شير آهن كوه زنى از سلاله ى خورشيد
كه مهربانى خود را به آسمان بخشيد
كسى كه بر سر پيمان و آزمايش ماند
نماز آخر خود را به سوى ايران خواند
كسى كه بار امانت به شانه هايش بود
چه سر فراز برون آمد از فراز و فرود
زلال چشمه ى صدق و صداى جارى آب
نهاده آينه ها را برابر مهتاب
ميان همهمه ى بادهاى هرزه و سرد
چه سروهاى بلندى كه دست او پرورد
به زخم هاى دل ما هميشه مرهم بود
درى گشوده سوى انقلاب مريم بود
براى آنكه بهاران دوباره برگردد
گرفت نيزه و بر اردوى زمستان زد
سليس و ساده چنان روح سبز باران بود
مجاهدى كه پر از لحظه هاى ايمان بود
چگونه وصف كنم روح شب ستيز تو را
كه شد مسخر تو قله هاى رزم و فدا
تويى كه خيمه زدى پيش روى توفان ها
ز ابتلا نهراسيده اى به ميدان ها
هميشه رفتن و رفتن تمام باور تو
پيام وصل و رهايى كلام آخر تو
تويى كه آرزويت سال ها شهادت بود
مقام برتر تو كسوت صداقت بود
خزر خزر دل ما بى تو سوگوار تو شد
چه لحظه هاى عزيزى كه يادگار تو شد
طنين نام تو تا بى كرانه گى جاريست
كه راه و رسم تو آزادگى و سرشاريست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر