سه‌شنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۹۵

به ایران عزیز- م. شوق


آخ ایران عزیزم چه بد از این بدتر
که بیفتی تو به چنگ ددی از دد ددتر
شیخ دجال و ریاکار به تو حاکم شد
گونه شد از غم این اشک که می‌بارد، تر
خوانده‌یی دوره‌ی تلخ مغولان را ای دوست
بود جلادی ازین قافله کارآمدتر؟ 
ننگ بدتر ز چنین ننگ چه باشد به جهان؟ 
خجلت این‌گونه چه کس برد ازین بی‌حدتر
زآنچه پیش آمده در میهن ما دیدی تو؟ 
زشت و منحوس ازین حادثه پیشامدتر
شادتر چیست از آن دم که ورق برگردد
نیست برگشتی ازین واقعه برگرددتر
خواهد آمد! به همه می‌دهم این مژده‌ی خوش
کو کجا «خواهد» ی از آن که رسد خواهدتر
خاک و خلقم به رهایی ز ددان شایسته است
هیچ شایایی ازین نیست به ما شایدتر
آن که داند چه زمان می‌رسد آن روز بزرگ
به یقین هست ز هر دانا، می‌داندتر
می‌توان، باید، و باید بتوان، زیرا که
نیست بایایی ازین باید ما بایدتر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر