدرسه ای م را میدیدم و در چشمهایش فقط اشک حلقه میبست و با بغض میگفت رویا زندان است یا افسانه حکم گرفته هیچ نشانی از نشاط یا امید در چهره اش نبود
من معنی ناامیدی آنان را نمیفهمیدم و به زودی فراموششان میکردم
میبایست سالها میگذشت و خودم پشت در دادگاه مینشستم تا بفهمم ظلم یعنی چه. نادادرسی یعنی چه. ناقاضی یعنی چه. بی عدالتی یعنی چه. میبایست سالها میگذشت و خودم پشت در زندان منتظر میماندم تا یاد بگیرم معنای ناامیدی را . معنای اعدام را . رنج بازمانده اعدام بودن را
وقتی میگویم از نااگاهی م شرمسارم به این معنی ست که اگر من و ما در ان زمان با آنان همراه و همبسته بودیم ای بسا قوانین ضد بشری وضع نمیشد
ای بسا قضات غیر مستقل، نمیامدند. ای بسا دادگاههای ظاهری و احکام دیکته شده و کیلویی شکل نمیگرفتند. ای بسا عدالت گم نمیشد در سرزمینم. ای بسا عدالت از دخترم دریغ نمیشد و او اکنون زیر نور خورشید میخندید و شاد بود
اکنون نیز وقتی مردم از خیابانها عبور میکنند میتوانند معصومه نعمتی را ببینند که به دنبال عدالت است برای اتنایش . سیمین عیوض زاده را ببینند که آزادی امیدش را میخواهد. اکرم نقابی را ببینند که در جستجوی سعیدش جوانی و سیاهی گیسوانش را گم کرد. هزاران و هزاران زن و مرد را ببینند که جوانشان زندانی ست و نشاط از زندگیشان رخت بربسته.
آگاهی یافتن از اوضاع زندانیان و خانواده هایشان وظیفه ای انسانی بر دوش تک تک افراد جامعه است تا در دهه های اینده شرمسار نباشیم. آگاه کردن جامعه به لطف رسانه های اجتماعی تا حدی در حال انجام شدن است. هر چند اطلاع رسانی خانواده ها میتواند بیشتر از این باشد که امروز هست. دادخواهی خانواده ها تا آنجا ادامه خواهد داشت که چوبه های دار به موزه ها و زندان عقیدتی به تاریخ سپرده شود
تا وقتي زنداني سياسي وجود دارد و تا وقتي حكم اعدام لغو نشده همچنان سالها از پی یکدیگر خواهند گذشت و به بزرگداشت انسانهایی که همچنان مورد بی عدالتی قرار میگیرند خواهیم پرداخت بدون اینکه تغییری در سرنوشت کودکان امروز و زندانیان فردا ، نوجوانان امروز و خوراک ماشین اعدام فردا ایجاد کرده باشیم
سالهاست شاهدیم که سیستم قضایی و حاکمیت در برابر مطالبات بر حق مردم ایستاده است. چند دهه گذشته ، شاهد بودیم که گام به گام زنجیرهای بیشتری بر تن و جان مردم بسته شد تا جایی که امروز شاهد قطع دست و پا و شلاق و اعدام در ملاءعام و شکنجه معترضین صنفی و صدها نمونه، دشمنی با انسانیت هستیم. درست زمانی که طبل رسوایی اختلاس و غارت و آدمکشی سردمداران در مناظرات انتخاباتی کوفته میشد ، اسماعیل عبدی در اعتراض به حقوق از دست رفته معلمان در اعتصاب غذا بود. وقتی وزیران و وکیلان با لبخندهای ریاکارانه با مقامات بین المللی دست میدادند
جعفر عظیم زاده ، ارش صادقی، سعید شیرزاد، برادران رجبیان و دهها زندانی دیگر لب بر غذا بسته و با فدا کردن سلامتی شان اجرای عدالت را فریاد میزدند . وقتی که پز امضای حقوق شهروندی را میدادند آتنا دائمی میجنگید که خانواده زندانی را تبدیل به گروگانی جهت خفه کردن زندانی معترض نکنند
رسیدن به آگاهی و آزادی تلاش بسیار میطلبد که برگزاری بزرگداشت و سمینار و کنفرانس فقط سرآغاز آن است . وقتی در طول نزدیک به 40 سال همچنان همان قوانین و همان بی عدالتی و همان روشهای سرکوب ادامه یافته ، برماست که به دنبال راههای دیگری برای احقاق حقوق از دست رفته و برقراری عدالت باشیم
تا دیگر شرمسار نسلهای اینده و جوانان در خون تپیده و عزیزان به خاک افتاده ی تاریخ معاصر نباشیم
آن روز با هم سرود میخوانیم و میگوییم دادخواهی مان به بار نشسته است
من به عنوان یک بازمانده ی اعدام تا برگزاری دادگاهی عادلانه برای کسانی که فرزند بیگناهم را کشتند سکوت نخواهم کرد و همچنان در پی اجرای عدالت و دادخواهی هستم. در مسیر پیش رو در کنار هزاران دادخواه دیگر ، اجرای عدالت ، لغو اعدام و ممنوعیت شکنجه و زندان عقیدتی را فریاد خواهم زد. زنده باد زندگی . زنده باد آزادی . نه به اعدام با هر شکل و هر بهانه
وقتی میگویم از نااگاهی م شرمسارم به این معنی ست که اگر من و ما در ان زمان با آنان همراه و همبسته بودیم ای بسا قوانین ضد بشری وضع نمیشد
ای بسا قضات غیر مستقل، نمیامدند. ای بسا دادگاههای ظاهری و احکام دیکته شده و کیلویی شکل نمیگرفتند. ای بسا عدالت گم نمیشد در سرزمینم. ای بسا عدالت از دخترم دریغ نمیشد و او اکنون زیر نور خورشید میخندید و شاد بود
اکنون نیز وقتی مردم از خیابانها عبور میکنند میتوانند معصومه نعمتی را ببینند که به دنبال عدالت است برای اتنایش . سیمین عیوض زاده را ببینند که آزادی امیدش را میخواهد. اکرم نقابی را ببینند که در جستجوی سعیدش جوانی و سیاهی گیسوانش را گم کرد. هزاران و هزاران زن و مرد را ببینند که جوانشان زندانی ست و نشاط از زندگیشان رخت بربسته.
آگاهی یافتن از اوضاع زندانیان و خانواده هایشان وظیفه ای انسانی بر دوش تک تک افراد جامعه است تا در دهه های اینده شرمسار نباشیم. آگاه کردن جامعه به لطف رسانه های اجتماعی تا حدی در حال انجام شدن است. هر چند اطلاع رسانی خانواده ها میتواند بیشتر از این باشد که امروز هست. دادخواهی خانواده ها تا آنجا ادامه خواهد داشت که چوبه های دار به موزه ها و زندان عقیدتی به تاریخ سپرده شود
تا وقتي زنداني سياسي وجود دارد و تا وقتي حكم اعدام لغو نشده همچنان سالها از پی یکدیگر خواهند گذشت و به بزرگداشت انسانهایی که همچنان مورد بی عدالتی قرار میگیرند خواهیم پرداخت بدون اینکه تغییری در سرنوشت کودکان امروز و زندانیان فردا ، نوجوانان امروز و خوراک ماشین اعدام فردا ایجاد کرده باشیم
سالهاست شاهدیم که سیستم قضایی و حاکمیت در برابر مطالبات بر حق مردم ایستاده است. چند دهه گذشته ، شاهد بودیم که گام به گام زنجیرهای بیشتری بر تن و جان مردم بسته شد تا جایی که امروز شاهد قطع دست و پا و شلاق و اعدام در ملاءعام و شکنجه معترضین صنفی و صدها نمونه، دشمنی با انسانیت هستیم. درست زمانی که طبل رسوایی اختلاس و غارت و آدمکشی سردمداران در مناظرات انتخاباتی کوفته میشد ، اسماعیل عبدی در اعتراض به حقوق از دست رفته معلمان در اعتصاب غذا بود. وقتی وزیران و وکیلان با لبخندهای ریاکارانه با مقامات بین المللی دست میدادند
جعفر عظیم زاده ، ارش صادقی، سعید شیرزاد، برادران رجبیان و دهها زندانی دیگر لب بر غذا بسته و با فدا کردن سلامتی شان اجرای عدالت را فریاد میزدند . وقتی که پز امضای حقوق شهروندی را میدادند آتنا دائمی میجنگید که خانواده زندانی را تبدیل به گروگانی جهت خفه کردن زندانی معترض نکنند
رسیدن به آگاهی و آزادی تلاش بسیار میطلبد که برگزاری بزرگداشت و سمینار و کنفرانس فقط سرآغاز آن است . وقتی در طول نزدیک به 40 سال همچنان همان قوانین و همان بی عدالتی و همان روشهای سرکوب ادامه یافته ، برماست که به دنبال راههای دیگری برای احقاق حقوق از دست رفته و برقراری عدالت باشیم
تا دیگر شرمسار نسلهای اینده و جوانان در خون تپیده و عزیزان به خاک افتاده ی تاریخ معاصر نباشیم
آن روز با هم سرود میخوانیم و میگوییم دادخواهی مان به بار نشسته است
من به عنوان یک بازمانده ی اعدام تا برگزاری دادگاهی عادلانه برای کسانی که فرزند بیگناهم را کشتند سکوت نخواهم کرد و همچنان در پی اجرای عدالت و دادخواهی هستم. در مسیر پیش رو در کنار هزاران دادخواه دیگر ، اجرای عدالت ، لغو اعدام و ممنوعیت شکنجه و زندان عقیدتی را فریاد خواهم زد. زنده باد زندگی . زنده باد آزادی . نه به اعدام با هر شکل و هر بهانه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر