روز مادر را در سراسر جهان جشن می گیرند تا به مادران و تأثیر آنان بر جامعه ارج بگذارند. مادر یعنی جوهره عشق و محبت و از خودگذشتگی ها که هرگز موقعیت و شغل و منصب هم نمی شناسد. اما وقتی این زنان در مسائل اجتماعی و سیاسی علیه رژیم های مستبد وارد عمل می شوند، عشق و عاطفه شان ابعاد بسا بزرگتری به خود می گیرد
ما این مادران را در آرژانتین، برزیل، ارمنستان و صربرنیکا دیده ایم که چگونه به موتور محرک جنبشهای دادخواهی تبدیل شده اند. ولی در این مطلب فشرده بر مادران ایران تمرکز کرده ایم و بر قله های نوینی از عشق و محبت که نه فقط برای فرزندشان بلکه برای تمامی ملتشان فتح کرده اند. دور از انصاف است اگر این زنان را مادرانی اطلاق کنیم که تنها به دلیل از دست دادن یک یا چند فرزند به انگیزش در آمده اند. داستان هر یک از این مادران اثبات این حقیقت است که آنها انسانهای مستقلی هستند که انتخاب کرده اند آزاد زندگی کنند و هریک از آنها تاریخی اینچنین را در پشت سر دارد
پیشاپیش همه آنها مادر رضائیها است. بله همه او را به این نام می شناسند در حالی که اسم اصلی او «زهرا نوروزی» است. او ۶ فرزند خود را تحت حاکمیت شاه و رژیم آخوندی از دست داده، اما سفرهاش همیشه برای همه باز است و هر «بی پناه» ی در خانهاش میتواند مأمن و پناهی بجوید. اما او بسیاری کارهای دیگر هم کرده است، از بارها دستگیری و شلاق تا مصاحبه و افشاگری های متعدد درباره جنایات رژیم و بسیاری کارهای دیگر که هیچ جا ثبت هم نشده است
به نمونه دیگری بپردازیم: «مادر ذاکری». این شیر زن قهرمان با ۷۰سال سن، با وجود اعتقادات و فعالیتهای مذهبی، به شدت در برابر رژیم آخوندی ایستاد و هنگام تیرباران اجازه نداد چشمهایش را ببندند و گفت میخواهد در آخرین لحظه حیاتش حقانیت مجاهدین را به چشم ببیند. در حالی که به هنگام تیر باران شدن هنوز فرزند مجاهد این مادر اعدام نشده بود
نمونه دیگر مادر محترم کوشالی ایجهای از جمله مادران قهرمانی بود که چهار فرزند، یک عروس و یک خواهرزاده خود را در نبرد با رژیم ملایان از دست داد. یک بار از مادر پرسیدند آیا هیچ وقت تصور این که یک روز علاء (پسر بزرگش) را از دست بدهد داشته اشت؟ او گفت: «بله، بله، خودش گفته بود برایم. میفهمیدم که یک روز از دستش خواهم داد».
مادر کوشالی در دوران سیاه اعدامهای جمعی و کشتار جوانان در کوچه و خیابان در دهه ۶۰، سرپرستی کودکانی که پدر و مادرشان به دست رژیم به شهادت می رسیدند را به عهده می گرفت و در عین حال به جوانانی که در خیابانها مورد حمله قرار می گرفتند کمک می کرد. یک بار، یکی از این جوانان مجروح را که برای رسیدگی به جراحتهایش به خانه اش برده بود بعد از ۲۴ ساعت جان داد و مادر از آنجایی که نمی توانست این موضوع را به جایی اطلاع بدهد، به تنهایی و با مشقت فراوان وی را در زیرزمین خانه اش دفن کرد
نمونه دیگر، عفت شاه آبادی است. زنی پرورش یافته در یک خانواده روحانی، که هم بهشدت مذهبی است و هم در عین حال با جریانهای سیاسی دوران مصدق، و بعد از آن، از نزدیک آشنا است. وی زنی است با شخصیتی استوار که مورد احترام تمام فامیل و دوستان است. وی در شهریور ۱۳۵۰ با دستگیری فرزند خود توسط ساواک مواجه میشود. بلافاصله در ارتباط با سایر مادران مشابه خود قرار میگیرد و به اعتراض برمیخیزد. بهطور خاص میتواند در دادگاه فرزند شرکت کند
اولین فرزند او احمد احمدی در بهمن۵۴ در زیر شکنجههای ساواک بهشهادت میرسد. بعد از سقوط شاه و در حاکمیت آخوندها، دخترش اشرف که او نیز یک مادر است، دستگیر میشود و بعد از ۷سال اسارت در قتل عام سال ۶۷ اعدام می شود. و باز هم این مادر است که باید سختیهای نگهداری و تربیت فرزندان اشرف را به دوش کشد. فرزند سوم مادر، علی، به دست عوامل آخوندها در کمپ لیبرتی به شهادت می رسد.
در خلال این سالها بارها و بارها خانهاش مورد تهاجم قرار میگیرد. تمام هستی مادر به یغما رفته بود. او در تنگدستی و عزلت پذیرای همه مصیبتها است. اما مادر شیر این میدان و پذیرای همه سختی ها است
بعد از مطالعه سرگذشت این مادران روشن می شود که آنها بهرغم انگیزش اولیه مادرانه و عشق و عاطفه به فرزندانشان، سرشار از عشق به آزادی و حقوق انسانی برای همه بودند. آنها آگاهانه مسیر آزادی را انتخاب کردند و از فدای هیچ چیز از فرزندان، تا جان و خانمان و اموال دریغ نکردند. آنها از این طریق فصل جدیدی در تاریخ مبارزات زن ایرانی رقم زدند
امروز برخی از این زنان در زندان شکنجه می شوند و از دیدار و تماس با جگرگوشگانشان محروم هستند. برخی در حبس انفرادی به سر می برند. برخی مادران دیگر در بیرون زندان تظاهرات می کنند و خواستار آزادی فرزندان دربندشان می شوند
امروز به چشم می بینیم که چقدر ملایان از خروش این مادران به خود می لرزند و نابودی حاکمیت خویش را در پژواک ف
ریادهای حق طلبانه این مادران می بینند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر