تو از درد چه میدونی
تو از درد چی میدونی
برام از فقر میخونی!
تاحالا دلت شکسته ؟
وقتی که نون نیست تو سفره!
تا حالا صبح رفتی بیرون
یک دفعه بشه دلت خون
با دیدن یک انسان
که جونش و گرفته زمستون
تو چی میدونی از درد
وقتی پول نفت گرمت کرد
رفتی اون بالایی منبر
هی میگی از حقوق بشر
فقط اون که عمامه داره
بشره اخه بیچاره
رفتی تا حالا تو کوچه
بفهمی که دنیا پوچه
با دیدن اون بچه
که داره فال میفروشه
اصلا تو دیدی تا حالا
چنتا جوان و یک جا
که برای سرپا شدن
هرویین مصرف میکنن
رفتی بالایی منبر
شیخ مفت خور دانش ور
میگی از امام اول
غصه های روز اخر
بس کن این افسانه هات و
کمی تاریخ و بیا جلو
بگو از کشورم ایران
کوروش و مردای باستان
من دیگه اخره خطم
زنده ام که زندگی نکردم
تو از من چی میدونی
وقتی این شعر و میخونی
تا اخر این شعر میمونی
از شب بی پناهی چی میدونی
باز من و اینهمه غصه
باز من و زندگیه شکنجه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر