از پيام مسعود رجوي ـ 23مهر89:
سردار نغمه خوان ارتش آزادي, گنجينة سرشارِ هنر ملي, خاتون شهر شعرها و شورها, بلبل همرازِ سوزها و سازها, پَر كشيد. مرضيه رَستْگار و جاودانه شد......
يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ
ارْجِعِي إِلَى رَ بِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً
بانوي عزت و همت, حديث صفا و محبت «كه با لعل خاموشش نهاني صدسخن دارم»
چرا كه «مذهب عاشق, زمذهبها جداست- عاشقان را مذهب و ملت, خداست»
در دل صحراي تاريخ معاصر ايران, «بلبل سرگشته» دهههاي متوالي, «نيمه شبان تنها», گمشده خود را مي جست و سرانجام آن را در مهر تابان مقاومت و آزادي ايران زمين دريافت. …
روز 21 مهر به ظاهر روز درگذشت مرضيه است . اما به نظر من روز تولد ديگري هم براي بانوي رزم آور هنر است.
در روز 21 مهر 1376 در پايان يك اجلاس شورا در يكي از قرارگاههاي ارتش آزاديبخش ملي ايران, خانم مرضيه درخواست شگفت انگيزي به من ارائه كرد. در اين زمان او 73 سال داشت. نزديك غروب, مريم به من گفت خانم مرضيه سفر بازگشت خود به فرانسه را لغو كرده و ميخواهد ترا ببيند. پرسيدم موضوع چيست؟ مريم گفت: دو پايش را در يك كفش كرده و ميگويد ارتش آزاديبخش را انتخاب كرده و هيچكس حتي تو هم نميتواني انتخاب او را تغيير بدهي...
از مريم پرسيدم آيا ايشان در پاريس مشكل و كمبودي دارد؟ گفت تا آنجا كه من ميدانم خير اما خودت هم بپرس...
با نگاهي پر مهر و اشتياق به مريم, كه گويي دوري از او را بر نمي تابد و نيز ميخواهد او را در برابر مخالفت من, به حمايت از درخواست خودش بكشاند گفت: ميخواهم نزديك «خانوم» باشم. نميخواهم زن ويژه باشم, من رزمندة ارتش آزاديبخش هستم ....
از سخنان خانم مريم رجوي ـ اورسورواز:
«خاطرات ”یار“ رفته در نظرگاهم نشسته
در سپهر لاجوردی آتش آهم نشسته
ای خدای بی نصیبان، طاقتم ده، طاقتم ده
قبله گاه ما غریبان، طاقتم ده، طاقتم ده».
در سپهر لاجوردی آتش آهم نشسته
ای خدای بی نصیبان، طاقتم ده، طاقتم ده
قبله گاه ما غریبان، طاقتم ده، طاقتم ده».
بله، هزاردستان زیباترین وطن،
صدای دلنشین رنجها و عواطف شصت ساله یک ملت،
صلابت سرکش زن ایرانی در برابر سنگسار و زنستیزی خمینی،
زیباترین صدای مقاومت برای آزادی، گنجینه پرافتخار و بیزوال هنر ایرانی، اشرف السادات اشرفی، برجستهترین «زن هنرمند و مقاوم» در جهان معاصر، مرضیه عزیز من رخت سفر بربست… .
خدایا! چگونه میتوان وصفش کرد؟
«صورتگر نقاش چین،
رو صورت یارم ببین،
یا صورتی برکش چنین
یا ترک کن صورتگری»
زیباییهای صورت پرغرورش را دختران قالیباف ایران، بر تاروپود رنجهایشان ترسیم کردهاند. در يك قاليچه كه شما الان نمادي از اون رو اين جا مي بينيد. ولی سیرت زیبای مرضیه عزیز و آنهمه مهر و و فا و آنهمه صلابت و شجاعت و معرفت را چگونه میتوان بازگو کرد؟
واقعیت این است که در سیروسلوک شگفتانگیز مرضیه و در عشق و شیدایی او نسبت به اشرفیها و مسعود، هزار نکته باریکتر از مو را میتوان برشمرد که از سوز نهان و آتش دل بیقرارش كه براي مردمش و جوونهاش ميخوند و در عطر دلانگیز و پرتاثیر کلام و صدایش موج میزد.
صدای دلنشین رنجها و عواطف شصت ساله یک ملت،
صلابت سرکش زن ایرانی در برابر سنگسار و زنستیزی خمینی،
زیباترین صدای مقاومت برای آزادی، گنجینه پرافتخار و بیزوال هنر ایرانی، اشرف السادات اشرفی، برجستهترین «زن هنرمند و مقاوم» در جهان معاصر، مرضیه عزیز من رخت سفر بربست… .
خدایا! چگونه میتوان وصفش کرد؟
«صورتگر نقاش چین،
رو صورت یارم ببین،
یا صورتی برکش چنین
یا ترک کن صورتگری»
زیباییهای صورت پرغرورش را دختران قالیباف ایران، بر تاروپود رنجهایشان ترسیم کردهاند. در يك قاليچه كه شما الان نمادي از اون رو اين جا مي بينيد. ولی سیرت زیبای مرضیه عزیز و آنهمه مهر و و فا و آنهمه صلابت و شجاعت و معرفت را چگونه میتوان بازگو کرد؟
واقعیت این است که در سیروسلوک شگفتانگیز مرضیه و در عشق و شیدایی او نسبت به اشرفیها و مسعود، هزار نکته باریکتر از مو را میتوان برشمرد که از سوز نهان و آتش دل بیقرارش كه براي مردمش و جوونهاش ميخوند و در عطر دلانگیز و پرتاثیر کلام و صدایش موج میزد.
البته مسعود گوهر وارستگی و پاکی خانم مرضیه را بیش از همه دریافت و به دفعات او رو توصیف كرده. مسعود او را «غزل غزلهای هنر ایران» توصیف کرد. و باز او گفت: «همه چیز مرضیه مبین پاکیزگی و صفای دل و ضمیر اوست».
واقعيت اينه كه مرضیه هم چنان هست! بله هستی! یادش، نامش، رزمش و ترانههایش. همه جا هست. در طنین قیام مردم ایران، در غرش اشرفیهای قهرمان و در پایداری آنها، و در قلبهای همه ما، یعنی عاشقان مرضيه.
بله، هستی و میخوانی و مطمئنم که روز آزادی مردم ایران بر تارک هنر و هنرمندان، آن هم در شگفتانگیزترین مقاومت تاریخ ایران و جهان علیه استبداد مذهبی و زنستیز، تو همچنان زنده يي و مثل زمرد میدرخشی، میخندی و میخوانی.
بله، هستی و میخوانی و مطمئنم که روز آزادی مردم ایران بر تارک هنر و هنرمندان، آن هم در شگفتانگیزترین مقاومت تاریخ ایران و جهان علیه استبداد مذهبی و زنستیز، تو همچنان زنده يي و مثل زمرد میدرخشی، میخندی و میخوانی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر