جمعه، شهریور ۲۶، ۱۳۹۵

«چگونه‌های من» - م. شوق



این‌روزها
همه از اعدام‌شدگان می‌گویند
من
به اعدام‌کنندگان می‌اندیشم
که چگونه تا عمیقترین و دورترین
لجه‌های مردابهای تباهی تاخته‌اند
چگونه
چگونه
چگونه
و چگونه‌ها
سالهاست به چالشم می‌کشند
در خواب و بیداری
 
به خود می‌گویم
بی شک
هر یک، سی‌هزار بار
حلقوم حس انسانی را
در خویش
به‌دار کشیده‌اند
سی‌هزار بار
قلب خود را به رگبار بسته‌اند
و تکه‌های خونین آن را
در سیاهچالهای هولناک بی‌هویتی
لگدکوب کرده‌اند
 
اینگونه اگر نبود
ـ به خود می‌گویم ـ
قلبشان
در سوله‌های اعدام
به گریه می‌انداختشان
اینگونه اگر نبود
نگاههای معصوم اسیران
از شرم
می‌شستشان
 
اینگونه اگر نبود
خدا
در مسیر یخچالهای اجساد
و بر گودالهای خون
روبه‌رویشان
ظهور می‌کرد
 
نه
اگر چه چگونه ها
دیوانه‌ام می‌کنند
دلم می‌گوید
یقین تو
کامل است
وگرنه انسان
سی هزار انسان را
بردار کشد
و هنوز
بر سیمای خویش
در آینه بنگرد؟ 
بنگرد و نلرزد؟ 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر